در احادیث بسیار وارد شده است: ما مداوا نمی کنیم تب را مگر به ریختن آب سرد بر بدن و خوردن سیب.
از حضرت صادق علیه السلام منقول است: تب از بوی جهنّم است، فرو نشانید حرارت آن را به آب سرد.
در حدیث دیگر فرمود: برای دفع تب هیچ چیز نافع تر از دعا و آب سرد نیست.
از مفضل منقول است: به خدمت آن حضرت رفتم در ایّام تابستان و آن حضرت تب داشتند، دیدم طبقی گذاشته است پر از سیب سبز، عرض کردم: مردم سیب را برای تب خوب نمی دانند. فرمود: این تب را برطرف می کند، حرارت را فرو می نشاند.
در حدیث دیگر فرمود: مقدار ده درهم قند به آب سرد، ناشتا خوردن برای دفع تب نافع است.
از امام رضاعلیه السلام منقول است: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمدند، آن حضرت تب داشتند، فرمود: سنجد تناول فرمایند.
از امام موسی کاظم علیه السلام منقول است: خاریدن بدن و غلبه خواب و دوار در سر و تبورها و دمل ها علامت زیادتی خون است.
از امیر المؤمنین علیه السلام منقول است: بشکنید کرمی تب را به بنفشه و آب سرد. و در تابستان بر بدن صاحب تب آب سرد بریزید. و فرمود: یاد ما اهل بیت کردن شفاست از تب و جمیع دردها و وساوس شیطان. و فرمود: بخورید آب باران که بدن شما را پاک می کند، و دردها را دفع می کند.
در حدیث معتبر منقول است: امام جعفر صادق علیه السلام از شخصی پرسیدند: شما بیماران خود را به چه چیز دوا می کنید؟ گفت: به این دواهای تلخ. فرمود: هرگاه کسی از شما بیمار شود، قند سفید را بکوبید و آب سرد بر او بریزید و به او بخورانید که، آن خداوندی که به تلخ شفا می دهد قادر است که به شیرین شفا بدهد.
در حدیث دیگر فرمود: کباب دفع تب می کند.
در حدیث دیگر فرمود: دو ماه بیماری کشیدم، خدا مرا الهام کرد که برنج را بخورم. گفتم شستند و اندکی بر روی آتش قرار دادند، در آسیا خورد کردند و پاره ای را سفوف کردند، پاره ای را در میان آب کردم و خوردم. فرمود: تب بر اولاد پیغمبران صلی الله علیه وآله وسلم دو برابر دیگران می باشد.
از امام محمّد باقرعلیه السلام منقول است: علاج تب به سه چیز می باشد: به قی و عرق و مسهل.
از ابراهیم بن جعفی منقول است: به خدمت حضرت صادق علیه السلام رفت و شکایت کرد از تب ربع. فرمود: نبات یا قند را بسای و در میان آب بریز و ناشتا و هر وقت که احتیاج به آب خوردن شود بخور. چنان کرد، به زودی شفا یافت.
امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: در معالجه تب غب کهنه عسل و سیاه دانه را با هم ممزوج کن و سه انگشت از آن بخور، که این هر دو مبارک است و خدا عسل را فرموده که شفاست. حضرت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: در سیاه دانه شفای هر درد هست مگر مرگ.
از امام علی نقی علیه السلام منقول است: بهترین چیزها برای تب ربع آن است که در روز، نوبه ای پالوده با عسل بسازی و زعفران بسیار در آن بکنی و در آن روز غیر آن چیزی نخوری.
از امام رضاعلیه السلام منقول است: این تعویذی است برای شیعیان از سل: «یااَللَّهُ یا رَبَّ الاَرْبابِ وَیا سَیِّدَ السّاداتِ یا اِلهَ الْالِهَهِ وَیا مَلِکَ الْمُلُوکِ وَیا جَبّارَ السَّمواتِ وَالاَرْضِ اِشْفِنی وَعافِنی مِنْ دائِی هذا فَاِنِّی عَبْدُکَ وَابنُ عَبْدُکَ انْقَلَبَ فی قَبْضَتِکَ وَناصِیَتی بِیَدِکَ» سه مرتبه این دعا را میخوانی تا خدای تعالی شفا دهد، به حول و قوه خود.
در روایت معتبر وارد شده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم را تب شدیدی عارض شد، جبرئیل آمد و این عوذه را بر آن حضرت خواند، در ساعت تب زایل شد: «بِسْمِ اللَّهِ اَرْقیکَ، بِسمِ اللَّهِ اَشْفِیکَ، بِسْمِ اللَّهِ مِنْ کُلّ داءٍ یُغنیکَ، بِسْم اللَّهِ وَاللَّهُ شافیک، بِسْمِ اللَّه خُذْها فَتَهْنِئُکَ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ لتَبْرَانَ بِاِذْنِ اللَّهِ».
در چند حدیث معتبر منقول است: بر هیچ بیماری و صاحب دردی هفتاد مرتبه حمد خوانده نمی شود، مگر آن که درد ساکن می شود.
در روایت دیگر منفول است: شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: یک ماه است که تب می کنم، آنچه اطبا گفته اند به عمل آوردم، برطرف نشد. حضرت فرمود: بندهای پیراهن خود را به گشا و سر را در گریبان پیراهن داخل کن و اذان و اقامه بگو و هفت مرتبه سوره حمد بخوان. آن شخص گفت که چنان کردم گویا از بندی رها شدم.
در حدیث دیگر منقول است: یکی از فرزندان آن حضرت بیمار شد. فرمود: ده مرتبه «یا اللَّه» بگو که هیچ مؤمنی نمی گوید مگر آن که حق تعالی می فرماید: لبیک! حاجت خود را بگو.
در حدیث دیگر فرمود: هرکه را علّتی عارض شود، هفت مرتبه سوره حمد بخواند، اگر برطرف نشود هفتاد مرتبه بخواند، من ضامنم که آن علت برطرف شود.
در حدیث معتبرمنقول است از داوود بن زربی که گفت: بیمار شدم در مدینه بیماری شدید، چون این خبر به امام جعفر صادق علیه السلام رسید به من نوشتند که یک صاع گندم بخر و بر پشت بخواب و آن گندم را بر سینه خود بریز و بگو: «اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی اِذا سَاَلَکَ بِهِ الْمُضْطَرُّ کَشَفْتَ ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَمَکَّنْتَ لَهُ فی الاَرْضِ وَجَعَلْتَهُ خَلِیفَتَکَ عَلی خَلْقِکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَلی اَهْلِ بَیْتِهِ وَاَنْ تُعافِیَنِی مِنْ عِلَّتِی» پس درست بنشین و گندم را جمع کن، باز آن دعا را بخوان، و آن گندم را چهار حصه کن و هر حصه را به یک فقیر بده، باز دعا بخوان. داوود گفت: من چنان کردم، گویا از بندی رها شدم و بسیار کسی کردند، شفا یافتند.
در حدیث صحیح از آن حضرت منقول است: چون به نزد بیمار روی، هفت مرتبه بگو: «اُعیذُکَ بِاللَّهِ الْعَظیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ مِنْ شَرِّ کُلِّ عِرْقٍ نعار وَمِنْ شَرِّ حَرِّ النّارِ».
در حدیث دیگر فرمود: سوره حمد و "قل هو اللَّه احد" و "انا انزلناه فی لیله القدر" و آیه الکرسی بخوان، بس به انگشت شهادت برپهلوی بیمار بنویس: «اَللَّهُمَّ ارْحَمْ جِلْدَهُ الرَّقیقَ وَعَظْمَهُ الدَّقیقَ مِنْ سُورَهِ الْحَریقِ یا اُمَّ مُلْدَمٍ اِنْ کُنْتِ آمَنْتِ بِاللَّهِ وَالْیَومِ الْاخَرِ فَلا تَأْکُلِی اللَّحْمَ وَلا تَشْرِبِی الدَّمَ وَلا تُهْلِکِی الْجِسْمَ وَلا تُصَدِّعی الرَّأسَ وَانْتَقِلی عَنْ فُلانِ بْنِ فُلانَه» نام او و مادرش را بنویسد الی «مَن یَجْعَلُ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخَرَ لا اِلَه اِلّا اللَّهُ تَعالی اللَّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ عُلُوّاً کَبیراً».
در روایت دیگر فرمود: بیمار سر در گریبان خود داخل کند، اذان و اقامه بگوید، سوره حمد و فلق و ناس و توحید بخواند، و بگوید «اُعِیذُ نَفْسِی بِعِزَّهِ اللَّهِ وَقُدْرَهِ اللَّهِ وَعَظَمَهِ اللَّهِ وَسُلْطانِ اللَّهِ وَبِجَمالِ اللَّهِ وَبِجَمْعِ اللَّهِ وَبِعَتْرَتِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ وَبِوُلاهِ اَمْرِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ ما اَخافُ اللَّهَ وَاَحْذَرُ وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلّا بِاللَّهِ العَلِیِّ العَظِیمِ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ. اَللَّهُمَّ اشْفِنِی بِشَفآئِکَ وَداوِنِی بِدَوآئِکَ وَعافِنِی مِنْ بَلآئِکَ».
در روایت دیگر منقول است: شخصی به آن حضرت شکایت کرد، که تبش بسیار به طول انجامیده است. فرمود: آیه الکرسی را در ظرفی بنویس و به آب حل کن و بخور.
در بعضی از کتب معتبره منقول است: برای تب این تعویذ را بنویسد و بر بازوی راست بندد، سوره حمد را تا آخر بنویسد و بعد از آن بنویسد: «بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ اَعُوذُ بِکَلِماتِ اللَّهِ التّآمّاتِ کُلِّها الَّتِی لا یُجاوِزُهُنَّ بِرٌّ وَلا فاجِرٌ مِنْ شَرِّ ما خَلَفَ وَذَرَاَ وَبَرَاَ وَمِنْ شَرِّ الهآمَّهِ وَالسّآمَّهِ وَالحآمَّهِ وَاللّآمَهِ وَمِنْ شَرِّ طَوارِقِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَمِنْ شَرِّ فُسّاقِ العَرَبِ وَالعَجَمِ وَمِنْ شَرِّ فَسَقَهِ الجِنِّ وَالاِنْسِ وَمِنْ شَرِّ الشَّیْطانِ وَشَرَکِهِ وَمِنْ شَرِّ کُلِّ ذِی شَرٍّ وَمِنْ شَرِّ کُلِّ دآبَّهٍ هُو آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَاِلَیْکَ اَنَبْنا وَاِلَیْکَ المَصیرُ، یا نارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاماً عَلی اِبْراهِیمَ وَاَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الاَخْسَرِینَ بَرْداً وَسَلاماً عَلی فُلانِ ابْنِ فُلانَهَ» نام بیمار و مادرش نوشته، «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا اِنْ نَسِیْنا او اَخْطَأْنا رَبَّنا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنا اِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا، رَبَّنا وَلا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنّا وَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا اَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی القَوْمِ الکافِرِینَ حَسْبِیَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُو فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً وَتَوَکَّلْ عَلَی الحَیِّ الَّذِی لایَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً، لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الاَحْزابَ وَحْدَهُ ما شآءَ اللَّهُ لا قُوَّهَ اِلّا بِاللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَاَغْلِبَنَّ اَنَا وَرُسُلِی اِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبُونَ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرِینَ».
از سلمان فارسی رحمه الله منقول است که گفت: بعد از وفات حضرت رسالت پناه صلی الله علیه وآله وسلم بعد از ده روز از خانه بیرون آمدم، در راه امیر المؤمنین علیه السلام را ملاقات کردم، فرمود: برو به نزد حضرت فاطمه علیها السلام که تحفه ای از بهشت برای او آمده، میخواهد به تو عطا فرماید. به تعجیل به خدمت آن حضرت شتافتم. فرمود: دیروز در همین موضع نشسته بودم، در خانه بسته و غمگین بودم، قکر می کردم در منقطع شدن وحی الهی از ما و نیامدن ملائکه به سوی ما، ناگهان دیدم در گشوده شد و سه دختر به اندرون آمدند، که کسی به حسن و جمال و طراوت و نزاکت و خوشبویی ایشان هرگز ندیده است، چون ایشان را دیدم برخاستم و سؤال کردم: شما از اهل مدینه اید؟ گفتند: دختر حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم ما از اهل زمین نیستیم، ما را پروردگار عزت از بهشت جاوید به سوی تو فرستاده و بسیار مشتاق تو بوده ایم.
از یکی که بزرگ تر ایشان می نمود، پرسیدم: چه نام داری؟ گفت: مقدوده. گفتم: به چه سبب تو را نام این کرده اند؟ گفت: به جهت آن که از برای مقداد بن اسود خلق شده ام. پس از دیگری پرسیدم: تو چه نام داری؟ گفت: ذرّه نام دارم. از سبب نام پرسیدم. گفت: زیرا از برای ابوذر غفاری خلق شده ام. از سوم ایشان پرسیدم: چه نام داری؟ گفت: سَلمی از سبب آن پرسیدم، گفت: زیرا از برای سلمان فارسی آزاد کرده پدر تو، خلق شده ام.
حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: پس از برای من چه آوردید؟ رطبی چند بیرون آوردند، مانند گرده های نان بزرگ، از برف سفیدتر و از مشک خوشبوتر. پس سلمان گفت: حضرت علیها السلام یکی از آن رطب ها به من داد و فرمود: امشب به این رطب افطار کن و فردا هسته آن را برای من بیاور. پس آن رطب را گرفتم، بیرون آمدم، به هر جمعی از اصحاب رسول صلی الله علیه وآله وسلم که می گذشتم، می پرسیدند: ای سلمان! مگرمشک همراه داری؟ می گفتم: بلی. پس چون وقت افطار شد تناول کردم، هیچ هسته نداشت.
روز دیکر به خدمت حضرت فاطمه علیها السلام رفتم و عرض کردم: هسته نداشت. فرمود: چگونه 3هسته داشته باشد و حال آن که این رطب از درختی به هم رسیده است که حق تعالی آن را در بهشت غرس فرموده است، به سبب دعایی که پدرم به من تعلیم کرده است و هر صبح و شام می خوانم؟ سلمان گفت: ای سیده من! آن دعا را تعلیم من فرما. فرمود: اگر خواهی در دنیا باشی و آزار تب نیابی، پس بر این دعا مواظبت کن، این است دعا: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلی نُورٍ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی هُو مُدَبِّرُ الاُمُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلحَمْدُ للَّهِ ِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلَی الطُّورِ، فِی کِتابٍ مَسْطُورٍ، فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلی نَبِیٍّ مَحْبُورٍ، اَلحَمْدُ للَّهِ ِ الَّذِی هُو بِالعِزِّ مَذْکُورٌ وَبِالفَخْرِ مَشْهُورٌ وَعَلی السَّرّآءِ وَالضَّرّآءِ مَشْکُورٌ، وَصَلَّی اللَّهُ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرِینَ». سلمان گفت: این دعا را به زیاده از هزار نفر از اهل مکه و مدینه که تب داشتند، تعلیم کردم و همه از تب نجات پیدا کردند.
در حدیث حسن منقول است: بعضی از فرزندان امام جعفر صادق علیه السلام بیمار شدند، حضرت فرمود: این دعا را بخوان: «اَللَّهُمَّ اشْفِنِی بِشِفآئِکَ وَداوِنِی بِدَوآئِکَ وَعافِنِی مِنْ بَلآئِکَ فَاِنِّی عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ».
از برای تب ربع منقول است: این را بنویسند و بر او ببندند: «یا نارُ کُونی بَرْداً وَسَلاماً عَلی اِبراهیمَ» [انبیاء / آیه 69].
در روایت دیگر است که این دعا را بر بازوی راستش ببندند:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «وَلَو اَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الجِبالُ او قُطِّعَتْ بِهِ الاَرْضُ او کُلِّمَ بِهِ المَوْتی بَلْ للَّهِ ِ الاَمْرُ» [رعد / آیه 31] جَمِیعاً یا شافِی یا کافِی یا مُعافِی وَبِالحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَبِالحَقِّ نَزَلَ بِاسْمِ فُلانِ بْنِ فُلانٍ» و نام او و پدرش را بنویسد: «بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَعَنِ اللَّهِ وَاِلَی اللَّهِ وَلا غالِبَ اِلَّا اللَّهُ» و برای تب و لرز این آیات را بنویسند و بر بازوی بیمار ببندند: «بِسْمِ اللَّهِ مَرَجَ البَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُمابَرْزَخٌ لایَبْغِیانِ، وَجَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَحِجْراً مَحْجُوراً، یا نارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاماً عَلی اِبْراهِیمَ، اَلا اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبُونَ، وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرْسَلِینَ اِنَّهُمْ لَهُمُ المَنْصُورُونَ وَاِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الغالِبوُنَ».
برگرفته از کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی ره