اشاره
یا أباذر ان شر الناس منزله عندالله یوم القیامه عالم لا ینتفع بعلمه. و من طلب علما لیصرف به وجوه الناس الیه لم یجد ریح الجنه. یا أباذر من ابتغی العلم لیخدع به الناس، لم یجد ریح الجنه. یا أباذر اذا سئلت عن علم لا تعلمه فقل: لا أعلمه، تنج من تبعته، و لا تفت الناس بما لا علم لک به، تنج من عذاب الله یوم القیامه. یا أباذر یطلع قوم من أهل الجنه الی قوم من أهل النار، فیقولون: ما أدخلکم النار و قد دخلنا الجنه بفضل تأدیبکم و تعلیمکم؟ فیقولون: انا کنا نأمر بالخیر و لا نفعله.
ای ابوذر بدترین مردم و پستترین مردم نزد خداوند عالمیان در قیامت، عالمی است که مردم از علم او منتفع نشوند؛ یا خود از علم خود منتفع نشود. و کسی که طلب علم کند برای این که روی مردم را به سوی خود بگرداند و مرجع ایشان باشد، بوی بهشت را نشنود. ای ابوذر کسی که طلب علم کند برای این که مردم را فریب دهد، نیابد بوی بهشت را.
ای ابوذر اگر از تو پرسند از علمی که ندانی، بگو که: نمیدانم تا نجات یابی از گناه آن که برخلاف واقع چیزی را بیان کنی. و فتوا مده مردم را به چیزی که علم به آن نداشته باشی، تا نجات یابی از عذاب الهی در روز قیامت.
ای ابوذر مشرف میشوند و نظر میکنند جماعتی از اهل بهشت به سوی گروهی از اهل جهنم. پس، از ایشان میپرسند که: چه چیز باعث این شد که شما به جهنم رفتید و حال آن که ما به برکت تعلیم و تأدیب شما داخل بهشت شدهایم. گویند که: ما مردم را امر به خوبیها میکردیم و خود به جا نمیآوردیم.
توضیح این فصل مبتنی بر چند قاعده است:
قاعده اول: در بیان فضیلت علم است و یاد گرفتن و یاد دادن آن و فضل علماست
بدان که علم از اشرف سعادات و افضل کمالات است. و آیات و اخبار در فضیلت آن بسیار است. و قدری از آن در اصول و فروع دین واجب عینی است. و فضیلت انسان بر جمیع مخلوقات به علم است. و سرمایه جمیع کمالات دیگر است. چنانچه به اسانید معتبره از رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است که: طلب علم واجب است بر هر مسلمانی. به درستی که خداوند عالمیان دوست میدارد طالبان علم را. و از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدند که: آیا جایز است مردم را که سؤال نکنند از چیزهایی که به آنها محتاجاند؟ فرمود که: نه. و حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: ایهاالناس بدانید که کمال دین در طلب علم است و عمل کردن به آن. به درستی که طلب علم بر شما لازمتر است از طلب مال؛ زیرا که روزی در میان شما قسمت شده است و ضامن شدهاند آن را از برای شما، و خداوند عادلی قسمت کرده است و ضامن شده است و البته وفا میکند به ضمان خود. و علم را نزد اهلش سپرده و شما را امر کردهاند که از ایشان طلب کنید. پس طلب نمایید تا بیابید. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: کسی که علوم دین را یاد نگیرد خدا در روز قیامت نظر رحمت به سوی او نفرماید و اعمال او را قبول نکند. و فرمود که: چون خدا خیر بنده را خواهد او را دانا میگرداند در دین خود. و فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: خیری نیست در زندگانی مگر دو کس را: عالمی که اطاعت او کنند، یا شنوندهای که حفظ کند و عمل نماید. و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: عالمی که مردم به علم او منتفع شوند بهتر است از هفتادهزار عابد و از معاویه بن عمار منقول است که: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که: یک شخصی هست که روایت کننده حدیث شماست که در میان مردم احادیث شما را پهن میکند و دلهای شیعیان را به آن محکوم میسازد؛ و عابدی هست که این روایت و علم را ندارد. کدام بهترند؟ فرمود که: آن بسیار روایت کننده حدیث ما که دلهای شیعیان ما را به آن محکم و ثابت سازد بهتر است از هزار عابد و فرمود که: یا عالم باش، یا طلب کننده علم باش، یا دوست اهل علم باش؛ و قسم دیگر مباش که به دشمنی ایشان هلاک میشوی و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: هر که در راهی رود به طلب علم، خدا راهی برای او به سوی بهشت بگشاید. و به درستی که ملائکه بالهای خود را بر زمین میگذارند برای طالب علم از روی رضا و خشنودی. و استغفار میکنند برای طلب کننده علم، هر که در آسمانهاست و هر که در زمین است، حتی ماهیان دریا. و فضل عالم بر عابد مانند زیادتی ماه است بر سایر ستارگان در شب چهارده. به درستی که علما وارثان پیغمبراناند، و پیغمبران میرات طلا و نقره نگذاشتند، بلکه علم میراث ایشان است. پس هر که بهرهای از آن گیرد، بهرهای تمام بگیرد.
و از حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه منقول است که: بدحالترین یتیمان، شیعهای است که از امام خود دور مانده باشد و دستش به او نرسد و در شرایع دین حیران باشد. پس کسی که از شیعیان ما عالم به علوم ما باشد، آن جاهل شریعت ما که از ما دور مانده است، مانند یتیمی است در دامن او. اگر او را هدایت و ارشاد کند و شریعت ما را تعلیم او نماید، با ما خواهد بود در رفیق اعلی. چنین خبر داد مرا پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: هر کس که از شیعیان ما باشد و ضعیفان شیعیان مرا را از ظلمت جهل به نور علمی که از ما به او رسیده است برساند، بیاید در روز قیامت و تاجی بر سر او باشد که روشنی دهد جمیع اهل عَرصات را، و حلهای پوشیده باشد که برابری نکند با یک تار آن تمام دنیا. پس منادی از جانب حق تعالی ندا کند که: ای بندگان خدا این عالمی است از شاگردان آل محمد. پس هر کس که این عالم در دنیا او را از حیرت جهل بیرون آورده باشد، در این روز به نور او چنگ زند تا او را از حیرت و ظلمت عرصات به نُزهتگاه جنات رساند. پس هر که از او هدایتی یافته باشد همراه او به بهشت درآید. و فرمود که: حضرت فاطمه صلوات الله علیها فرمود که: از پدرم شنیدم که فرمود که: علمای شیعیان ما چون محشور میشوند، به قدر بسیاری علوم و ارشاد ایشان خلایق را، حلههای کرامت بر ایشان میپوشانند، حتی این که گاه باشد که بر یکی از ایشان هزار هزار حله از نور بپوشانند و منادی از جانب خداوند ما ندا کند که: ای جماعتی که تکفل کردید یتیمان آل محمد را و ایشان را برداشتید و رعایت و هدایت کردید در وقتی که از پدران حقیقی که امامان ایشاناند جدا مانده بودند! آن یتیمان را که شاگردان شما بودند، به قدر آنچه علم از شما فراگرفتهاند بر ایشان خلعت بپوشانید. پس به قدر تعلیم ایشان بر ایشان خلعت پوشانند تا آن که یکی را هزار خلعت دهند. و همچنین ایشان خلعت پوشانند جمعی دیگر را که از ایشان یاد گرفتهاند. پس ندا رسد که: خلعتها که بخشیدهاند به ایشان، عوض بدهید و مضاعف گردانید. پس حضرت فاطمه علیها السلام فرمود که: هر تاری از آن خلعتها بهتر است از آنچه آفتاب بر او میتابد هزار هزار مرتبه. و حضرت امام حسن صلوات الله علیه فرمود که: فضیلت کسی که تکفل جاهلان شیعیان کند و امور مشتبه را بر ایشان واضح گرداند، بر کسی که یتیمان دیگر را آب و طعام دهد، مثل فضیلت ماه است بر سُها که مخفیترین ستارههاست. و فرمود که: هر که متکفل یکی از شیعیان ما شود در غیبت ما، و از علومی که به او رسیده است او را هدایت کند، و در علوم ما با او مواسات کند، خداوند عالمیان او را ندا کند که: ای بنده کریم که مواسات کردی! من اولایم به کرم کردن، از تو. ای ملائکه در بهشت به عدد هر حرفی که تعلیم کرده است هزار هزار قصر به او بدهید، و در آن قصرها آنچه مناسب آنهاست از نعمتها برای او مقرر سازید. و حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه فرمود که: حق تعالی وحی نمود به حضرت موسی علیه السلام که: ای موسی مردمان را دوست من گردان و مرا دوست ایشان کن. گفت: خداوندا چون کنم که ایشان چنین شوند؟ فرمود که: به یاد ایشان آور نعمتهای مرا تا مرا دوست دارند. به درستی که اگر یک کس را که از درگاه من گریخته باشد و از ساحت عزت من گم شده باشد به سوی من برگردانی، بهتر است از برای تو از صد ساله عبادت که روزها به روزه باشی و شبها برپا ایستاده باشی. موسی گفت که: آن بنده گریخته کدام است؟ فرمود که: گناهکاران و آنها که فرمان من نمیبرند. پرسید که: گمشده کیست؟ فرمود که: آن جاهلی که شریعت را نمیداند و طریق عبادت و بندگی و راه خشنودی مرا نمیداند. و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود که: بشارت دهید علمای شیعیان ما را به ثواب عظیم و جزای کامل. و حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه فرمود که: عالم از باب کسی است که شمعی در تاریکی داشته باشد که مردم از آن روشنی یابند. هر که به روشنی شمع او بینا میشود برای او دعای خیر میکند. همچنین عالم با او شمعی هست که تاریکی جهل و ظلمت و حیرت را برطرف میکند. پس هر که از او نور مییابد از آزادکردههای اوست از آتش جهنم، و خدا میدهد به او ثواب صدهزار رکعت نماز که در پیش کعبه کرده باشد. و حضرت جعفر بن محمد صلوات الله علیه فرمود که: علمای شیعه ما مرابطان و نگهباناناند. در سرحدی که در جانب شیطان و اتباع و لشکر اوست، که منع میکنند شیطان و اتباع او از جن و انس را که بر شیعیان مسلط شوند و ایشان را گمراه گردانند. به درستی که هرکه از شیعیان ما خود را برای این کار نصب کند و متوجه این امر شود او بهتر است از کسی که جهاد کند با ترک و روم و خزر هزار هزار مرتبه. زیرا که آن عالم دفع ضرر از دین محبان و شیعیان ما میکند، و این جهاد کننده دفع ضرر از بدنهای ایشان میکند.
و حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه فرمود که: یک فقیه و عالم که جهال شیعیان ما را از حیرت نجات بخشد بر شیطان گرانتر است از هزار عابد؛ زیرا که عابد همتش آن است که خود را خلاص کند، و عالم همتش مصروف است بر خلاصی خود و بندگان خدا از دست شیطان و گمراه کنندگان اتباع او. و در روز قیامت آن فقیه را ندا کنند که: ای آن کسی که کفایت یتیمان آل محمد میکردی و ضعیفان شیعیان را هدایت مینمودی! باش تا شفاعت کنی آنهایی را که از تو علمی اخذ کردهاند. پس بایستد و به شفاعت او داخل بهشت شوند فئامی و فئامی تا ده فئام، که هر فئامی صدهزار کس باشد که بعضی از او کسب علم کرده باشند و بعضی از شاگردان او و بعضی از شاگردان شاگردان او، و همچنین تا روز قیامت. و امام محمد باقر صلوات الله علیه فرمود که: اگر بعد از غیبت قائم ما علما نمیبودند که مردم را بر امام دلالت کنند و به سوی او خوانند و نجات دهند ضعفای شیعه را از دامهای مکر شیطان و نواصب هر آینه کسی از شیعیان نمیماند مگر این که مرتد میشدند. ولیکن ایشان مهار دلهای ضعیفان شیعه را دارند، چنانچه کشتیبان لنگر کشتی را نگاه میدارد. ایشان بهترین مردماناند نزد خدا. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: کسی که از خانه خود به طلب علم بیرون آید هفتادهزار ملک او را مشایعت نمایند و از برای او استغفار کنند. و حضرت امام رضا علیه السلام از آبای کرامش علیهم السلام روایت نموده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: طلب علم واجب است بر هر مسلمانی. پس طلب نمایید علم را از محلش، و اقتباس نمایید آن را از اهلش. به درستی که از برای خدا علم را یاد دادن، حسنه است، و طلب نمودنش عبادت است، و مذاکره نمودن آن ثواب تسبیح دارد، و تعلیم نمودنش به کسی که نداند صدقه است، و به اهلش عطا نمودن موجب قرب به خداست. زیرا که به علم دانسته میشود حلال و حرام الهی، و موجب وضوح و روشنی راه بهشت است، و مونس است در وحشت، و مصاحب است در غربت و وحدت، و همزبان است در تنهایی و خلوت، و راهنماست در شادی و غم، و حربه است برای دفع دشمنان، و زینت است نزد دوستان خدا.
خدا به علم جماعتی را بلند خواهد کرد که ایشان پیشوایان بوده باشند در خیر، و مردم پیروی ایشان نمایند و به افعال ایشان هدایت یابند و برای ایشان عمل کنند، و ملائکه رغبت نمایند در دوستی ایشان و بال خود را بر ایشان مالند و در هنگام نماز بر ایشان برکت فرستند، و برای ایشان استغفار نمایند هر تر و خشکی حتی ماهیان و حیوانات دریاها و درندگان و حیوانات صحراها. و به درستی که علم زندگانی دلهاست از جهالت، و نور دیدههاست از ظلمت، و قوت بدنهاست از ضعف. بنده را میرساند به منازل برگزیدگان، و درمیآورد در مجلس نیکوکاران و در درجات عالیه دنیا و آخرت، تذکر و تفکر در آن برابر است با روزه داشتن، و مُدارسه و مباحثهاش ثواب نماز گزاردن دارد. به علم، اطاعت و بندگی خدا میتوان کردن، و به آن صله رحم کرده میشود و حلال و حرام دانسته میشود.
علم پیشوای عمل است و عمل تابع اوست. علم را الهام مینمایند و به سعادتمندان و محروم میگردد از آن، اشقیا. پس خوشا حال کسی که از آن بهره خود را گرفته باشد و محروم نشده باشد. و فرمود که: عالم در میان جهال مانند زنده است در میان مردگان. و از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه منقول است که: چون روز قیامت میشود و خداوند عالمیان جمیع خلق را در یک صحرا جمع مینماید، و ترازوی اعمال را برپا میکنند، میسنجند مدهای علما را با خونهای شهیدان. پس مد قلمهای علما بر خون شهیدان زیادتی میکند.
قاعده دویم: در بیان اصناف علم و آنچه از آن نافع است
بدان که طالب علم را بعد اخلاص در نیت - که بعد از این مذکور خواهد شد - ضرور است که علمی را برای تحصیل کردن اختیار نماید که داند رضای الهی در تحصیل آن هست و موجب سعادت ابدی میگردد. چه، ظاهر است که هر علمی موجب نجات نیست، چنانچه اگر کسی علم سحر یا علم کهانت از برای عمل یاد گیرد، موجب ضلالت اوست، و اصل یاد گرفتنشان حرام است. و از مقدمات سابقه که در مباحث توحید و امامت بیان کردیم ظاهر شد که علم نافعی که موجب نجات است علومی است که از اهل بیت رسالت علیهم السلام به ما رسیده. زیرا که محکمات قرآنی همه در احادیث مفسر شده است و اکثر متشابهات نیز تفسیرش به ما رسیده؛ و بعضی که نرسیده، تفکر در آنها خوب نیست. و از سایر علوم آنچه فهم کلام ایشان بر آنها موقوف است لازم است، و غیر آنها یا لغو و بیفایده است و موجب تضییع عمر است یا باعث احداث شبهات است در نفس، که غالب اوقات موجب کفر و ضلالت است و احتمال نجات بسیار نادر است. و هیچ عاقلی خود را در چنین مهلکه به در نمیآورد که نداند که نجات خواهد یافت یا نه، قطع نظر از آن که عمر را ضایع میکند و در هر لحظه سعادتهای ابدی تحصیل میتوان نمود.
چنانچه از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام منقول است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی داخل مسجد شدند، جماعتی را دیدند که بر گرد شخصی برآمدهاند. فرمود که: این شخص کیست؟ گفتند: علامه است (یعنی بسیار داناست). فرمود که: چه علم را میداند؟
گفتند که: داناترین مردم است به نسبهای عرب و وقایعی که در میان عرب واقع شده است و روزهایی که در جاهلیت مشهور بوده است؛ و اشعار و عربیت را خوب میداند. حضرت فرمود که: این علمی است که ضرر نمیرساند کسی را که نداند، و نفع نمیبخشد کسی را که داند. بعد از آن فرمود که: علم همین سه علم است؛ یا آیه واضحهالدلاله محکمه را بدانند، یا فریضه و واجبی را که خدا به عدالت مقرر فرموده، یا سنتی را که باقی است تا روز قیامت. و آنچه غیر اینهاست زیادی است و به کار نمیآید. و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: لقمان به پسرش گفت که: عالم را سه علامت است؛ اول این که خدای خود را شناسد؛ دویم آن که بداند که خدا چه چیز را میخواهد و دوست میدارد که به عمل آورد؛ سیم آن که بداند که خدا چه چیز را کراهت دارد و نمیخواهد تا ترک نماید. و به سند معتبر از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که فرمود که: علومی که مردم را به کار ایشان میآید منحصر در چهار چیز یافتم: اول آن که خداوند خود را بشناسی؛ دویم آن که بدانی که چه نعمتها به تو کرامت فرموده؛ سیم آن که بدانی که خدا از تو چه خواسته و طلبیده؛ چهارم آن که بدانی که چه چیز را از دین بیرون میبرد. و به سند صحیح از زراره و محمد بن مسلم و بُرید منقول است که: شخصی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که: من پسری دارم و میخواهد سؤال کند از شما از حلال و حرام، و از چیزی که فایده برای او ندارد سؤال نکند. فرمود که: آیا مردم از چیزی سؤال میکنند که از حلال و حرام بهتر باشد؟
قاعده سیم: در شرایط و آداب علم و عمل نمودن به آن و بیان اصناف علما
بدان که چون علم اشرف عبادات است باید که شرایط عبادت را در او بر وجه اکمل رعایت نمایند تا مثمر کمالات و سعادات گردد. و سابقا مذکور شد که عمده شرایط قبول عمل، اخلاص نیت است. پس باید که سعی کند که غرض او از تحصیل علم تحصیل رضای حق تعالی باشد، و نفس را از اغراض فاسده و نیات دنیه خالی گرداند، و پیوسته به جناب اقدس الهی متوسل باشد و از او طلب توفیق نماید، تا علوم حق از جانب فیاض مطلق بر او فایض گردد و خیالات شیطانی با آن ممزوج نباشد. و چون هرچند عمل نفیستر است شیطان را در تضییع آن سعی بیشتر است، لهذا اخلاص در طلب علم دشوارتر است از اخلاص در سایر اعمال، و در اکثر اوقات مشوب به اغرالض باطله میباشد. زیرا که در سایر عبادات چندان اثری در این کس نمیماند که به حسب دنیا موجب فخر باشد؛ و علم به حسب دنیا نیز کمالی است و در بعضی امور موجب ترجیح میگردد و ثمره آن ظاهر میباشد. و از این جهت شیطان را وساوس بسیار در این باب میباشد.
چنانچه به اسانید معتبره از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: هر که طلب حدیث از برای منفعت دنیا بکند او را در آخرت بهره و نصیبی نباشد، و کسی که مطلبش خیر آخرت باشد خدا او را خیر دنیا وآخرت کرامت فرماید.
و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: هر که طلب علم کند برای این که با علما مباهات و مفاخرت نماید، یا برای این که با سفیهان و بیخردان مباحثه و مجادله نماید، یا برای این که روی مردم را به جانب خود بگرداند، پس جای خود را در جهنم مهیا داند.
دیگر از شرایط علم آن است که: نفس خود را از صفات ذمیمه و اخلاق دنیه پاک گرداند و ریشه حسد و کبر و ریا را و بغض و محبت دنیا و امثال اینها را از دل برکند تا نفس او قابل فیضان حقایق گردد.
چنانچه علم و حکمت را تشبیه کردهاند به دانهای که بر زمین پاشند. بعضی از آن بر روی سنگ میافتد و از آن هیچ حاصل برنمیآید؛ و بعضی از آن بر خاک میافتد اما در زیرش سنگ هست، زود ریشهاش به سنگ میرسد و خشک میشود؛ و بعضی در زمین شوره میافتد و زمین ناقابل است، حاصل نمیدهد؛ و بعضی بر زمینی میافتد که خارها و گیاههای بینفع در آن ریشه کرده، ریشه این دانه با ریشه آنها ضم میشود و چنانچه باید حاصل نمیدهد. و این است سبب که در مجلسی که هزار کس نشستهاند حرف حکمتی که مذکور میشود، در بعضی که دل ایشان از سنگ سختتر است هیچ تأثیر نمیکند؛ و در بعضی که اندکی دل ایشان به مواعظ و نصایح و عبادات نرم شده است اندک تأثیری میکند، و چون ریشهاش به سنگ رسید خشک میشود و برطرف میشود و اثری از آنچه شنیدید در نفس ایشان نمیماند؛ در بعضی ثمرهاش بیشتر میماند، اما چون حقد و حسد و محبت دنیا در نفس ایشان ریشه دارد، مانع میشود از این که ریشه آن محکم شود و آثار خوب از آن به ظهور آید؛ و جمعی که دل خود را از آن موانع پاک و مصفا کردهاند، همین که کلمه حکمت و موعظه را شنیدند، در دل ایشان ریشه میکند و آثارش بر اعضا و جوارح ایشان ظاهر میشود و یوما فیوما آثار خیر از ایشان بیشتر ظاهر میشود.
چنانچه از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: به درستی که دلهای مؤمنان پیچیده شده است به ایمان پیچیدنی. پس چون خداوند عالمیان خواهد که آن دل را روشن گرداند، میگشاید آن را به وحیهای خود. پس میکارد در آن دل حکمت را و خود درو میکند. و تشبیه دیگر کردهاند علم و حکمت را به غذاهای مقوی بدن. زیرا که چنانچه بدن به غذاهای موافق، قوت مییابد و حیات آن به این غذاهاست، همچنین روح به حکم و معارف قوت مییابد، و حیات روح به آنهاست. چنانچه حق تعالی در بسیار جایی از قرآن کافران و نادانان را به مردن وصف کرده، چنانچه فرموده که: أموات غیر أحیاء و ما یشعرون. که ترجمهاش این است که: کافران مردگاناند نه زندگان ولیکن نمیدانند.
و از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: راحت دهید نفسهای خود را به حکمتهای تازه. به درستی که آنها را کَلال و واماندگی حاصل میشود چنانچه بدنها را سستی و کلال به هم میرسد. و در اخبار بسیار وارد شده است که: علم، حیات و زندگی دلهاست.
و در بدن وقتی که ماده فاسدی هست غذاهای صالح مقوی باعث طغیان مرض و قوت آن ماده فاسد میشود، چنانچه بیمار را تا ماده مرض باقی است از گوشت و چربیها و شیرینیها که باعث قوت صحیح است منع میکنند، و اول علاج آن ماده فاسد میکنند و بعد از آن غذاهای مقوی میدهند.
همچنین طبیبان نفوس و ارواح، اول امراض نفسانیه را از نفس زایل میگردانند و بعد از آن، آن را تقویت به علم و حکمت میکنند. چنانچه میبینی که جمعی که به این امراض مبتلایند، علم باعث زیادتی فساد ایشان میشود. و شیطان به آن علم مرتبه شقاوت را به کمال رسانیده. و تشبیه دیگر کردهاند علم را به نور چراغ و آفتاب، که در دیده اعمی هیچ اثر از آن ظاهر نمیشود و دیدههای دیگر در خور نور دیده از آن منتفع میشوند. پس اول علاج چشم دل میباید کرد تا علم نفع دهد، چنانچه حق تعالی وصف حال جماعتی از اشقیا فرموده که: دیدههای سر ایشان کور نیست ولیکن دیدههای دلهایی که در سینههای ایشان است کور است.
چون سخن به اینجا کشید، اگر مجملی از احوال قلب و صلاح و فساد آن و معنی نور و ظلمت آن و زیادتی و نقصان ایمان مذکور شود مناسب است. بدان که قلب را بر دو معنی اطلاق میکنند: یکی بر ایشان شکل صنوبری که در پهلوی چپ است، و دیگری بر نفس ناطقه انسانی. و بدان که حیات بدن آدمی به روح حیوانی است. و روح حیوانی بخار لطیفی است که حاملش خون است، و منبعش قلب است، و از قلب به دماغ متصاعد میشود، و از آنجا به واسطه عروق به جمیع اعضا و جوارح سرایت میکند. و نفس ناطقه چون کمالات و استعدادات و ترقیات آن موقوف بر بدن است، و این بدن آلت آن است، به این بدن تعلقی دارد و اولا به چیزی که باعث حیات بدن است تعلق دارد. چون حیات بدن به کار او میآید. پس به روح حیوانی، اول تعلق میگیرد. و چون منبع آن قلب است به قلب زیاده از جوارح دیگر تعلق دارد. لهذا تعبیر از نفس در اکثر آیات و اخبار به قلب واقع شده است، و مدار صلاح و فساد بدن بر قلب به این معنی است. و هر صفتی که در نفس حاصل میشود از علوم و سایر کمالات، به این بدن و جمیع اعضا و جوارحش سرایت میکند. و چندان که آن صفت در نفس کاملتر میشود اثرش در بدن بیشتر ظاهر میشود، چنانچه روح ظاهری و روح بدنی هر چند مادهاش در قلب صنوبری بیشتر به هم میرسد، قوت آن در اعضا و جوارح بیشتر ظاهر میشود، مانند سرچشمهای که نهرها از آن جدا کرده باشند؛ هرچند آب در سرچشمه بیشتر به هم میرسد نهرها معمورتر میباشد. چندین نهر از دل صنوبری میآید به جمیع بدن، و چندین نهر از دل روحانی میرسد که از آن نهرها حیاتهای معنوی از ایمان و یقین و معارف بر اعضا به یک نسبت قسمت میشود. و این هر دو سرچشمه از دریاهای فیض نامتناهی حق تعالی جاری میگردد. اما به توفیق الهی، بنده را در کار است که حفر این نهرها بکند و خس و خاشاک شبهههای باطل و گناهان مواد فاسده بدنی را بکند تا صاف و بیکدورت جاری گردد. چنانچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است که: در آدمی پاره گوشتی هست که هرگاه آن سالم و صحیح باشد سایر بدن صحیح است، و هرگاه آن بیمار و فاسد باشد سایر بدن بیمار و فاسد است، و آن دل آدمی است. و به سند معتبر منقول است که فرمود که: هرگاه دل پاکیزه است تمام بدن پاکیزه است، و هرگاه دل خبیث است تمام بدن خبیث است.
و حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه به حضرت امام حسن علیه السلام وصیت فرمود که: از جمله بلاها فاقه و فقر است، و از آن بدتر بیماری بدن است، و از آن بدتر بیماری دل است. و از جمله نعمتها وسعت در مال است، و از آن بهتر صحت بدن است، و از آن بهتر پرهیزکاری دل است. و از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه منقول است که: دلها بر سه قسماند: یک دل سرنگون است که هیچ چیزی در آن جا نمیکند، و آن دل کافر است؛ و یک دل آن است که خیر و شر هر دو در آن درمیآید، هر یک که قویتر است بر آن غالب میشود؛ و یک دل هست که گشاده است و در آن چراغی از انوار الهی هست که پیوسته نور میدهد و تا قیامت نورش برطرف نمیشود، و آن دل مؤمن است. و از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه منقول است که: منزله قلب از بدن آدمی منزله امام است نسبت به سایر خلق. نمیبینی که جمیع جوارح بدن لشکرهای قلباند، و همه از جانب آن متحرکاند، و مردم را خبر میدهند از احوال آن، و هرچه دل اراده میکند فرمان آن را قبول میکنند. همچنین امام را در عالم چنین میباید اطاعت کنند و تابع او باشند. و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: دل مؤمن در میان دو انگشت قدرت خداست؛ به هر طرف که میخواهد میگرداند. و حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمود که: بنده را چهار چشم میباشد: دو چشم در سر اوست که امور دنیای خود را به آنها میبیند، و دو چشم در دل اوست که امور آخرت را به آنها میبیند. پس بندهای را که خدا خیر او خواهد دو چشم دل او را بینا میگرداند. پس امور غیب را به آنها میبیند و عیبهای خود را به آنها میداند. و اگر کسی شقی باشد آن دو چشم دلش کور میمانند. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: دل را دو گوش است. روح ایمان در یک گوشش خیرات و طاعات را میگوید، و شیطان در گوش دیگرش بدیها و شرور را تلقین مینماید. پس هر یک که بر دیگری غالب شد، میل به آن میکند. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: پدرم میفرمود که: هیچ چیز دل را فاسد نمیگرداند مانند گناه. به درستی که دل مرتکب گناه میشود تا وقتی که گناه بر آن غالب میشود و آن را سرنگون میکند که خیری در آن، جا نکند. و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: حق تعالی به حضرت موسی وحی فرمود که: ذکر مرا در هیچ حالی فراموش مکن، که ترک یاد من موجب قساوت و سنگینی دل است. و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود که: آب دیده خشک نمیشود مگر به سبب سنگینی و قساوت قلب؛ و قساوت قلب نمیباشد مگر به بسیاری گناهان.
ای عزیز چون فیالجمله اطلاعی بر معنی قلب و بعضی از احوال آن به هم رسانیدی، بدان که از آیات و احادیث بسیار ظاهر میشود که ایمان قابل زیادتی و نقصان میباشد. و از بسیاری از احادیث ظاهر میشود که اعمال، جزو ایمان است؛ هر عضوی از اعضا را حصهای و بهرهای از ایمان هست، و اعتقادات، ایمان دل است. و هر عضوی از اعضا ایمانش آن است که فرمانبرداری الهی بکند در آنچه متعلق به آن است از تکالیف الهی. و احادیث بسیار هست که مؤمنی که مرتکب کبیره میشود روح ایمان از او مفارقت مینماید. و تصحیح این آیات و اخبار به یکی از دو وجه میتوان نمود: [وجه] اول آن که: قایل شویم به اینکه ایمان در اصطلاح شرع معانی مختلفه میدارد، و آنچه از اکثر اخبار ظاهر میشود آن است که ایمان را اطلاق میکنند بر اعتقادات حق با ترک کبایر و فعل فرایضی که ترک آنها کبیره است، مثل نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امثال اینها. و یک معنی دیگر از ایمان اعتقادات است با فعل جمیع واجبات و ترک جمیع محرمات، چنانچه از بعضی اخبار ظاهر میشود.
و یک معنی دیگر از ایمان اعتقادات کامله یقینیه است با فعل واجبات و سنتیها و ترک محرمات و مکروهات. و یک معنی ایمان مُرادف اسلام است، که همین محض عقاید ضروریه باشد با عدم انکار آنها، یا اقرار به آنها ظاهرا. و اسلام را بر اعم از این هم اطلاق میکنند که همین تکلم به کِلمَتین نماید گو منافق باشد و به دل اعتقاد نداشته باشد. و از اکثر احادیث همان معنی اول ظاهر میشود.
چنانچه از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که فرمود که: اصحاب کبایر نه مؤمناند و نه کافر، بلکه محل شفاعتاند و مسلماناند. و به اسانید مستفیضه از حضرت امام رضا صلوات الله علیه و ائمه دیگر علیهم السلام منقول است که: ایمان اقرار به زبان است و معرفت به دل است و عمل کردن به اعضا و جوارح است. و بر هر یک از معانی اسلام و ایمان ثمرهای مترتب میشود.
اسلام به معنی گفتن کلمتین که اعتقاد نداشته باشد، در آخرت فایده نمیدهد و در دنیا فایده میدهد که خون ایشان محفوظ میباشد، و نکاح ایشان جایز است، و میراث از مسلمانان میبرند، و پاکاند. اما عذاب ایشان در آخرت ابدی است مثل کفار و بدتر، و سنیان. و سایر فرقههای اسلام غیر شیعه داوزده امامی داخل این فرقهاند. و ایمان به معنی مجموع اعتقادات حق داشتن و اظهار آنها کردن، در آخرت این فایده میکند که همیشه در جهنم نباشد، و مستحق مغفرت الهی و شفاعت باشد، و اعمالش صحیح باشد، و عباداتش باطل نباشد. و آنچه در اخبار و آیات دلالت بر این میکند که مؤمن مرتکب گناهان کبیره میباشد، و مؤمن در جهنم معذب میباشد و به این معنی است. و بعضی احادیث که واقع شده است که به ارتکاب کبیره از ایمان به در میرود محمول بر معنی اول است. و بعضی که دلالت بر این میکند که به ارتکاب جمیع گناهان از ایمان به در میرود محمول بر معنی دویم است. و آنچه واقع شده است در احادیث از صفات مؤمن که در غیر انبیا و اوصیا جمع نمیشود آنها محمول بر معنی سیم است.
تحقیقش آن است که: فعل جمیع عبادات، و تحصیل جمیع کمالات، و ترک جمیع مَنهیات و ازاله جمیع صفات ذمیمه و نقایص، اجزای ایماناند. اما اجزای شیء مختلف میباشند. بعضی از اجزا به انتفای آنها کل منتفی میشود، و بعضی نه چنین است؛ مثل اعضای آدمی که سر از جمله اعضایی است که به زوال آن شخص زایل میشود، و همچنین قلب و بعضی از اعضای رئیسه و بعضی چنین است که به زوال آن، عمده انتفاعات آن برطرف میشود. و بعضی هست که موجب حسن و کمال شخص است و از فوت آن، انتفاع بسیاری فوت نمیشود.
همچنین اجزای ایمان مثلا اعتقادات حق نسبت به ایمان از بابت آن اعضایی است که به زوال آنها شخص فانی میشود. و همچنین ایمان به زوال آنها مطلقا برطرف میشود. و فعل فرایض و ترک کبایر از بابت آن است که شخصی را دستش ببرند، باز زنده است و انسان است، اما انسان ناقصی است و حیاتش به سبب این در معرض زوال است، اما به محض این زایل نمیشود. و همچنین اگر چشمش را بکنند یا زبانش را ببرند، پس کسی که جمیع فرایض را ترک کند و جمیع کبایر و مناهی را به جا آورد، از بابت شخصی است که دست و زبان و گوش و چشم و پایش را بریده باشند و زنده باشد. چنین زنده در حکم مرده است، و ایمان او از بابت حیات آن شخص است. همچنانچه حیات او چندان به کارش نمیآید، این ایمان هم چندان ثمرهای ندارد، و چنانچه حیات چنین کسی زود برطرف میشود، اصل ایمان این شخص هم به اندک چیزی زایل میگردد؛ زیرا که هر یک از این اعمال حصاریاند برای دفع شیاطین و بلاهایی که مورث زوال ایمان است.
چنانچه در حدیث وارد است که: شیطان از آدمی خایف و ترسان است مادام که مواظبت بر نمازهای پنجگانه مینماید. پس چون ترک آنها کرد، یا سبک شمرد، بر او مسلط میشود و او را در بلاها و گناهان عظیم میاندازد زیرا که کسی که این لشکرها و اعوان را از عبادات و توفیقات الهی که لازم عبادات است از خود دور کرد، شیطان زود او را به مهالک میاندازد. و این بعینه از بابت آن است که کسی دزدی را در به رویش بگشاید و به خانه درآورد و بگوید که: چیزهای سهل را ببر و چیزهای نفیس را برای ما بگذار و خود غافل بخوابد. دزد اول آنچه نفیستر است میبرد. این است که ارباب معاصی زود فریب گمراه کنندگان را میخورند و به نادانی کافر میشوند و به جهنم میروند. و آن مستحبات و صفات حسنه از بابت زینتهای صورت آدمی و غذاهای مقوی است که باعث قوت روح ایمان میشود. همچنانچه روح بدنی از گوشت قوت مییابد روح ایمانی از نماز شب مثلا قوت مییابد و حفظ ایمان بیشتر میتواند کرد. وجه دویم آن که گوییم که: ایمان همان اصل اعتقاد است، و ایمان در تزایُد میباشد، و به اعمال و طاعات کامل میگردد تا به مرتبه یقین میرسد. و یقین را نیز مراتب بسیار است و هر مرتبه از مراتب ایمان و یقین لازمی چند و گواهی چند از اعمال و عبادات دارد. مثل آن که یک شخصی در خانه نشسته باشد، طفلی بیاید و بگوید که: ماری متوجه است و به این خانه میآید. یک خوفی در نفس او حاصل میشود اما چندان اعتنا نمیکند. پس اگر بعد از او دیگری بیاید و همین حرف را بگوید اعتقادش بیشتر میشود و حذر بیشتر میکند، تا به حدی که میگریزد و از جاهای بلند خود را میاندازد از ترس آن مار. همچنین در مراتب ایمان به ثواب و عقاب هرچند ایمانش کاملتر میشود شوقش به اموری که موجب ثواب است، و حذرش از اموری که موجب عقاب است زیاده میگردد. پس اعمال، آثار و شواهد ایماناند. چنانچه از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: حضرت رسول صلیالله علیه و آله فرمود که: ایمان به آراستن خود و به آرزوها درست نمیشود. ایمان آن است که خالص و صاف شود در دل، و اعمال تصدیق آن کنند، و گواهی بر حصول آن در دل بدهند.
پس به همان تحقیق که در باب قلب مذکور شد، هر صفتی و کمالی از علم و ایمان و سایر کمالات که در نفس حاصل میشود، منبعش در قلب است و به اعضا و جوارح جاری میشود و آثارش از آنها ظاهر میگردد. پس چندان که علم او به خدا و عظمت و جلال او، و به بهشت و دوزخ و نماز و روزه و عبادات وحسن آنها، و بدی گناهان و قبح آنها، و خوبی صفات حسنه و بدی صفات ذمیمه بیشتر میشود و یقینش کاملتر میشود، شعبههایی که از آن چشمه به اعضا و جوارح میرسد بیشتر میشود، و چندان که در اعضا و جوارح آنها بیشتر صرف میشود، و چشمه زایندهتر میشود، آبش صافتر و گواراتر میشود. پس عمل باعث کمال علم و ایمان میگردد و کمال ایمان نیز موجب کمال و زیادتی اعمال میشود. چنانچه از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: روزی رسول خدا صلیالله علیه و آله در مسجد نماز صبح گزاردند. پس نظر کردند به سوی جوانی که او را حارثه بن مالک میگفتند. دیدند که سرش از بسیاری بیخوابی به زیر میآید و رنگ و رویش زرد شده و بدنش نحیف گشته و چشمهایش در سرش فرو رفته. حضرت از او پرسیدند که: بر چه حال صبح کردی و چه حال داری ای حارثه؟ گفت: صبح کردهام - یا رسولالله - با یقین. حضرت فرمود که: بر هر چیز که دعوی کنند حقیقتی و علامتی و گواهی هست. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: حقیقت یقین من - یا رسولالله - این است که پیوسته مرا محزون و غمگین دارد، و شبها مرا بیدار دارد، و روزهای گرم مرا به روزه میدارد، و دل من از دنیا رو گردانیده و آنچه در دنیاست مکروه دل من گردیده، و یقین به مرتبهای رسیده که گویا میبینم عرش خداوندم را که برای حساب در محشر نصب کردهاند و خلایق همه محشور شدهاند، و گویا من در میان ایشانم. و گویا میبینم اهل بهشت را که تنعم مینمایند در بهشت، و در کرسیها نشسته با یکدیگر آشنایی میکنند و صحبت میدارند و تکیه کردهاند. و گویا میبینم اهل جهنم را که در جهنم معذباند، و استغاثه و فریاد میکنند، و گویا زفیر و آواز جهنم در گوش من است.
پس حضرت به اصحاب فرمود که: این بندهای است که خدا دل او را به نور ایمان منور گردانیده است. پس فرمود که: بر این حال که داری ثابت باش. آن جوان گفت که: یا رسولالله دعا کن که خدا شهادت را روزی من گرداند. حضرت دعا فرمود: چند روزی که شد، حضرت او را با جعفر به جهاد فرستاد، و بعد از نه نفر او شهید شد. و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: علم مقرون است با عمل. پس هرکه دانست عمل میکند، و هرکه عمل میکند عالم است. و علم آواز میکند عمل را. اگر اجابت او کرد و جانب آن آمد علم میماند. و اگر عمل نماید علم میرود و نمیماند. و از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منقول است که فرمود که: ای طلب کننده علم! به درستی که علم را فضایل بسیار است. پس سر علم تواضع و فروتنی است، و چشم آن بیزاری از حسد است، و گوش آن فهمیدن است، و زبانش راستگویی است، و حافظهاش تفحص کردن است، و دلش نیکی نیت است، و عقلش دانستن اشیاست، و دستش رحمت بر خلایق است، و پایش زیارت کردن علماست، و همتش سلامی مردم است از ضرر او، و حکمتش ورع و پرهیزکاری است، و مَستَقر و قرارگاهش نجات است، و قاید وکشانندهاش عافیت از بدیهاست، و مرکبش وفا به عهود خدا و خلق است، و حربهاش نرمی سخن است، و شمشیرش راضی بودن از خلق است، و کمانش مدارا کردن با دشمنان است، و لشکرش صحبت داشتن با علماست، و مالش ادب است، و ذخیرهاش اجتناب از گناهان است، و توشهاش نیکی است و مأوا و محل آرامش مصالحه با خلق است، و راهنمایش هدایت است، و رفیقش دوستی نیکان است.
قاعده چهارم: در بیان اصناف علماست و صفات عالمی که متابعت او میتوان نمود
از حضرت صادق علیه السلام است که: هرگاه ببینید عالمی را که دنیا را دوست میدارد او را متهم دانید بر دین خود، و دین خود را به او مگذارید. به درستی که هر که چیزی را دوست میدارد، آن چیز را جمع میکند و طلب مینماید که محبوب اوست؛ گاه باشد که دین شما را به دنیای خود ضایع کند. به درستی که خداوند عالمیان وحی فرمود به حضرت داوود که: میان من و خود واسطه مکن عالمی را که فریب دنیا خورده باشد، که تو را از راه محبت من برمیگرداند. به درستی که ایشان راهزنان بندگان مناند که رو به من دارند. کمتر چیزی که نسبت به ایشان میکنم آن است که شیرینی و لذت مناجات خود را از دل ایشان برمیدارم. و حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلیالله علیه و آله روایت نمود که: دو صنفاند از امت من که اگر ایشان صالحاند جمیع امت صالحاند، و اگر ایشان فاسدند جمیع امت فاسدند. پرسیدند صحابه که: کیستند یا رسولالله؟ فرمود که: فقیهان و پادشاهان. و حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: میخواهید خبر دهم شما را به کسی که سزاوار فقیه بودن است؟ گفتند: بلی یا امیرالمؤمنین. فرمود: آن کسی است که مردم را از رحمت الهی نا امید نگرداند، و از عذاب الهی ایمن نگرداند، و به معصیت خدا مردم را رخصت ندهد، و قرآن را ترک نکند برای رغبت به چیزهای دیگر. و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: طالبان علم بر سه قسماند. پس بشناس ایشان را به صفات و علامات ایشان: یک صنف آن است که علم را طلب میکند از برای بیخردی و جدل کردن؛ و یک صنف علم را طلب میکند برای زیادتی و تکبر و فریب دادن مردم؛ و یک صنف طلب علم میکند برای دانستن و عمل کردن.
پس آن صنف اول موذی مردم است و مجادله میکند و متعرض گفتوگو میشود در مجالس، و دانش و علم خود را بسیار یاد میکند، و خشوع را بر خود میبندد، و خالی است از ورع و پرهیزکاری. پس خدا برای این عمل، بینی او را بکوبد و پشتش را بشکند.
و آن که برای تکبر و مکر طلب میکند، صاحب مکر و فریب و حیله است و چون به امثال خود از علما میرسد استطاله و گردنکشی و زیادتی میکند، و چون به اغنیا میرسد شکستگی و فروتنی میکند، و چرب و شیرین ایشان را میخورد، و دین خود را برای ایشان ضایع میکند. پس خدا بینایی او را کور گرداند، و اثر او را از میان علما برطرف کند. و آن صنف دیگر پیوسته با اندوه و حزن است، و شبها به عبادت بیدار است، و تحتالحَنَک میبندد بر کلاهکی که بر سر دارد، و در تاریکی شب به عبادت میایستد، و عبادت بسیار میکند، و پیوسته ترسان است که مبادا عبادتش مقبول نباشد. و از عقوبت الهی خایف است و پیوسته مشغول دعا و تضرع است، و رو به کار خود کرده، متوجه اصلاح احوال خود است، و اهل زمانه خود را میشناسد، و از معتمدترین برادران و دوستانش در حذر است که مبادا دینش را ضایع کنند. پس خدا ارکان او را محکم گرداند و از خوفهای قیامت او را امان دهد.
قاعده پنجم: در مذمت عمل بیعلم
از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: کسی که بیبصیرت و علم عمل میکند مانند کسی است که بیراهه میرود و هرچند بیشتر میرود از راه دورتر میشود. و ایضا از آن حضرت منقول است که: حق تعالی قبول نمیفرماید عملی را مگر با معرفت، و قبول نمیفرماید معرفتی را مگر با عمل. پس کسی که عارف شد، او را راهنمایی میکند به عمل، و کسی که عمل نکند او را معرفت نخواهد بود. با عمل، علم از او مسلوب میشود. به درستی که اجزای ایمان بعضی از بعضی حاصل میشود و به یکدیگر مربوطاند. و ایضا از آن حضرت منقول است که: حضرت رسول صلیالله علیه و آله فرمود که: هرکه عمل نماید بغیر علم، افساد او بیش از اصلاح او خواهد بود. و این معنی ظاهر است که عقل آدمی مستقل نیست در ادراک خصوصیات عباداتی که موجب نجات است، و اگرنه ارسال پیغمبران بیفایده خواهد بود. و هر عبادتی را شرایط بسیار هست که به فوت هریک از آنها، آن عبادت باطل است. پس بدون علم، ظاهر است که خدا را به نحوی که فرموده است عبادت نمیتوان نمود. و هرگاه راههای دنیا را بدون قایدی و رهنمایی نتوان طی نمود، راه بندگی خدا را که خطیرترین راههاست و در هر گامی چندین چاه و چندین کمینگاه هست و در هر کمینگاهی چندین هزار شیاطین جن و انس در کمیناند، چون بدون دلیل و رهنمایی توان رفتن؟ و دلیل و راهنمای این راه، شرع و اهالی آن است از انبیا و ائمه علیهم السلام و علمایی که از علوم ایشان به خیر و شر بینا شده باشند و طرق نجات و هلاک را دانند.
قاعده ششم: در مذمت فتوا دادن کسی که اهلیت آن نداشته باشد
بدان که چنانچه از آیات و اخبار ظاهر میشود که بدترین گناهان کبیره افترا بر خدا و رسول بستن است، به آن که حکمی از احکام الهی را کسی که اهلیت فهم آن حکم از آیات و اخبار نداشته باشد بیان کند، بدون آن که نسبت دهد به کسی که او اهلیت این امر داشته باشد. پس اگر کسی خود اهلیت این فهم نداشته باشد اما از عالمی که او را این مرتبه باشد شنیده باشد و از او روایت کند که از او چنین شنیدهام، جایز است. و بغیر این دو صورت هرچند موافق واقع گفته باشد خطا گفته است و گناهکار است. و حق سبحانه و تعالی میفرماید که: کیست ظالمتر از کسی که افترا بر خدا بندد به دروغ. و میفرماید که: آن جماعتی که افترا بر خدا میبندند روهای ایشان سیاه خواهد بود در روز قیامت. و آن جماعتی را که حکم به «غیر ما انزل الله» میکنند در یک جا کافر فرمود، و در یک جا ظالم و در یک جا فاسق فرمود.
و به سند صحیح از عبدالرحمن بن الحجاج منقول است که حضرت صادق علیه السلام فرمود که: تو را حذر مینمایم از دو خصلت که در این دو خصلت هلاک شده است هر که هلاک شده است: زینهار که فتوا ندهی مردم را به رأی خود؛ و زنهار که عبادت نکنی خدا را به چیزی که ندانی رضای خدا را در آن، یا به دینی که حقیقت آن را ندانی. و به سند صحیح از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: هر که فتوا دهد مردم را به غیر علم و هدایتی که خدا او را کرده باشد، لعنت کنند او را ملائکه رحمت و ملائکه عذاب، و به او ملحق شود گناه آن کسی که به فتوای او عمل نماید. و فرمود که: حق الهی بر مردم آن است که آنچه را دانند بگویند، و آنچه را ندانند توقف نمایند و ساکت شوند. و حضرت رسول صلیالله علیه و آله فرمود که: هرکه عمل به قیاس نماید خود را و دیگران را هلاک میکند. و هرکه فتوا دهد و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را نداند خود هلاک شده است و دیگران را هلاک کرده است.