چکیده
با توجه به رویکرد دینی علامه مجلسی در پرداختن به حیات پس از مرگ، اصول و مبانی وی در این رابطه نیز متناسب با این رویکرد و برخاسته از منابع دینی است که یا به آنها تصریح کرده و یا میتوان آنها را از توصیفاتی که از حیات پس از مرگ ارائه داده، استخراج کرد. این اصول مشتمل است بر اصول خداشناختی، جهانشناختی، انسانشناختی و معرفتشناختی، که میتوان آنها را در قالب دوازده اصل ارائه کرد. این اصول دربارة علوم وحیانی، حقیقت علم، حجیت ظواهر، موهوم بودن مکان و تابعیّت آن از متمکّن، اصالت توأمان روح و جسم، خلق از عدم و حدوث عالم، ابتناء قواعد فلسفه بر توهّم، عدم اختلاف نشئات، محوریّت پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام در حوادث قیامت، مرگ ارواح و قبول ابهام به جای تأویل آیات مربوط به جزئیات تصویر معاد میباشند. از دیدگاه علامه مجلسی، دربارة معاد میتوان لوازمی چون اصالت خداوند و سنخیّت دنیا و آخرت را نتیجه گرفت.
کلیدواژگان
معاد؛ علوم وحیانی؛ حدوث عالم؛ تأویل؛ علامه مجلسی
مقدمه
روش علامه مجلسی در پرداختن به موضوعات عقایدی، غالباً روش نقلی است؛ بدین معنا که ایشان، هر موضوعی را از طریق علوم وحیانی که شامل آیات قرآن واحادیث معصومین(ع) است تبیین میکند. مبنای علامه در اتخاذ چنین روشی، اعتقاد ایشان به وجود حقیقت علم در علوم وحیانی است. لذا مطالب ایشان در موضوعات مختلف، چه در ناحیة توصیف و چه در ناحیة اصول و مبانی، بیشتر برگرفته از علوم وحیانی است. بنا به اقتضای چنین روشی، نمیتوان انتظار داشت که او همچون غالب فیلسوفان، اصول و مبانی دیدگاه خود دربارة یک مسئله را مقدّم بر توصیفات عرضه کند. و بر این اساس لازم است که محقّق، اصول و مبانی علامه را از آیات و احادیثی که ایشان ذیل هر موضوعی آورده استخراج کند. مسئلة معاد از جمله مسائلی است که با چنین رویکردی در آثار علامه مجلسی آمده است.
در این مقاله، درصدد هستیم که مبانی دیدگاه علامه مجلسی دربارة زندگی پس از مرگ را ارائه نماییم. بدین منظور ابتدا به توصیف مهمترین مفاهیم مرتبط با معاد در اندیشة علامه مجلسی پرداخته و آنگاه مبانی دیدگاه ایشان را توضیح میدهیم. با توجه به آنچه در آیات و روایات آمده، حیات پس از مرگ و مطالب مربوط به آن، در ذیل عناوینی چون حقیقت مرگ، برزخ، ساعت قیامت، نفخ صور، حشر، میزان، حساب، صراط، بهشت و جهنم، طرح میشود که قبل از طرح مبانی علامه، به اهمّ این موضوعات اشاره میکنیم.
1. توصیف مهمترین مفاهیم مرتبط با معاد
1ـ مرگ: از نظر علامه مجلسی، مرگ، عدم حیات نیست؛ بلکه مانند حیات، مخلوقی از مخلوقات خداوند متعال است که هر کدام از آنها بر انسان مسلّط شود، آثار همان از انسان ظهور میکند و آمدن هر یک از موت یا حیات، رفتن دیگری را سبب میشود (مجلسی، 1403، ج6، صص 116-117). علامه عمومیّت مرگ را برای تمامی صاحبان ارواح ذکر میکند[1] و توضیح میدهد که بر هر زندهای به غیر از حقّ متعال، مرگ مسلّط خواهد شد.
2ـ برزخ: علامه مجلسی، فاصلة بین مرگ تا شروع قیامت را بر طبق آیات قرآن، همچون آیة 100 سورة مؤمنون، و روایات، «برزخ» مینامد و حوادثی را که در این مدت اتفاق میافتد، تحت عنوان احوال عالم برزخ ارائه میکند.
علامه درصدد است به عالمی توجّه دهد که فیلسوفان کمتر به آن پرداختهاند. حوادث برزخ که بخشی در قبر اتفاق میافتد و بدن هم در آن مشارکت دارد و قسمتی دیگر مختصّ روح است، عمومیّت نداشته و همگان را در بر نمیگیرد. علامه، با اشاره به برخی از روایات، فشار قبر، عذاب و ثواب قبر و حیات برزخی را که در بهشت یا جهنم برزخی است، مختصّ کسانی میداند که محض ایمان یا محض کفرند و برای دیگران چنین حوادثی رقم نمیخورد (مجلسی، 1380، صص 410 و 412). این عده، در عالم مردگان تا قیامت بسر خواهند برد و در قیامت، با نفخ صور دوم زنده میشوند تا پس از رسیدگی به حساب آنان، در جایگاه مناسب خود، بهشت یا جهنم، جای گیرند (مجلسی، 1380، ص435).
3ـ حشر: مهمترین و حساسترین بحث دربارة حیات پس از مرگ، مسئلة حشر است. حشر نه تنها عموم انسانها را در بر میگیرد؛ بلکه وحوش نیز محشور میشوند (مجلسی، 1403، ج7، ص276؛ همو، 1380، ص439-441). در مقام حشر که از عظمت فوق العادهای برخوردار است، به امر خداوند، همة صاحبان ارواح زنده شده و از قبرها به سوی جایگاه حساب به حرکت درمیآیند.
از نکات مهم در دیدگاه علامه مجلسی دربارة حشر، جسمانی بودن بدن محشور است؛ آن هم جسم عنصری مادی که در خاک پوسیده و متفرق گردیده است. این جسم، به امر خدا زنده شده و روح به آن منتقل میگردد تا پس از گذر از مواقف قیامت، در جایگاه خود متنعم یا معذّب گردد. علامه ابتدا به اثبات حشر جسمانی میپردازد و به دنبال آن، با ارائه آیات و روایاتی در این زمینه، کیفیت حشر جسمانی را توضیح میدهد (مجلسی، 1403، ج7، ص43 و صص 49-50؛ همو، 1380، صص 398 و 437).
4ـ بهشت و جهنم: توصیف بهشت و جهنم اهمیت بیشتری از دیگر مواقف قیامت دارد؛ زیرا یکی از آن دو، آخرین منزلگاه پس از صراط و حساب و میزان بوده و جایگاه ابدی انسان میگردد. همة مراحل قبل، مقدمهای برای رسیدن به بهشت یا جهنم است. به دلیل همین اهمیت است که علامه، توصیفات بهشت و جهنم را گستردهتر آورده و در آن، موضوعاتی چون جسمانیّت (مجلسی، 1403، ج8، صص 61-320؛ همو، 1380، ص485)، فعلیّت (مجلسی، 1403، ج8، ص119؛ همو، 1380، ص488)، و مکان بهشت و جهنم (مجلسی، 1403، ج8، ص128؛ همو، 1380، صص 488-489) را بررسی کرده، سپس مفصلاً دیگر خصوصیات بهشت و جهنم را بیان کرده است (مجلسی، 1380، صص 491-531).
تا اینجا مهمترین مفاهیم مرتبط با زندگی پس از مرگ در اندیشة علامه مجلسی را بیان کردیم و از ذکر مفاهیم فرعی همچون صراط و میزان پرهیز میکنیم. توجّه به توصیفات علامه از مفاهیم ذکر شده نشان دهندة تفاوتی عمده میان دیدگاه او با فیلسوفانی همچون ملاصدراست. اما پرسش این است که علامه مجلسی، چگونه به چنین توصیفاتی دربارة زندگی پس از مرگ دست یافته است؟ پاسخ این پرسش در مبانی ایشان نهفته است.
2. مبانی علامه مجلسی در مسئلة زندگی پس از مرگ
علامه مجلسی بخش مستقلی را تحت عنوان مبانی پذیرش و توضیح مسئلة معاد ارائه نداده است؛ اما در اثنای توصیفات خود از حیات پس از مرگ، به اصول و مبانی خود اشاره یا تصریح کرده است. با توجه به این موارد و تحلیل عبارتهای علامه، میتوان دوازده اصل را به دست آورد که در زمرة مبانی فکری ایشان تلقّی میشوند.
1ـ علوم وحیانی، منبع علم حقیقی هستند. اصل الاصول و زیربناییترین مبنای علاّمه مجلسی در بیان اعتقادات ـ و از جمله، حیات پس از مرگ ـ این است که علم حقیقی را فقط در علوم وحیانی باید جستوجو کرد (مجلسی، 1403، ج1، ص3). نقش محوری علوم وحیانی، یعنی قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام، در این دیدگاه به گونهای است که اصول و فروع بیشتر معارف بر گرفته از آن است. او با مبانی فکری مفروض به سراغ علوم وحیانی نرفته تا آنها را به نفع مبانی و اصول خویش تأویل و مصادره نماید؛ بلکه با پذیرش این اصل که علم حقیقی از این منشأ سرچشمه میگیرد، با وجود تسلّط بر علوم و معارف بشری، آنها را کنار گذاشته و سر تسلیم در برابر علوم وحیانی فرود آورده است؛ هر چند عقل فردی او نتواند حقیقت آنچه را از طریق علوم وحیانی رسیده، درک نماید (مجلسی، 1403، ج1، صص 3-4).
پایبندی به این اصل از سوی علامه به حدّی است که صراحتاً گفته است: آنچه در «قرآن مجید» و احادیث معتبر در توصیف قیامت و مقدمات آن وارد شده، همه را باید اذعان کرد و نباید راه تأویل را در آنها گشود؛ زیرا بزرگترین عامل رسیدن به الحاد، فتح باب ایراد و تأویل در گزارههای دینی است (مجلسی، 1380، ص385).
2ـ ظواهر حجّت است. در دیدگاه علامه مجلسی، ظواهر آیات و روایات حجّت است. به نظر وی، نباید به جهت استبعادات وهمی، از ظواهر آیات و اخبار دست کشید و به طرح وجوه عقلی پرداخت (مجلسی، 1380، ص499). از طرف دیگر، چون بسیاری از تفاصیل امور قیامت و حوادث پس از مرگ در آیات و روایات نیامده است، علم اجمالی و اعتقاد به اصل موضوع مطرح شده، از نظر علامه کافی بوده و تفکر و خوض در این امور ضرورت ندارد. انسان، مکلّف به تفکّر در این امور و حتی مجاز به تفکّر در این امور نیست. از نظر علامه، تفکّر و نظر دادن در این امور، خطر پذیرش و اذعان به امور غیر مطابق با واقع را به همراه دارد (مجلسی، 1380، صص 399، 401، 405 و490-491).
علامه مجلسی، ریشة دست برداشتن از ظواهر آیات و احادیث و شکّ در عدم انطباق آنها با یکدیگر را قواعد و اصول فاسد حکما میداند که از قوة وهم آنها منشأ میگیرد؛ و در این باره به اموری از جمله استحالة خلأ، عقول دهگانه و افلاک نهگانه اشاره میکند (مجلسی، 1380، صص 401 و490).
از نظر ایشان، بین تأویل یک موضوع و انکار آن فاصلهای نیست و به همین دلیل، تأویل کنندگان بهشت و دوزخ جسمانی را همانند منکرین بهشت و جهنم جسمانی، کافر میداند (مجلسی، 1380، صص 385 و485).
3ـ مکان موهوم است و از متمکّن تبعیّت میکند. این اصل ناظر است به جسمانیت بهشت و جهنم و فعلیت داشتن آنها؛ و تبیین میکند که صحنة بهشت و جهنم و صراط در قیامت، در همین دنیاست. علامه با استناد به ظواهر روایات بر این عقیده است که در حال حاضر، بهشت بالای هفت طبقة آسمان و زیر عرش و جهنم زیر هفت طبقة زمین است. با تحولاتی که به هنگام قیامت در زمین و آسمانها به وجود میآید، یعنی با فرو ریختن ستارهها و در هم پیچیده شدن آسمانها، عرش به زیر آمده و بهشت نیز به زیر خواهد آمد و از سویی جهنم را هم بلند میگردانند «و برزت الجحیم للغاوین» (الشعراء:91) و صراط بین بهشت و جهنم کشیده میشود که طول آن هزاران سال راه است.
اما چگونه مکان زمین با مشخصات فعلی، تبدیل به چنین مکانی میگردد؟ علامه پاسخ میدهد که مکان امری موهوم و تابع متمکّن است (مجلسی، 1380، ص490). با طرح نظریة موهوم بودن مکان و تابعیت آن از متمکّن، هر مکانی همان چیزی است که در خود جای داده است. لذا بعد از فرو آمدن عرش و بهشت به پایین، مکان فعلی دنیا به حسب آنچه در آن تحقق یافته، تغییر خواهد کرد. از این رو، مکان قبل بر طرف شده و مکان متناسب با متمکن جدید به وجود میآید (مجلسی، 1380، ص490).
4ـ روح و جسم به نحو توأمان اصالت دارند. علامه پس از نقل اقوال در ارتباط با روح، قول بیشتر محققین را چنین میداند که انسان، مرکب است از روح و بدن؛ و میان آنها، در عین وجود غایت آشنایی، نهایت بیگانگی است (مجلسی، 1380، ص392). خلقت روح از طینت ملائکه و عالم علوی است و خلق بدن از خاک است که محض ظلمت و مرکز عالم سفلی میباشد. هر یک از بدن و روح، آثار و افعال خاص دارند (مجلسی، 1380، ص293)؛ پس روح و جسم، هر دو با هم حقیقت انسان را تشکیل میدهند و تفاوت آنها به لطافت و تراکم آنهاست. علامه مجلسی لطافت ارواح را مانند جسم ملائکه میداند. علامه در «بحار الانوار» روایتی را از امام جعفر صادق(ع) نقل میکند که فرموده است: «خداوند ابدان ما را از علیّین آفرید و ارواح ما را از فوق آن و ارواح شیعیان را از علیّین و ابدان آنها را از پایینتر از آن خلق کرد» (مجلسی، 1363، ج4، صص 271 و277).
5ـ عالم حادث است و از عدم خلق شده است. علامه مجلسی حدوث عالم را از بزرگترین اصول اسلامی خصوصاً شیعه امامیه میداند (مجلسی، 1403، ج54، ص233) و معتقد است هر کس کلام عرب و موارد استعمال آنان و کتابهای لغت را جستوجو کند، میفهمد که واژگان «ایجاد»، «احداث»، «خلق»، «فطر»، «ابداع»، «اختراع»، «صنع» و «ابداء»، جز در ایجاد بعد از عدم به کار نمیروند. او، از قول خواجه نصیر آورده است که اهل لغت، «فعل» را به «ایجاد شیء» معنی کردهاند و «صنع»، ایجاد شیء است مسبوق به عدم (مجلسی، 1403، ج54، ص254).
به دلیل اهمیت مسئلة حدوث، علامه بابی مفصّل را به حدوث عالم اختصاص داده است (مجلسی، 1403، ج54، صص 2-305). در این باب، ابتدا آیات قرآن را در این زمینه آورده و سپس یکصد و هشتاد و هشت حدیث پیرامون حدوث عالم ارائه داده است. در ادامه، در پنج مقصد به ترتیب به بیان معانی حدوث و قدم، تحقیق اقوال در این موضوع، استدلال به نصوص بر حدوث عالم، دلایل عقلی حدوث عالم و دفع شبهات فلاسفه در این باره پرداخته است.
از نظر علامه، قول به قدم عالم، در اعصار گذشته فقط منتسب به مادیون، ملحدان و فلاسفة منکر ادیان بوده است؛ و به همین دلیل است که محدثین قبل، مانند کلینی، بابی در خصوص حدوث عالم نگشودهاند و به اخبار اثبات صانع اکتفا کردهاند؛ زیرا آنان این مطلب را مسلم گرفته بودند که لازمة اقرار به وجود خداوند، پذیرش حدوث عالم است. سپس علامه مجلسی گفته است که در روزگار ما، چون مردم به مطالعه کتابهای فلاسفه اشتیاق ورزیده و از کتاب و سنّت و اخبار ائمة دین روی برگردانیدهاند، حقایق شرعی با مصطلحات فلسفی خلط شد و مسئلة حدوث و قدم عالم بین مسلمانان رواج یافت و کار به جایی رسید که برخی گفتند: دربارة حدوث عالم، به غیر از روایت «کان الله و لم یکن معه شیء»، چیزی وارد نشده و آن را هم بنا بر آراء فاسده خود تأویل کردند (مجلسی، 1403، ج54، صص 233-234). علامه، بیشتر آیات و اخباری که شکوک را در این باره بر طرف میکنند، نقل کرده است.
پس از بیان آیات حدوث عالم، علامه مجلسی در تفسیر این آیه که میفرماید: «انّ ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی ستّة ایّام»، گفته است: این آیه و آیات مشابه آن دلالت بر حدوث عالم میکنند؛ زیرا آنچه در روز آخر حادث شده مسبوق به پنج روز است و از جهت زمان گذشته، وجودش نامحدود نیست. و موجودی که در روز اول آفریده شده، زمان وجودش زیادتی بر موجود آخر جز همان چند روز ندارد. بنابراین همة آنها موجوداتی متناهیاند که از حیث زمان، نقطة شروعی دارند. همچنین برخلاف قول فلاسفه، زمان نیز حادث و متناهی است؛ زیرا آنها زمان را مقدار حرکت فلک میدانند (مجلسی، 1403، ج54، ص9) و اگر خود فلک حادث باشد، مقدار حرکت آن نیز حادث خواهد بود.
علامه، از میان روایات، ابتدا به حدیثی از «نهج البلاغه» استناد میکند که حضرت علی(ع) میفرماید: خداوند اشیاء را از اصول ازلی و از اوائل ابدی خلق نکرد. در بیان این حدیث، علامه میگوید: این فرمایش حضرت، ردّ قول فلاسفه است که گمان میکنند اشیاء از هیولای قدیم آفریده شده است (مجلسی، 1403، ج54، ص29).
پس از ذکر معانی حدوث، اعم از زمانی و ذاتی و دهری، علامه میگوید: با توجه به نصوص متواتر، غیر از خدای متعال، همة موجودات به لحاظ زمانی ازلی نبوده و وجودشان ابتدایی داشته است. این مطلب از ضروریات دین است و همه مسلمین و ارباب ملل در آن متّفقاند (مجلسی، 1403، ج54، ص238). در این رابطه، وی شواهدی را از فلاسفه نیز نقل میکند؛ از میرداماد در «قبسات» نقل میکند که دربارة حدوث عالم، اجماع جمیع انبیاء و اوصیاء را اقرار نموده است (مجلسی، 1403، ج54، ص238). یا محقق طوسی نیز مذهب اهل حقّ از ملل را حدوث عالم و مخلوق بودن آن دانسته است. آنگاه علامه میگوید: فلاسفة قبل از ارسطو، حدوث عالم را قبول داشتند و قول به قدم عالم و ازلی بودن حرکات و قول به علت اولی، بعد از ارسطو ظاهر شد؛ یعنی ارسطو در مخالفت با قدمای خود، به ابداع این مطالب با قیاساتی پرداخت که گمان میکرد حجت و برهان است. این تقابل بین ارسطو و فلاسفة قبل از او در باب حدوث و قدم عالم را از میرداماد در «قبسات» نقل میکند و اینکه میرداماد، قول به قدم عالم را شرک و الحاد دانسته است (مجلسی، 1403، ج54، صص 239-240).
بنا بر آنچه گفته شد، علامه مهمترین دلیل حدوث عالم را تصریح نصوص میداند به گونهای که تأویل بردار نیست و انضمام آنها به یکدیگر، یقین به حدوث عالم را در پی دارد. از نظر علامه، بیشتر مطالب اعتقادی، در کلام صاحب شریعت با عباراتی مختلف و اسالیب گوناگون آمده تا از مجموع آنها، جزم به مراد حاصل شود؛ هر چند در هر مسئلهای، ادلهای مجمل آمده اما کسی که در آنها تأمل کند، به مقصود قطع مییابد. از نظر علامه، مسئلة حدوث عالم نیز از همین قبیل است. مثلاً اینکه فرمودهاند: اگر کلام قدیم بود، خدای دوم بود و یا آیات و اخباری که فناء جمیع موجودات را حتمی میداند، اگر به مقدمة مسلّم نزد قائلین به قدم عالم ضمیمه شود (هر چه قدمش ثابت شد، عدمش ممتنع است)، لازم میآید که عالم حادث باشد (مجلسی، 1403، ج54، صص 255-257).
علامه چنین نتیجه گرفته است که فلاسفه، به دلیل پذیرش قدم عالم، نمیتوانند حشر جسمانی را بپذیرند؛ زیرا پذیرش قدم عالم، مستلزم بدنهای مادی است که به نوبة خود، مشکلاتی را در پذیرش معاد جسمانی ایجاد میکند (مجلسی، 1403، ج54، ص259).
علامه، در پاسخ به منکران معاد جسمانی که شبهة اعاده معدوم را مطرح کردهاند، آن را صرف استبعاد دانسته و در پاسخ این سخن آنان که گفتهاند بعد از عدم، چیزی باقی نمیماند که به وجود آن حکم کنند، پاسخ خداوند متعال را در این باره آورده است که آنکه در ابتدای خلق توانست از معدوم مطلق بیافریند، بار دیگر نیز میآفریند؛ هر چند آن شیء معدوم شده باشد (مجلسی، 1380، ص390).
6ـ قواعد فلسفی بر توهّم مبتنی است. علامه مجلسی در توصیف بهشت و جهنم، آنها را جسمانی میداند. او فلاسفه را که معاد جسمانی را تأویل کردهاند همچون ملحدانی دانسته است که منکر بهشت و جهنم هستند. ابنسینا، در رسالة «مبدأ و معاد»، به معاد روحانی تصریح کرده؛ ولی در «شفا»، معاد جسمانی را به صاحب شریعت حواله داده است و بدین ترتیب، معاد روحانی را از طریق ادلة عقلی و معاد جسمانی را از طریق ادلة نقلی پذیرفته است. علامه عقیده دارد که ابنسینا، از ترس علمای اسلام موضع دوم را اتخاذ کرده است (مجلسی، 1380، ص486).
علامه معتقد است که عقاید و مبانی فلاسفه، باطل و واهی است (مجلسی، 1380، ص486) و بیشتر آنها با ایمان به شرایع جمع نمیشود. لذا کسانی که به اصول فلاسفه اعتقاد دارند و به ضرورت با مسلمانان زندگی میکنند، از ترس قتل و تکفیر، ضروریات دین را به زبان میآورند؛ در حالی که در دل منکر آنها میباشند. علامه عقاید فلاسفه را باطل و شبهات شیطانی میخواند و معتقد است کسانی که با تقلید از فلاسفه به اصول آنها قائل باشند، نمیتوانند به عقاید دینی اذعان کنند. کسی که به مبانی فلسفی، از جمله قاعدة الواحد، مسبوق بودن هر حادثی به مادّه، آنچه قدمش ثابت شد عدمش محال است، قدم عقول، افلاک، هیولی و موالید ثلاث، امتناع اعادة معدوم، اتّصال افلاک، محال بودن خرق و التیام در افلاک و محال بودن عنصریات در افلاک، و ...، قائل باشد چگونه میتواند به مختار بودن خدا، حدوث زمانی عالم، حشر جسمانی، مکان بهشت در آسمان، نابودی آسمانها و ستارگان و فنای عالم، تجسّم ملائکه، معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص)، معجزات انبیاء و اوصیاء مانند شق القمر و احیای مردگان و ردّ شمس و طلوع آن از مغرب و خسوف و کسوف در غیر وقّت مقرّر و جاری شدن نهرهای عظیم از سنگهای کوچک و ... اذعان کند و معتقد شود.
علامه نتیجه میگیرد که اعتقاد به اصول فلاسفه، با اعتقاد به بیشتر ضروریات دین جمع نمیشود. بنابراین معتقدان به این اصول، یا باید منکر نبوّت انبیاء شوند و یا اینکه آنان را کسانی بدانند که مردم را به جهل مرکّب انداخته و هدایت آنان را به این فرقة ضالّه محول کردهاند. علامه، اصول فلاسفه را مبتنی بر شبهات واهی میداند که اگر کسی دست از آنها بردارد، معارف دینی را در توافق با یکدیگر دیده و به راحتی میتواند پذیرای آنها باشد (مجلسی، 1380، ص490).
7ـ اینهمانی شخصیّت با طینت. علامة مجلسی، پس از نقل اقوال مختلف در ارتباط با جسم، درصدد تبیین این مطلب است که پذیرش کدام یک از این اقوال، منجر به اعاده معدوم شده و شبهة اعاده معدوم کدام یک از این اقوال را در بر نمیگیرد. فلاسفه جسم را مرکّب از هیولی و صورت نوعی و جسمی میدانند که چون جسم متفرّق شود، صورت جسمی و نوعی، هر دو معدوم میشوند و هیولی باقی میماند که دو صورت نوعی و جسمی دیگر بر آن افاضه میگردد. بنا بر این قول، اعادة جسم مستلزم اعادة معدوم خواهد بود (مجلسی، 1380، ص397). بر طبق نظر دیگر، هیولی وجود ندارد و جسم صورت جسمی است که هم در حال اتصال و هم در حال انفصال باقی است؛ یعنی بخشی از جسم به واسطة تفریق یا اتصال معدوم نمیشود؛ بلکه عرض اتصال برطرف شده و انفصال عارض میگردد و به عکس. علامه این قول را متین میداند اما در عین حال معتقد است که این قول نیز نمیتواند شبهة اعادة معدوم را دفع نماید (مجلسی، 1380، ص397).[2] نظریة دیگر، قول بیشتر متکلّمان عامّه و خاصّه است که جسم را متشکّل از جزء لایتجزی میدانند. در این نظریه، همة اجسام متفق الحقیقه هستند که در اثر تفرّق اجزاء، چیزی از جسم معدوم نمیگردد تا در پی آن، مشکل اعادة معدوم طرح شود (مجلسی، 1380، ص397).
اما مسئلة تشخّص چگونه حل میشود. اگر جسم را متشکل از اجزای اصلی لایتجزی بدانیم، با تفرّق آنها تشخّص نابود میشود و مسئلة اعاده معدوم، در خصوص تشخص مجدداً مطرح میشود. علامه مشکل را با تمسّک به نظریة متکلمانی که قائل به وجود اجزای اصلی در هر انسانی هستند، حل میکند. برخی متکلمان، تشخّص هر انسان را به اجزای اصلیهای میدانند که در مدّت حیات شخص و بعد از مرگ و تفرق اجزای او باقی است و بنابراین تشخّص معدوم نمیگردد. هر چند برخی عوارض غیر مشخصه معدوم شده و غیر آنها جایگزین میشود؛ اما به تشخص آسیب نمیزند (مجلسی، 1380، ص397).
علامه، دو روایت نقل میکند که بنا بر آنها، اجزای اصلی که معدوم نمیگردد و تشخص انسان به واسطة آن تأمین میگردد، طینت نامیده شده است. ایشان روایت اول را از کتب اهل سنت نقل میکند که در آن، هر چند ذکری از طینت به میان نیامده ولی در واقع گویای آن میباشد. رسول خدا(ص) فرمود: همه چیز فرزند آدم میپوسد مگر استخوان منتهای صلب او که متّصل به مقعد است. روایت دوم به نقل از امام جعفر صادق(ع) است. ایشان در پاسخ سئوال از اینکه آیا همة جسد مرده میپوسد، فرمود: «بلی و باقی نمیماند گوشتی و استخوانی مگر طینتی که از آن خلق شده است؛ آن نمیپوسد و در قبر مستدیر باقی میماند تا مخلوق شود از آن، چنانکه اول مرتبه مخلوق شده است» (مجلسی، 1403، ج7، ص43؛ همو، 1380، ص398).
در روایت اخیر، صراحتاً از طینت نام برده شده؛ طینتی که معدوم نشده و همان حقیقت جسم انسان است و اینهمانی انسان را حفظ مینماید؛ و در قبر باقی میماند تا بار دیگر در قیامت، همان انسان دوباره از آن خلق شود.
8ـ نشئات با یکدیگر اختلاف ندارند. این اصل ناظر است به نشئاتی که فلاسفه، در تحلیل خود از عالم طرح کردهاند؛ به عبارت دیگر، فلاسفه نشئات مختلفی را برای عالم در نظر گرفتهاند که با یکدیگر متفاوت میباشند و همسنخ نیستند. اما در دیدگاه علامه مجلسی، نشئات مختلف متفاوت وجود ندارند؛ بلکه نشئه دنیا، با توجه به تبدّلاتی که در آن به قدرت الهی صورت میگیرد، به عالم آخرت تبدیل میگردد.
در این دیدگاه، همة حوادث در دنیا اتفاق میافتد. نشئات متعددی در کار نیست که انسان با خروج از یکی، به دیگری وارد شود. بهشت و جهنم برزخی در دنیاست و بهشت و جهنم آخرتی هم اکنون فعلیت داشته و جسمانی میباشند (مجلسی، 1380، صص 424-425). صحنة قیامت و بهشت و جهنم آخرتی نیز در دنیا است (مجلسی، 1380، ص490).
علامه، چگونگی این امر را با استفاده از آیات و روایات مربوطه تبیین میکند. روایاتی که بیان میکنند به هنگام قیامت، دریاهای زمین همه آتش شده و به جهنمی اضافه میشوند که زیر هفت طبقه زمین قرار دارد و در آن هنگام آشکار میشود. بهشت نیز که در بالای آسمانهای هفتگانه و در زیر عرش قرار دارد، با در هم پیچیده شدن آسمانها و فرو ریختن ستارهها در قیامت به زیر آمده و عرش سقف آن خواهد بود. و از سویی جهنم را بلند کرده، ظاهر میسازند چنانکه فرموده است: «ازلفت الجنة للمتقین» (الشعراء:90)، و «وبرزت الجهیم للغاوین» (الشعراء: 91)، و صراط را بر روی جهنم نصب میکنند که راهی است به سوی بهشت و با گذر از آن، به بهشت و عرش الهی که سقف آن است منتهی میشود. طول صراط چنین هزار سال راه است. قسمتی از عرش متصل به محشر است که محلّ حضور انبیاء و مؤمنان خواهد بود. عرش، آنگونه که فلاسفه گفتهاند، به صورت فلکی نیست؛ بلکه جسمی است اعظم از همه اجسام که مربع و قوائم دارد (مجلسی، 1380، ص490).
در پاسخ به شبههای که چگونه مکان کنونی دنیا، گنجایش عظمت عرش و بهشت و جهنم و صراط را خواهد داشت که فقط طول صراط چندین هزار راه است، علامه گفته است: «مکان امری موهوم و تابع متمکن است» (مجلسی، 1380، ص490)؛ و میگوید: چنانکه پیش از خلق، مکانی نبود و بعد از خلق اجسام تحقّق پیدا کرد، همچنین بعد از حرکت عرش و بهشت، مکان آنها تحقق پیدا کرده و مکانهای قبلی از بین میروند.
علامه، در توصیف میزان، یکی از اقوالی که در کیفیت توزین اعمال نقل میکند نظر کسانی است که قائل به تجسّم اعمالاند. دلیلی که آنان بر این اقامه نمودهاند چنین است که میگویند: به اعتبار اختلاف نشئات، انقلاب حقایق جایز است و لذا اعمال که عرضاند، در نشئه دیگر به جوهر تبدیل میشوند. علامه این قول و دلیل آن را نپذیرفته و در ردّ آن میگوید: «این سخن، از طریق عقل بسیار دور است و با معادی که اهل اسلام قائلاند، موافقت ندارد؛ زیرا ایشان به عود همین بدن قائلاند و به اختلاف نشئات قائل نیستند» (مجلسی، 1380، ص447).
9ـ علم و قدرت خداوند بینهایت است. توصیفات علامه مجلسی از حیات پس از مرگ، کاملاً خدامحور است و در این دیدگاه، علم و قدرت بینهایت خداوند است که حوادث بعد از مرگ را رقم میزند. به عنوان مثال، علامه در پاسخ به شبهة آکل و مأکول، با تکیه بر همین اصل پاسخ میدهد. او به آیاتی چون «و هو بکلّ خلق علیم» (یس:79) استدلال کرده و با طرح نظریة اجزاء اصلیه در تشخّص انسان میگوید: اجزای اصلی که از منی به هم رسیده و اجزای فضلی که از طریق تغذیه به وجود آمده، در آکل و مأکول موجود میباشند. آنگاه اگر انسانی خورده شود، اجزاء اصلی مأکول، اجزای فضلی آکل خواهد شد و اجزاء اصلی آکل همان است که قبل از خوردن مأکول جزء بدن او بوده است. علامه با توجه به آیة مذکور، خداوند را عالم به اجزاء اصلی و غیر اصلی میداند و در قیامت، اجزای اصلی آکل و اجزای اصلی مأکول را جمع نموده و روح در آن میدمد. همچنین دیگر اجزاء اصلی را که در زمین متفرق شده باشند، به حکمت شامل و قدرت کامل خود جمع نموده و حیات میبخشد (مجلسی، 1380، ص391). بنابراین علم و قدرت بینهایت خداوند است که امکان تحقّق مهمترین حادثة قیامت یعنی احیاء مردگان را فراهم میسازد.
علامه با بیان آیات قرآن، انکار معاد را در سؤال کفار که چگونه خداوند استخوانهای پوسیده را زنده میکند، محض استبعاد دانسته است. لذا خداوند متعال برای ابطال این استبعاد، انسانها را به خلق اولیة خودشان توجه میدهد و سؤال آنها را ناشی از فراموشی خلقتشان در بدو امر میداند. خدایی که مخلوقات را از کتم عدم به وجود آورد، با علم و قدرت بینهایت خود آنها را بر میگرداند. همچنین در آیات قرآن، خلقت آسمانها و زمین را ـ که به لحاظ عظمت بزرگتر از خلقت انسان است ـ مثل میزند و میفرماید: کسی که آسمانها را به قدرت خود آفرید میتواند همانند انسانها را دوباره خلق نماید؛ زیرا او خلّاق و علیم است. علامه «هو الخلّاق» (یس:81) را اشاره به این میداند که قدرت او کامل است؛ و«العلیم» (یس:81) را اشاره به این میداند که علم او شامل است (مجلسی، 1380، صص 391-390).
نمونة دیگری که علامه برای نشان دادن محوریّت خداوند و علم و قدرت او در حوادث قیامت ذکر کرده، نفخ صور است. پس از آنکه همة موجودات با صور اول به امر خداوند میمیرند، خداوند ندا میدهد که امروز پادشاهی برای کیست و چون کسی نباشد که پاسخ دهد، خودش میفرماید: برای خدای یگانة قهّار؛ خلق کردم همة موجودات را و میراندم آنها را و زنده میکنم و منم خدایی که شریکی ندارم. پس به قدرت خود در صور بدمد و صدایی از طرفی که به جانب بالا است بیرون رود که موجب زنده شدن اهل آسمان میشود. حاملان عرش برمیگردند و بهشت و دوزخ حاضر میشوند و خلایق برای حساب محشور میشوند (مجلسی، 1380، ص435).
در توصیفات علامه، تمام حوادث بعد از مرگ، حتی مرگ، به امر و قدرت الهی انجام میپذیرد و تحقّق دیگر مواقف بعد از مرگ، اعم از برزخ و حوادث عالم قبر، نفخ صور، حشر، حساب، میزان، صراط، و بهشت و جهنم و ...، همه به علم و قدرت خداوند است. در همین رابطه، خلق بهشت صراحتاً منتسب به قدرت خدا شده و تعبیر روایت این گونه است که خداوند بهشت را به قدرت خود، خشتی از طلا وخشتی از نقره آفرید (مجلسی، 1380، ص503). آنچه قبل از حشر به وقوع میپیوندد، مانند پیچیده و شکافته شدن آسمانها، بیفروغ گشتن و ریزش ستارگان، بر طرف شدن نور آفتاب و ماه، به مانند پشم حلاجی شدن و به حرکت درآمدن کوهها، زلزلة عظیمی که همة پستی و بلندیهای زمین را برطرف میکند، همه به قدرت الهی شدنی است و علامه معتقد است که نباید به سبب استبعادات ملاحده و شبهات فلاسفه، راه تأویل در آنها را گشود (مجلسی، 1380، صص 437-438)؛ یعنی با ایمان به قدرت الهی، راه بر شبهات فلاسفه و استبعادات ملاحده مسدود میگردد.
10ـ در حوادث قیامت، پیامبر اکرم و ائمه(ع) محور هستند. نقش پیامبر و ائمه علیهم السلام در حوادث بعد از مرگ بسیار حائز اهمیت است. حضور پیامبر و ائمه علیهم السلام در هنگام جان دادن، در احادیث متواتر آمده است. در حدیثی که حضرت علی(ع) به درخواست حارث همدانی مقام و منزلت خود را بیان میفرماید، کلام به اینجا میرسد که ای حارث، تو مرا به هنگام مرگ و در صراط، کنار حوض و هنگام مقاسمه خواهی شناخت. حارث معنای مقاسمه را سؤال میکند و حضرت میفرماید: منظور مقاسمة آتش است؛ آن را به درستی قسمت میکنم؛ میگویم این دوست من است، او را واگذار و این دشمن من است، او را در بر گیر (مجلسی، 1403، ج6، ص179). این خبر را سید حمیری به شعر سرود که بیت معروف این قصیدة حمیری گویای این واقعیت است که امام، به هنگام مرگ حضور مییابند:
«یا حار همدان من یمت یرنی کمن مؤمن أو منافق قبلا»
«ای حارث همدانی، هر که بمیرد، چه مؤمن و چه منافق، مرا میبیند.»
(مجلسی، 1403، ج6، ص180؛ ج34، ص432؛ همو، 1380، ص402)
این حضور، برای مؤمن بشارت و آسان کردن مرگ را در پی دارد و برای کفار و منافقین، موجب زیادتی وشدّت و صعوبت مرگ و خبر دادن به عذاب ابدی است (مجلسی، 1380، ص402).
علامه، پس از ذکر حدیثی از حضرت علی(ع) که فرمود: «خداوند هر گونه که بخواهد تدبیر امور میکند و از خلق خود هر که را بخواهد به هر امری که اراده کند، موکّل میگرداند. ... خدای عالم زنده کننده و میراننده است و به دست هر که بخواهد از ملائکه و غیر آنها قبض روح میکند» (مجلسی، 1380، صص 400-401)، نتیجه میگیرد که در این حدیث شریف، اشعاری هست به آنکه آن حضرت و سایر ائمه علیهم السلام نیز بعضی ارواح را قبض میکنند یا به امر الهی، مدخلیّتی دارند؛ همچنان که در برخی خطب غیر مشهور فرموده است: منم محیی و منم ممیت به اذن خداوند (مجلسی، 1380، ص401).
حوادث واقع در قبر نیز نشان از عظمت و بزرگی و نقش محوری پیامبر و اهل بیت علیهم السلام دارد؛ به گونهای که در قبر، از عقاید و به ویژه امامت ائمه علیهم السلام سؤال پرسیده میشود که عدم پاسخ، موجب عذاب و آتش میگردد (مجلسی، 1380، ص414).
میزان اعمال نیز یکی از مهمترین مواقف قیامت است و نقش ائمه در آن به قدری است که در روایات نفرمودهاند امر توزین توسط آنان صورت میگیرد؛ بلکه در اخبار وارد شده است که ایشان، اصل میزان میباشند. در روایتی، امام جعفر صادق(ع) در ذیل آیة «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة» (انبیاء:47)، میفرماید: «موازین، انبیاء و اوصیاء هستند» (مجلسی، 1380، ص448). همچنین ائمه در قیامت نیز شاهد میباشند؛ هر امامی، بر امّت خود که در میان آنها به امر خدا قیام نموده و آنان را به سوی خدا دعوت کرده است، شهادت میدهد (مجلسی، 1378، ج5، ص281؛ همو، 1380، ص459).
در معنای صراط، علامه مجلسی روایتی را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده که در پاسخ از صراط فرمود: آن طریق به سوی معرفت خداست. و دو صراط در کار است: صراط دنیا و صراط آخرت؛ اما صراط دنیا، امام است که اطاعت او واجب است. کسی که او را در دنیا بشناسد و از هدایت او پیروی کند، از صراطی که پل جهنم در آخرت است، میگذرد. و هر که در دنیا او را نشناسد، قدم او بر صراط بلغزد و در آتش جهنم میافتد (مجلسی، 1378، ج5، ص324). علامه در «حقّ الیقین» همین معنا را به بیان دیگری گفته است: صراط در آخرت، نمونة صراط دنیاست که دین حقّ و راه ولایت و متابعت ائمه علیهم السلام است. هر کس از این صراط عدول کند و به باطل میل نماید، در آخرت از صراط میلغزد (مجلسی، 1380، ص481).
رضوان خازن بهشت به امر خداوند، کلیدهای بهشت را برای پیامبر اکرم(ص) میآورد و آن حضرت میفرماید: به برادرم علی بده، پس رضوان کلیدهای بهشت را به علی(ع) میدهد و برمیگردد. مالک خازن جهنم نیز کلیدهای جهنم را به همین نحو به حضرت علی(ع) میدهد. آنگاه علی(ع) با کلیدهای بهشت و جهنم، مهار جهنم را به دست میگیرد. جهنم ندا کند یا علی، از من بگذر که نور تو زبانه مرا فرو نشانید. علی(ع) گوید: آرام گیر که امروز باید مطیع من باشی. پس مردم فوج فوج آیند و آن حضرت گوید: این را بگذار که این دوست من است و این را بگیر که دشمن من است. در آن روز، اطاعت جهنم از علی(ع)، از اطاعت غلام نسبت به صاحبش بیشتر است. او قسمت کنندة بهشت و جهنم در آن روز است (مجلسی، 1380، صص 465-466).
مقام محمود که خداوند به پیامبرش وعده داده، مقام شفاعت در قیامت است (مجلسی، 1380، ص477) که برای دفع عذاب گناهکاران شیعه میباشد. شفاعت، اختصاص به آن حضرت ندارد؛ بلکه حضرت زهرا و ائمه هدی علیهم السلام نیز به رخصت آن حضرت، شیعیان و محبّان خود را شفاعت خواهند کرد (مجلسی، 1380، صص 475-476). امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند که ما بسیار شفاعت خواهیم کرد و قبول خواهد شد، تا جایی که دشمنان ما گویند: ما را شفاعت کننده و دوست مهربانی نیست و آرزو کنند که به دنیا باز گردند و از گروه مؤمنان گردند (مجلسی، 1380، ص477).
11ـ ارواح میمیرند. از جمله مسائل مهم در دیدگاه علامه مجلسی، مرگ ارواح است. با دمیدن در صور اول، تمامی موجودات از جمله ارواح خواهند مرد. اسرافیل با دمیدن در صور و بیرون آمدن صدای عظیم از آن، همة صاحبان ارواح در زمین و آسمان میمیرند. آنگاه خداوند به اسرافیل میفرماید که بمیر؛ او نیز میمیرد و بدین ترتیب تمام صاحبان روح میمیرند (مجلسی، 1380، ص434). مدتی که جز خداوند موجود زندهای باقی نمیماند، در روایات چهارصد سال گفته شده و آن، فاصلة بین صور اول و دوم است.
در حدیثی، امام صادق(ع) در پاسخ زندیق فرمود:
«روح باقی است تا وقتی که در صور بدمند؛ پس در آن وقت، اشیاء باطل و فانی میشوند، پس نه جسمی میماند و نه محسوسی. آنگاه اشیاء را مدبّر آنها برمیگرداند؛ چنانکه ابتدا کرده است. و این مدت چهارصد سال است که خلق قطع میشود، که بین دو نفخ صور است.» (مجلسی، 1380، ص436)
12ـ به جای تأویل، باید ابهام در متون مقدّس را پذیرفت. به عقیدة علامه مجلسی، مبهم گذاردن برخی موضوعاتی که در منابع دینی به ابهام گفته شده، خود یک روش عقلانی است؛ زیرا توانایی عقل محدود است و به تفکّر در این گونه امور تکلیف نشده است؛ تفکّر در این مطالب، نه تنها او را به ثواب نمیرساند، بلکه پذیرش و اذعان به امری غیر مطابق با واقع را سبب میشود (مجلسی، 1380، ص399).
چگونگی پذیرش ابهام را میتوان در تعریف نفس از نظر علامه به روشنی ملاحظه کرد. هر چند در تعریف نفس، علامه برای اینکه نشان دهد از همة اقوال در نفس شناسی باخبر است، بیش از بیست تعریف از نفس را که محققین ارائه دادهاند، بیان نموده است (مجلسی، 1403، ج58، صص 92-104)؛ اما چون از مجموع آیات و روایات نمیتواند نظر قاطعی بگیرد، در اینکه نفس جسم لطیف است یا امری مجرّد، مردّد میماند (مجلسی، 1403، ج58، ص105). هر چند با آوردن روایاتی در تأیید عدم تجرّد نفس، تمایلش را به جسمانیت نفس نشان میدهد، ولی سعی او بر این است که موضوع نفس را به گونهای طرح کند که مدّ نظر آیات و روایات است؛ و نظر صریحی از خود در کنار آیات و روایات نمیآورد.
نمونة دیگر، فرشتة مرگ است. علامه، ایمان اجمالی را در ارتباط با ملک الموت نیز کافی میداند و عدم ضرورت تجسّس در مورد فرشتة مرگ را گوشزد میکند. او، تأویل فرشتة مرگ به قوای بدنی یا نفوس فلکی یا عقل فعال را ـ آن گونه که فلاسفه تأویل میکنند ـ کفر میداند (مجلسی، 1380، ص401).
این عبارت که ایمان اجمالی کافی است و تجسّس در تفاصیل ضروری نیست، در انتهای بسیاری از موضوعات عرضه شده از سوی علامه دیده میشود (رک. مجلسی، 1380، صص 399، 401، 405 و 437). او به شدّت از تأویل نیز پرهیز میدهد. علامه مجلسی نظرات مختلف و مبانی فلسفی را به خوبی میداند (مجلسی، 1403، ج1، ص2؛ ج58، صص 92-104؛ ج54، صص 233-309)؛ ولی هیچگاه از آنها برای تبیین مطالب استفاده نمیکند. این همه نشان میدهد که علامه نمیخواهد دین را از منظر فلسفه یا عرفان ببیند و نگران تحریف حقایق شرعی با تأویلات عقلی است (مجلسی، 1403، ج54، ص234). در واقع، علامه فلسفه یا عرفان را دارای نظام خاصّ خود میداند که با مبانی خاص خود، تبیینهای ویژة خود را عرضه میکنند که با اعتقاد به بیشتر ضروریات دین جمع نمیشوند (مجلسی، 1380، ص487). به نظر ایشان، اگر دین با سیستم فلسفی یا عرفانی تبیین شود، خطر بزرگی که همان از بین رفتن معارف دینی است، پیش میآید؛ لذا قناعت به اجمال را در لابهلای مطالب خود تکرار میکند و همان مقدار از شناخت را دربارة اموری که در متون دینی به اجمال آمده، کافی میداند.
2ـ1. جمع بندی مبانی علامه مجلسی
در یک تقسیمبندی میتوان این مبانی را به مبانی خدا شناختی، جهان شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی تقسیم کرد. علم و قدرت بینهایت خداوند و محوریّت خدا و به تبع آن پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام، اصول خدا شناختی میباشند؛ موهوم بودن مکان، عدم اختلاف نشئات و مرگ ارواح و خلق از عدم و حدوث عالم، اصول جهان شناختی هستند؛ اینهمانی شخصیت با طینت و اصالت توأمان روح و جسم اصول انسان شناختیاند؛ و انحصار حقیقت علم در علوم وحیانی، حجیت ظواهر، ابتناء قواعد فلسفی بر توهّم و اکتفا به اجمال و قبول ابهام آنچه در علوم وحیانی آمده اصول معرفت شناختی میباشند.
نکتة مشترک در همة این اصول، محوریت خداوند است؛ محوریت خداوند در اصول معرفت شناختی بدین گونه است که تنها علوم الهی، حقیقت علم تلقی شده و ظواهر آن حجّت میباشند و قواعد فلسفی که با ظواهر علوم وحیانی قابل جمع نیستند، توهّم خوانده میشوند. این علم و قدرت خداوند است که سبب تبدیل زمین دنیا به عرصة قیامت شده و خلق از عدم و مرگ ارواح و عدم اختلاف نشئات را سبب میشود؛ یعنی اصول جهان شناختی نیز با محوریت خداوند تحقّق یافته و مییابد. اصول انسان شناختی نیز به علم و قدرت خداست. بنابراین محوریت خداوند، روح حاکم بر تمامی اصول و مبانی علامه مجلسی است.
3. لوازم دیدگاه علامه مجلسی دربارة حیات پس از مرگ
اولین و مهمترین لازمة دیدگاه علامه مجلسی، خدامحوری و یا به عبارتی، اصالت خداوند است؛ زیرا در حیطة معرفت شناختی، ایشان هر آنچه را از سوی خداوند توسط فرستادگان و حجتهای او درباره حیات پس از مرگ رسیده است، بدون آنکه تحریف و یا التقاطی در آن صورت گیرد، بیان حقایق حیات پس از مرگ میداند. در حیطة وجود شناختی نیز به باور ایشان، علم و قدرت خداوند است که تمام حوادث بعد از مرگ را رقم میزند. لازمة دیگری که میتوان با توجه به توصیفات این دیدگاه ارائه داد، سنخیّت دنیا و آخرت است.
3ـ1. اصالت خداوند
آنچه از توصیفات و مبانی علامه مجلسی پیرامون حیات پس از مرگ به دست میآید، این است که تنها با محوریت خداوند و علم و قدرت اوست که این حوادث اتفاق میافتد. همه چیز به دست قدرت اوست و حضور خداوند در همة صحنهها بسیار پر رنگ است. خدایی که علامه معرفی میکند، از علم و قدرت بینهایت برخوردار است؛ خدایی که حکیم است و هر کار که بخواهد، انجام میدهد. این خدا، در چارچوبهای فلسفی نمیگنجد و به همین سبب، علامه مجلسی باور به چنین خدایی را در کنار گذاردن قواعد و اصول فلسفی میداند.
مرگ، به اراده و خواست خداوند در هر زمان که بخواهد، به وقوع میپیوندد. حوادث برزخ، از سؤال قبر و فشار قبر و ...، همه به امر او و آنگونه که او بخواهد، در مورد هر کس تحقّق مییابد. بهشت و جهنم برزخی، به قدرت او موجودند. فقط او به ساعت قیامت عالم است. صحنة قیامت و حشر قیامت و احیای مردگان، همه به علم و قدرت الهی تحقق مییابند. هیچ کس نمیتواند در برابر عظمت آن روز، در برابر او کوچکترین عرض اندامی کند؛ زیرا ملک و پادشاهی فقط از آن اوست. شفاعت شافعان به اذن او صورت میگیرد و هر کس، هر مقام و منزلتی که به دست میآورد به واسطة لطف نظر الهی است. همة این مطالب و دیگر چیزهایی که محوریّت خدا را در آیات و روایات بیان میکنند، چیزی جز اصالت خداوند را به ذهن متبادر نمیکنند.
3-2. سنخیّت دنیا و آخرت
برخلاف دیدگاههای فلسفی و عرفانی که بین دنیا و آخرت تفاوت ماهوی قائل هستند، و هیچ سنخیتی بین دنیا و آخرت برقرار نمیدانند، با توجه به توصیفات و مبانی علامه مجلسی دربارة حیات پس از مرگ، شاهد سنخیّت دنیا و آخرت هستیم. این گونه نیست که عالمی به نام دنیا و عالمی به نام آخرت، با دو سنخ متفاوت در کار باشد؛ بلکه همین دنیاست که در پایان، آخرت میشود. چنین تبدیلی با تحولاتی همراه است. وقوع علائم و حوادث قبل از قیامت، زمینه را برای این تحوّلات و تبدّلات فراهم میآورد (مجلسی، 1403، ج6، ص304؛ همو، 1380، صص 431-432). با شروع قیامت، بر شدّت این تحوّلات افزوده میشود؛ زلزلهای عظیم کوهها را همچون پشم حلاجی شده درآورد که روان و هموار میشوند؛ و زمین به مانند روز اول که پهن شد، هیچ کوهی و بنایی و درختی و نه جسمی و نه محسوسی در آن باقی نمیماند (مجلسی، 1380، صص 434 و436). آسمانها شکافته شده و در هم پیچیده میشوند و ستارگان فرو میریزند. عرش که سقف بهشت است به زیر میآید و بهشت نیز به تبع آن به زیر میآید. جهنم بلند گردانیده میشود و ظاهر میگردد. دریاهای زمین همه آتش شده به جهنم ملحق میگردند و صراط پلی است که بر روی جهنم کشیده میشود (مجلسی، 1380، ص490). انسانها از قبرها به امر خداوند بپا میخیزند و در صحرای قیامت، که همان زمین متحول شده است، محشور میشوند.
تمامی این مطالب حکایت از آن دارد که آخرت، همین دنیاست که به قدرت الهی متحول شده است و تفاوت ماهوی میان آنها برقرار نیست.
نتیجه
در پایان و در یک جمعبندی میتوان گفت که علامة مجلسی، در اوان جوانی خود، در یک تغییر معرفت شناختی، حقیقت علم را در علوم وحیانی میبیند. این امر سبب میشود علوم متداول زمان خود را کنار گذارد و تمام همّت خود را به جمعآوری، تبویب و تبیین علوم وحیانی صرف نماید. در نتیجة این تغییر نگرش، مهمترین دایرة المعارف حدیثی شیعه، یعنی کتاب «بحار الانوار» تدوین گردید. علامه، در ذیل عناوینی به گردآوری حدیث اقدام کرد که تا آن روز، محدثین آیات و احادیث مربوطه را تحت آن عناوین جمعآوری نکرده بودند. کتاب «السماء و العالم» و «معاد» علامه مجلسی از جملة این نوآوریها محسوب میشود.
نکتة مهمی که در مجموع میتوان گفت اینکه علامه، خلاء معرفتی را که صرفاً از طریق منابع وحیانی عرضه شده باشد احساس میکرد و از طرفی مشاهده مینمود که فلاسفه و عرفای همعصر او، با مبانیای که به هیچ وجه با علوم وحیانی قابل جمع نیستند، این خلاء معرفتی را پر کرده و حقایق شرعی را به نفع مبانی خود مصادره نمودهاند. علامه، در عکسالعملی به این امر، به گردآوری معارف وحیانی پرداخت تا خلاء معرفتی را از طریق ارائه علوم خالص وحیانی پر نماید. در همین راستا، در کتاب معاد «بحار الانوار»، علامه با عناوین متنوع به موضوعات مرتبط با معاد و حیات پس از مرگ پرداخته و از طریق ارائه آیات و احادیث مرتبط با هر عنوان، به توصیف و تبیین آنها اقدام کرده است.
پی نوشت:
[1]. علامة مجلسی، عمومیّت مرگ را برای تمامی صاحبان روح، با استناد به آیاتی که ناظر به همین معنا هستند، پذیرفته است؛ آیاتی چون: «کلّ نفس ذائقة الموت» (آلعمران: 185) یا «انّک میّت و انّهم میتون» (الزمر: 30).
[2]. علامة مجلسی، این قول را به محقّق طوسی و بعضی از حکما نسبت داده است.
مراجع
قرآن مجید
مجلسی، محمدباقر (1363)، مرآة العقول، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ج4.
همو (1378)، حیات القلوب، قم: انتشارات سرور، چاپ سوم، ج5.
همو (1380)، حق الیقین، اصفهان: انتشارات کانون پژوهش.
همو (1403)، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، مجلّدات 1، 6، 7، 8، 34، 54، 58.
میرداماد (1367)، القبسات، به اهتمام مهدی محقّق و دیگران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم.
نویسندگان
1جعفر اصفهانی* ؛ 2رضا برنجکار
1دانشجوی دکتری فلسفة دین و کلام جدید، دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد علوم و تحقیقات تهران (نویسندة مسئول)
2دانشیار گروه فلسفه و کلام، دانشگاه تهران ـ پردیس قم
منابع:
پژوهشنامه فلسفه دین :شناسنامه علمی شماره، دوره 10، شماره 2، بهار 1391، صفحه 91-112