علّامه مجلسى رحمه الله در ترجمه عقل و توضيح اين گوهر گرانبهاى خلقت چنين مى گويد:
[ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گل خواهم آفريد. پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو نمودم و از روح خود در او دميدم، براى او سجده كنيد. پس فرشتگان همه با هم سجده كردند.
آنچه از تتبّع اخبار و دقّت در آثار پرمايه ائمه ابرار عليهم السلام براى ما روشن مىشود، اين است كه خداوند در هر انسانى قوّه و استعداد درك امور از قبيل منافع و مضارّ و غير اينها را با اختلاف فراوانى كه در اين امور بين انسانها هست قرار داده و كمترين درجه اين قوّه و استعداد در هركس باشد، براى او مناط تكليف است و به آن قوّه از ديوانگان ممتاز است و به اختلاف درجات آن قوّه و استعداد، تكاليف تفاوت پيدا مىكند؛ هرگاه اين قوّه كاملتر باشد تكليف سختتر و زيادتر است، البته با علم و عمل امكان تكميل اين قوّه هست؛ هرگاه كسى در تحصيل علوم حقّه بكوشد و به آن عمل كند قدرت عقلش افزون گردد.
امّا با اين همه تعريفى كه از عقل شده و با اين همه آثارى كه از اين موجود گرانبها ظهور مىكند و با اين همه ارزشى كه براى او هست، بايد قبول كرد، كه عقل بر دو قسم است: كلّى و جزئى؛ اما عقل كلّى يا كلّ و به عبارت ديگر داناى مطلق خداست و انسان، داراى عقل جزيى است و تمام اشتباهات ناشى از اين است كه عقل خود را در درك همه واقعيتها و روابط اشياء مستقل مىداند و مىخواهد با اين عقل جزئى نسبت به كلّ حقايق نظر داده و در تمام امور مىخواهد عقل خود را معيار قرار بدهد، در حالى كه ميدان ديد عقل جزئى محدود است و با محدوديّت عقل نمىتوان به تمام واقعيتها رسيد؛ از همينجا يارى خواستن عقل جزئى از عقل كلّ يا عقل مطلق ضرورى به نظر مىرسد و اين اتّصال از طريق دست زدن به دامن انبيا و امامان ميسّر است. اگر انسانها در رابطه با وحى قرار بگيرند از مشكلات دنيايى كه ناشى از عقل جزئى است نجات پيدا كرده، مىتوانند داراى يك زندگى سالم و دور از خطا شوند و مىتوانند به تأمين سعادت اخروى خود نيز اقدام نمايند.
عقل جزئى، هميشه مورد حمله عرفا بوده است، همان عقلى كه با اتّكا به او تاكنون ميليونها مكتب و راه براى بشر به وجود آوردهاند و روز به روز بر گمراهى اين موجود شريف افزوده اند.
مگر وحى چه مىگويد كه كثيرى از فرزندان آدم از آن روىگردان شدهاند؟ وحى مىگويد: همانطورى كه در امور مادى احتياج به كمك داريد، در امور معنوى هم نيازمند كمك هستيد، مىگويد: بياييد عقل خود را در ارتباط با عقل مطلق عالم قرار دهيد، تا از سعادت دو دنيا بهرهمند شويد!
آمدن كتب آسمانى، بعثت انبيا بزرگ الهى، امامت امامان همه و همه براى كمك دادن به عقل بشر بود؛ براى اين بود كه عقل اين موجود را به بلوغ واقعى خودش برسانند، فرار از وحى و دين خدا در حقيقت فرار از سعادت و خوشبختى است.
بدون ترديد اگر عقل جزئى با وحى ارتباط نگيرد، بسيارى از امور كه در راه سعادت انسان، پايه و ريشهاند براى انسان مجهول خواهد ماند، در آن صورت از انسان، توقّع بزرگى و كرامت نمىتوان داشت.
آنان كه با وحى سر وكار ندارند، پردهاى ضخيم از جهل به روى صورت زيباى عقل كشيدهاند و او را از ديد وسيع محروم نموده و خود را آلت دست هوى و هوس و شياطين جنّى و انسى كردهاند!
آنان كه با وحى ارتباط ندارند، نسبت به قسمتى از علل سعادت و شقاوت جاهلاند؛ در اين صورت با اين كه از عقل جزئى و علم بهرهمندند، جاهلاند و حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد: وَعَقْلَهُ عَنِ الْجَهْلِ فَقَدْ دَخَلَ فى ديوانِ الْمُنْتَبِهينَ.
هركس عقلش را از جهل معالجه كند، جزء بيداران خواهد بود.
و معالجه عقل از جهل و به تعبير ديگر علاج ديد محدود عقل، فقط در ارتباط دادن او به وحى ميسّر است و بس.
روى اين حساب مغرور شدن به عقل خود، در هر درجهاى كه باشد، كارى نابجا و غلط است، ما براى يافتن صراط مستقيم و دريافتن حق، راهى جز اتصال به نبوّت و ولايت نداريم، وگرنه دنيا و آخرت ما تباه خواهد شد!!
عطّار آن عارف وارسته گويد:
گيرم آنچت آرزو آن است حاصل شد همه چيست آن حاصل همه بىحاصلى روزشمار
نيست ممكن در همه دنيا كسى را دل خوشى گر هواى دل خوشى دارى زدنيا كن كنار
ديده را پر نم كن و دل پر غم و برخيز و رو در نگر در روى گورستان به چشم اعتبار
تو بخواهى مُرد و جز حق دستگيرت نيست كس پاى در نه در ره حق دست از اين و آن بدار
چون بماندى تو چنين و هيچ از عمرت نماند توبه كن امروز تا فردا نمانى شرمسار
منابع:
استاد انصاریان :عرفان اسلامى، ج2، ص: 286