چكيده
علامه مجلسى پس از انزواى صوفيه و تقويت اخبارىگرى، با استفاده از موقعيت فراهم آمده با تمام توان به جمعآورى، تدوين و شرح حديث پرداخت. وى از معدود محدثان جهان تشيع است كه در تأليف، تدوين و شرح و تفسير آثار حديثى توفيق فراوان به دست آورد و تأثير شگرفى در روند حديثنگارى گذاشت.
هدف علامه مجلسى در توجه به حديث و تدوين كتب حديثى، ايجاد رويكردى در جامعه به سوى حديث و معارف اسلامى و بازگرداندن توجه مردم از عرفان و تصوف خانقاهى و حكمت و فلسفه به معارف حديثى بود.
مرحوم مجلسى در بخشهاى مربوط به درجه اعتبار احاديث از دو شيوه اعتبار سند و اعتبار محتوايى بهره مىگيرد. او در مرآة العقول با يك شيوه واحد به تفسير احاديث نپرداخته است. در مواردى بحث را تفصيل فراوان داده و در مواردى، گذرا و گاه بدون هر گونه تفسير از كنار روايت گذشته است.
غير از مباحث حديثى، مباحث ديگرى در مرآة العقول مطرح شده كه از جمله آنها مباحث فلسفى، كلامى، تفسيرى و فقه و اصولى است.
فضاى فرهنگى برآمده از شكست علمى اصوليان در برابر هجوم همهجانبه جريان اخباريگرى و عقبنشينى محسوس آنان در نيمه نخست قرن يازدهم «2» توجّه به حديث و تدوين و تفسير آن را در جهان تشيع رونق بخشيد قدرت متكى بر مذهب شيعه صفويان در تقابل فرهنگى با خلافت عثمانى و در جستجوى مشروعيّت سياسى، به يارى جريان حديثنگارى شتافت و پايگاه محدثان را هر چه بيشتر مستحكم كرد.
گرايشهاى افراطى تصوّف و گسترش روش عرفانى خانقاهى در پى درونگرايى اجتماعى از سلطه طولانى مغولان در پيش از حاكميت صفويان و رونق فراوان حكمت و فلسفه «3» در دوره آغازين استقرار سلسله صفوى نيز زمينههاى لازم را در گروه قابل توجّه عالمان دينى عصر ياد شده براى رويكردى جدّى به حديث و متون حديث به وجود آورد و دورهاى تازه براى تدوين مجموعههاى حديثى به وجود آمد. «4»
شيخ الاسلام وقتشناس و پر نفوذ عصر صفوى، علّامه محمد باقر مجلسى با تيزهوشى و درايت فوق العاده، زمان را براى احيا و گسترش متون حديثى، مناسب يافت و با تشكيل گروههاى علمى و پژوهشى تحت اشراف خويش، بهترين بهره را از شرايط به وجود آمده گرفت. وى از معدود محدثان جهان تشيع است كه در تأليف، تدوين و شرح و تفسير آثار حديثى توفيق فراوان به دست آورد و تأثير شگرفى در روند حديثنگارى گذاشت.
او افزون بر مجموعه حديثى بحار الأنوار- كه تاكنون پر حجمترين، متنوعترين، كاملترين و در عين حال ابتكارىترين جامع حديثى است- كتابهاى ارزشمند ديگرى نيز در اين حوزه نگاشت كه از جمله آنها شرح مفصّل بر كتاب الكافى ثقة الاسلام كلينى با عنوان مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول است. تنظيم اين كتاب كه مقارن اواخر عمر مرحوم مجلسى است، از نظر تحوّل فكرى و دستآوردهاى حديثشناسى وى جاى تأمّل وتوجّه فراوان است. بازيابى و استخراج شيوه حديثنگارى و روش تفسير حديث وى و دستيابى به آرمانها و آراى او در تفسير كافى، كارى لازم و بايسته است.
اين مقاله در صدد بازشناسى غير تفصيلى شيوه حديثنگارى مجلسى در مرآة العقول است. مطالعه و پژوهشهاى تفصيلى درباره موضوع ياد شده، در اين كتاب و كتب ديگر وى، تك نگارىهاى مستقل مىطلبد كه در جاى خود بايد بدان پرداخت.
انگيزه نگارش «مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول»
مرحوم علّامه مجلسى در همه نگارشهاى حديثى خود، يك هدف و انگيزه فراگير داشت كه در آغاز بسيارى از كتابهاى خويش بدان تصريح كرده است. در كنار اين انگيزه، گاه انگيزهها و هدفهاى فرعى داشت. در تأليف مرآة العقول نيز چنين اهدافى وجود داشت. هدف فراگير مجلسى در توجّه به حديث و تدوين كتب حديثى ايجاد رويكردى در جامعه به سوى حديث و معارف منقول از اهل بيت عليهم السلام و باز گرداندن توجّهها از عرفان و تصوّف خانقاهى و حكمت و فلسفه به معارف حديثى بوده وى در بحار الانوار، مرآة العقول و بعضى كتابهاى ديگر خود در اين خصوص، كلامى با مضمون همگون دارد «5»؛ در مقدمه بحار الأنوار مىنويسد:
انى كنت فى عنفوان شبابى حريصاً على طلب العلوم، بأنواعها، مولعاً باجتناء فنون المعالى من افنانها. فبفضل اللَّه- سبحانه- وردت حياضها و أتيت رياضها و عثرت على صحاحها و مراضها، حتى ملأت كمّى من الوان ثمارها واحتوى جيبى على اصناف خيارها و شربت من كل منهل جرعة رويّة، واخذت من كل بيدر حفنة مغنية، فنظرت الى ثمرات تلك العلوم و غاياتها، وتفكّرت في اغراض المحصلين و ما يحثّهم على البلوغ الى نهاياتها و تأملت فيما ينفع منها فى المعاد، و تبصّرت فيما يوصل منها الى الرشاد. فأيقنت بفضله والهامه تعالى، انّ زلال العلم لا ينقع الّا اذا أخذ من عين صافية، نبعت عن ينابيع الوحى والإلهام وانّ الحكمة لا تنجع، اذا لم تؤخذ من نواميس الدّين ومعاقل الأنام ... فتركت ما ضيعت زماناً من عمرى فيه، مع كونه الرايج فى دهرنا، واقبلت على ما علمت انّه سينفعى في معادى مع كونه كاسداً فى عصرنا فاخترت الفحص عن اخبار الأئمة الطاهرين الأبرار سلام اللَّه عليهم، واخذت في البحث عنها و اعطيت النظر فيها حقّه واوفيت التّدرّب فيها حظّه؛ «6»
... من در آغاز جوانى براى آموختن همه گونه دانشها حريص، و براى دستيابى به انواع فنون از منابع آن شيفته بودم. به يارى خدا به قلمرو دانش پا نهادم و بر بوستان آنها وارد شدم؛ بر خوب و بد آنها واقف گشتم و سبد خويش از انواع ميوههايش پر نموده و از بهترين آنها برگزيدم و از هر آبشخورى جرعهاى چشيدم و از هر خرمنى مشتى برگزيدم.
به ثمره آن دانشها و نتايج آنها نگريستم و در اهداف جويندگان آن وانگيزههايى كه آنان را در دست يابى به نهايت چنين دانشهايى تشويق مىكند، انديشيدم. در بهرههاى آخرتى آنها دقت كردم و در راهبرى آنها به سوى رشد و تعالى تأمل كردم. به فضل و الهام الهى، يقين پيدا كردم كه دانش زلال جز آن گاهى كه از چشمه روشن و صاف وحى و الهام مىجوشد، سيراب كننده نيست وحكمت، جز در صورتى كه از محرم اسرار دين و پناهگاه مردم آموخته نشود، سودمند نمىباشد ... از اين روى، دانشهايى كه مدتى از عمرم را در آنها هدر داده بودم، رها كردم؛ با آن كه امروزه اين دانشها سكّه بازار است و بر آنچه كه براى روز واپسينم سودمند است، روى آوردم؛ گرچه اين امور، امروز بازار كسادى دارد. به پژوهش در اخبار امامان معصوم عليهم السلام روى آوردم و به مباحثه و دقت نظر در آنها پرداختم و از پرداختن به آن حظّى فراوان بردم.
ولى اين انگيزه و علّت رويكرد به حديث را در مقدمه مرآة العقول روشنتر و صريحتر از بحار الأنوار بيان مىكند و در آن از رويكردهاى غير صحيح در نظر خويش به نام ياد مىكند و مىنويسد:
انّى لما الفيت اهل دهرنا آراء متشتّتة واهواء مختلفة، قد طارت بهم الجهالات الى اوكارها وغاصت بهم الفتن في غمارها وجذبتهم الدواعى المتنوّعة الى اقطارها وحيرتهم الضلالة فى فيافيها و قفارها فمنهم من سمى جهالة اخذها من حثالة من اهل الفكر و الضلالة المنكرين لشرايع النبوّة وقواعد الرسالة: حكمة واتخذ من سبقه فى تلك الحيرة والعمى ائمّة ... ومنهم من يسلك مسالك اهل البدع والأهواء، المنتمين الى الفقر والفناء؛ ليس لهم فى دنياهم واخراهم الّا الشقاء والعناء، فضحهم اللَّه عند اهل الأرض كما خذلهم عند اهل السماء ... فدريت بما القيت اليك، انّ حقيقة العلم لا توجد إلّا في اخبارهم وانّ سبيل النجاة لا يعثر عليه الّا بالفحص عن آثارهم. فصرفت الهمة عن غيرها اليها و اتكلّت فى اخذ المعارف عليها .... «7»
... مردم روزگارم را بر نظريههاى ناپيوسته و هواهاى گوناگون يافتم؛ به گونهاى كه جهل و نادانى در درونشان لانه ساخته و فتنهها در خويش غرقشان كرده و انگيزههاى گوناگون به راهشان افكنده و گمراهى آنان را در بيابانها و صحراها رهايشان كرده است. گروهى از آنان آنچه را كه از پس ماندههاى گمراهان ومنكران شريعت پيامبران و قوانين رسالت فرا گرفتهاند، حكمت نام نهاد، و پيشروان آنان در اين سر در گمى و كورى را پيشواى خود مىشمردند ... و گروهى ديگر راه و روش بدعتگذاران و هوا پرستانى منتسب به فقر و فنا را پيمودهاند؛ كسانى كه در دنيا و آخرت جز بدبختى وسيله روزى ندارند و خداوند آنان را در نزد زمينيان رسوا و در پيش عرشيان ذليل ساخته است ... از آنچه كه پيش از اين گفتم، به خوبى پيداست كه حقيقت علم جز در اخبار امامان عليهم السلام يافت نمىشود و راه رستگارى بجز از راه جستجو در آثارشان به دست نمىآيد. از اين روى، همت خويش را از ديگر دانشها به دانش حديث برگرداندم و در دستيابى به معارف، بر اين آثار تكيه زدم.
مرحوم مجلسى در پى چنين احساسى، رويكردى جدّى به حديث پيدا كرد و در همين راستا به تدريس و بحث درباره روايات كتب روايى متداول زمان خويش از قبيل كتاب كافى پرداخت و حاصل اين مباحث را در شكل تعليقه بر كتاب ياد شده، به طور متفرّق و نامنظم نگاشت. وجود اين يادداشتها و احساس ترس نسبت به از بين رفتن آنها، كنار درخواست فرزندش محمد صادق مجلسى مبنى بر نگارش شرحى كامل بر احاديث كتب مرسوم و متداول حديثى، علامه را به فكر تنظيم يادداشتهاى قبل و تكميل آنها انداخت «8» و اين انگيزههاى فرعى در كنار هدف كلى و اصلى وى، موجب پيدايش مرآة العقول گشت.
تأثير رويكرد حديثى ياد شده و نگارش غير منظم حواشى بر كتابهاى گوناگون كافى در طول چندين سال «9»، در شيوه تدوين مرآة العقول تأثير جدّى داشت و اين عوامل، خوانندگان مرآة العقول را در بازيابى شيوه حديثى مرآة العقول كمك خواهد كرد.
شيوه حديث نگارى مرآة العقول
مرحوم علامه مجلسى در مقدمه كتاب ياد شده، به طور گذرا از شيوه خود سخن گفته است. اين گزارش كوتاه مىتواند مقدمهاى براى شناخت روش حديثى وى در كتاب مرآة العقول باشد. وى در اين خصوص مىنويسد:
ازمعت على ان اقتصر على ما لابدّ منه فى بيان حال اسانيد الأخبار، الّتى هى لها كالأساس و المبانى واكتفى فى حلّ معضلات الألفاظ و كشف مخيّبات المطالب بما يتفطّن به من يدرك بالأشارات الخفيّة دقايق المعانى.
وسأذكر فيها ان شاء اللَّه- كلام بعض افاضل المحشين و فوائدهم و ما استفدت من بركات انفاس مشايخنا المحققين وعوايدهم، من غير تعرض لذكر اسمائهم او ما يرد عليهم؛ «10»
... تصميم گرفتم در بيان وضع سندهاى اخبار كه همچون پايه و اساس بحث است، به ضرورت بسنده كنم، و در حلّ دشوارىهاى واژهها و شناسايى مطالب پنهان به مقدارى كه زيركها از اشارههاى پنهان به معانى ظريف مىرسند، اكتفا كنم و به يارى خداوند، بدون نام بردن و ايراد گرفتن، سخن پارهاى از محشين و نكتههاى آنان و نيز آنچه كه از زبان آنان شنيدهام، خواهم آورد.
بنابر گفتار فوق، نخستين مبحثى كه مىتوان بر آن پرداخت، موضوع اعتبار احاديث و شيوه علّامه در اين خصوص است.
بحث اعتبار احاديث در مرآة العقول
مرحوم علّامه مجلسى در بحثهاى مربوط به درجه اعتبار احاديث، از دو شيوه اعتبار سندى و اعتبارى محتوايى بهره مىگيرد، در مواردى، حديثى را با ترازوى رجال مىسنجد و صحت و سقم آن را مىنماياند و در مواردى، ضعف سندى حديث را در سايه محتوا و متن حديث ناديده گرفته و حديث را معتبر مىداند. در مباحث سندى، ضمن توجّه به شيوه مشهور، ديدگاه رجالى خويش را نيز يادآور مىشود و در مواردى به علل اين اختلاف رأى مىپردازد.
اعتبار محتوايى
مرحوم مجلسى اعتبار سندى را شيوه كافى براى صحّت يا سقم روايات نمىداند و در بسيارى موارد از محتوا و مضمون روايت و نيز از ساختار كلام و عبارت، به صحّت صدور روايت حكم مىكند. در مجموع مرآة العقول، موارد فراوانى را مىتوان براى اين مدّعا ذكر كرد در ذيل نمونههايى يادآورى مى شود:
در جلد بيست و پنجم، ذيل خطبة الوسيلة اميرالمؤمنين عليه السلام مىنويسد:
الحديث الرابع ضعيف؛ لكن هذه الأخبار قوة مبانيه ورفعة معانيها، تشهد بصحتها، ولا تحتاج الى سند، مع انّ هذه الخطبة من الخطب المشهورة عنه عليه السلام «11».
در جاى ديگر همين مجلد، ذيل خطبه طالوتيه اميرالمؤمنين عليه السلام مىنويسد:
الحديث الخامس، ضعيف على مصطلح القوم؛ لكن بلاغة الكلام و غرابة الاسلوب و النظام تأبى صدوره عن غير الإمام عليه السلام. «12»
و در محل ديگرى از همين مجلد مىنگارد:
رواه بثلاثة أسانيد، فى الأول ضعف و الثانى حسن كالصحيح و فى الثالث ضعف أو جهالة، لكن مجموع الأسانيد لتقوى بعضها ببعض، فى قوة الصحيح. «13»
در جلد سوّم درباره حسن بن عباس مىنويسد:
الحديث الأوّل، ضعيف على المشهور بالحسن بن العباس، لكن يظهر من كتب الرجال، انّه لم يكن لتضعيفه سبب الّا رواية هذه الأخبار العالية الغامضة الّتى لا يصل اليها عقول اكثر الخلق. والكتاب كان مشهوراً عند المحدثين واحمد بن محمد روى هذا الكتاب مع أنه أخرج البرقى عن قم، بسبب انه كان يروى عن الضعفاء. فلو لم يكن هذه الكتاب معتبراً عنده، لما تصدّى لروايته والشواهد على صحته عندى كثيرة. «14»
در مجلد يازدهم، ذيل حديث عبداللَّه بن سنان مىنويسد:
ضعيف سنداً ومتنه يدلّ على صحّته. «15»
وى گاهى وجود حديث در يك اصل و يا كتاب معتبر و مشهور حديثى را براى معتبر شمردن آن كافى مىشمارد و ضمن بيان ضعف آن، برپايه نظريه مشهور تأكيد مىكند كه حديث چون در «اصل» از اصول محدثان وجود دارد، بنابر اين ضعف آن جبران شده و معتبر است. وى در خصوص روايات منقول در اصول معتبر، بحث سندى را تنها براى ترجيح در موارد تعارض روايات، لازم مىشمارد وگرنه به نظر وى، نفس وجود روايت در اصول معتبر، حجّت كافى براى جواز عمل به مضمون آن است. در اين خصوص مى نويسد:
انّ وجود الخبر فى امثال تلك الاصول المعتبرة، ممّا يورث جواز العمل به؛ لكن لابدّ من الرجوع الى الأسانيد، لترجيح بعضها على بعض عند التعارض. فان كون جميعها معتبراً لا ينافى كون بعضها اقوى. «16»
و بر همين اساس، در ذيل حديث عيسى بن المستفاد مىنويسد:
ضعيف على المشهور لكنّه معتبرٌ اخذه من كتاب الوصية لعيسى بن المستفاد وهو من اصول المعتبرة، ذكره النجاشى والشيخ فى فهرستيهما واورد اكثر الكتاب السيد بن طاووس قدس سره فى كتاب الطرف. «17»
و بر همين اساس، جهالت ابوالحسن محمد بن اسماعيل نيشابورى بندقى را كه از طريق فضل بن شاذان كتاب صفوان بن يحيى را نقل مىكند، به صحّت روايت مضرّ نمىداند. در ذيل شرح روايت اول وى در باب غسل شهر رمضان مىنويسد: «مجهول كالصحيح». و در ذيل روايت دوّم توضيح مىدهد كه مجهول كالصحيح، لأنه معطوف على الخبر السابق وهذا يؤيد أنه مأخوذ من كتاب الصفوان و لا يضرّ جهالة الراوى. «18»
و درباره سعدان بن مسلم با آن كه مشهور، روايت وى را مجهول مىدانند ولى به خاطر آن كه شيخ، وجود اصلى را براى او گزارش مىكند، جهالت وى را مانع از اعتبار روايت نمىداند و مىنويسد: «مجهولٌ على المشهور بسعدان، و ربّما يعدّ حسناً. لأنّ الشيخ قال: له اصلٌ» «19».
اعتبار سندى
مرحوم مجلسى در بررسى اسناد روايات، از تفصيل پرهيز مىكند و تنها در مواردى خاص و به ندرت به بررسى شخصيّتهاى سند مىپردازد و در خيلى موارد با به كارگيرى اصطلاحات ويژه رجالى، اعتبار حديثى را روشن مىنمايد. در تبيين درجه اعتبار حديث، تعابيرى از قبيل: صحيح، حسن، ضعيف، موثق، مجهول، ضعيف على المشهور، ضعيف على المشهور و معتبر عندى، ضعيف كالموثق، مجهول كالصحيح، مجهول فى قوة الصحيح، صحيح على الأظهر، حسن أو موثق لا يقصران عن الصحيح، ضعيف على المشهور وربّما يعَدّ موثقاً، حسن على الظاهر،
حسن كالصحيح، مجهول على المشهور، مرفوع او ضعيف وموثق كالصحيح بهره مىگيرد.
بديهى است وقتى تعبيرهايى از قبيل ضعيف على المشهور و يا مجهول على المشهور را به كار مىبرد، باور مشهور را نمىپذيرد. در اين صورت، گاه تصريح مىكند كه نظر وى با نظر مشهور مخالف است و نظر خود را روشن بيان مىكند و گاه رأى خويش را بيان نمىكند. در مواردى كه نظر خود را بيان نمىكند، به تعبيرهاى يادشده اكتفا مىكند و در ديگر موارد، از تعبير ضعيف على المشهور و معتبر عندى و يا ضعيف على المشهور و ربّما يعدّ موثقاً بهره مىگيرد.
مواردى كه مرحوم مجلسى نسبت به رأى مشهور نظر دارد، با توجّه به تعداد راويان موارد زيادى نيست؛ ولى با نظر به اين كه آنان راويان پرحديث هستند، احاديث زيادى در قلمرو اختلاف رأى وى با مشهور قرار مىگيرد. اشخاصى كه مجلسى حديث آنان را بر خلاف نظر مشهور معتبر مىداند، عبارتاند از:
1. روايت نوفلى از سكونى
حسين بن يزيد نوفلى و اسماعيل بن ابى زياد سكونى، هيچ كدام توثيق خاصّ ندارند و نوفلى از سوى بعضى از عالمان قمى متهمّ به غلو شده است؛ «20» گرچه روايات منقول از طريق وى نشانى از غلو ندارند. و سكونى از عامه است مشهور رجاليون به علّت فقدان توثيق خاص، روايات اين دو راوى را توثيق نمىكنند و پارهاى ديگر به علل گوناگون و از جمله وقوع اين دو راوى در اسناد كامل الزيارات، توثيق عام مىكنند «21» و آن دو را موثق مىشمارند.
مجلسى اين دو راوى را موثق مىشمارد و از اين طريق، تعداد زيادى از روايتها معتبر مىگردند.
2. سهل بن زياد
ابو سعيد، سهل بن زياد الآدمى از راويان پر حديث و مورد اختلاف رجاليون است. اكثر رجاليون وى را تضعيف مىكنند. وى متهمّ به غلوّ، دروغگويى، فاسد الرواية و المذهب، راوى مراسيل، معتمد بر مجاهيل و احمق شده است. احمد بن محمد بن عيسى اشعرى وى را از قم اخراج كرده است؛ «22» با اين حال، بعضى از رجاليون با اسناد به توثيق نجاشى در رجال خود، «23» روايت وى را قابل اعتماد مىشمارند و در شأن وى مىگويند: والأمر فى السهل سهلٌ.
مرحوم مجلسى به روايتهاى سهل بن زياد اعتماد دارد و از آن جايى كه سهل از راويان پرحديث است، تعداد زيادى از روايتها بدين وسيله در قلمرو روايات معتبر قرار مىگيرند.
3. معلى بن محمد
ابوالحسن معلى بن محمد البصرى نيز از راويان پر حديث و مورد اختلاف در نزد رجاليون است. نجاشى و علّامه در خلاصة الأقوال وى را مضطرب الحديث والمذهب مىدانند و ابن غضائرى وى را با اين تعبير «نعرف حديثه وننكره يروى عن الضعفاء ويجوزان يخرج شاهداً» «24» توصيف مىكند. مرحوم مجلسى احاديث معلى بن محمد را معتبر مىشمارد.
4. مفضل بن عمر
مفضل از راويانى است كه دربارهاش اختلاف نظر ژرفى وجود دارد. پارهاى وى را از بزرگان شمرده و گروهى او را از فاسد مذهبان دانستهاند. شيخ مفيد در ارشاد وى را از شيوخ اصحاب امام صادق عليه السلام و از خاصّان و معتمدان و از جمله فقهاى صالح مورد وثوق دانسته است «25». شيخ طوسى در كتاب الغيبة او را از جمله ممدوحان و از خاصّان و كارپردازان امام صادق عليه السلام شمرده است «26» و در مدحش رواياتى نقل كرده است.
چنانكه كشى نيز در مدحش روايات چندى آورده است «27»؛ ولى علامه و نجاشى وى را فاسد المذهب و الرواية دانستهاند و غير قابل اعتماد شمردهاند؛ «28»
ابن غضائرى تصريح مىكند كه «متهافت مرتفع القول خطابىٌ، وقد زيد عليه شيء كثير و حمل الغلاة فى حديثه حملًا عظيماً و لا يجوزان يكتب حديثه ...». «29»
علامه مجلسى در روايتهايى كه به خاطر وجود وى در سلسله روايت، ضعيف شمرده شده است، رأى مشهور را نمىپذيرد و با تعبير ضعيف على المشهور كه بيانگر عدم باور به قول مشهور است از كنار روايت مىگذرد.
5. على ابن ابى حمزه بطائنى
ابوالحسن على بن ابى حمزه سالم البطائنى يكى از راهبران واقفيه است. در خلاصة الأقوال، علّامه از قول على بن حسن بن فضال نقل مىكند كه وى بطائنى را دروغگو، متهم و ملعون مىشمرد و راضى نبود احاديثى را كه از وى نقل كرده است، ديگران به توسط وى از بطائنى نقل كنند. «30»
ابن غضائرى ضمن لعن وى، او را پايه و ريشه واقفيان مىدانست و از وى به عنوان دشمنترين فرد نسبت به امام، ياد مىكرد «31». با اين حال، مرحوم مجلسى بر پايه مبانى خاص خود، وى را قابل اعتماد مىدانست و روايتهايى را كه به خاطر وجود وى در سند روايت ضعيف شمرده مىشوند، بىاشكال مىدانست. شايد علت اين امر آن باشد كه از جمله راويان از وى حسن بن محبوب و عثمان بن عيسى است و عثمان پس از توبه از مذهب واقفيان، بنابر نظرى از جمله كسانى است كه عبارت «اجتمعتالعصابة على تصحيح ما يصحّ عنهم» در شأن آنان به كار مىرود؛ «32» چنان كه ابن محبوب نيز از همين گروه شمرده مىشود. «33»
6. محمد بن سنان
ابوجعفر محمد بن سنان الزاهرى نيز از جمله كسانى است كه اختلاف نظر بسيارى درباره وى وجود دارد. بسيارى او را غير قابل اعتماد مىشمارند. در خلاصه علامه، وى فردى ضعيف شمرده شده و رواياتى كه وى به تنهايى نقل مىكند، غير قابل اعتماد دانسته شده است. «34»
فضل بن شاذان وى را از جمله دروغگويان مشهور دانسته است و در عين حال، از قول صفوان نقل شده كه محمد بن سنان بارها مىخواست از جمع ياران شيعه خارج شود كه به همت وى در جمع نگه داشته شده است. «35»
مرحوم مجلسى رواياتى را كه ابن سنان در آن است از نظر وجود وى در سلسله روايت غير قابل اعتماد نمىداند و مىگويد: «ضعيف على المشهور بمحمد بن سنان و معتبر عندى» «36». محمد بن سنان نيز از راويان پر حديث است و تصحيح و توثيق وى، موجب ورود بسيارى از روايات به قلمرو روايات معتبر مىگردد.
7. ابان بن ابى عياش
ابو اسماعيل ابان بن فيروز ابى عياش تنها راوى كتاب سليم بن قيس است و بسيارى وضع كتاب سليم را به وى نسبت مىدهند. وى عامى المذهب بود و از راويان ضعيف است. «37»
مرحوم مجلسى وى را قابل اعتماد مىداند و در روايتهايى كه وى در سلسله سند آن است، مىنويسد: «ضعيف على مشهور، معتبر عندى» «38». در مبحث اختلاف الحديث ذيل حديث اوّل مىنويسد: «ضعيف على المشهور معتبر عندى و كتاب سليم عندى موجود و ارى فيه ما يورث الظنّ القوى بصحته». «39»
8. موسى بن بكر
وى راوىاى پر روايت است و توثيق خاص ندارد؛ گرچه رواياتى از طريق خودش در توثيق خويش نقل كرده است «40». وى واقفى است. گويا مرحوم مجلسى به وى اعتماد دارد و روايتهايى كه به خاطر وجود وى ضعيف تلقى مىشود، به مشهور نسبت داده است كه حاكى از عدم پذيرش مرحوم مجلسى است.
9. طلحة بن زيد
طلحة بن زيد، عامى مذهب است؛ ولى كتابى دارد كه رجاليون آن را معتبر مىدانند. «41» او راوى پر روايتى است. مرحوم مجلسى نيز وى را معتمد مىداند و از اين روى، در ذيل روايتهاى وى عنوان «ضعيف كالموثق» مىآورد كه نشان اعتماد وى به روايت طلحة بن زيد است. در جايى ديگر مىنويسد: «ضعيف على المشهور لكنّه قوىٌ». «42»
شايد يكى از علل اصلى رويكرد مجلسى به معتبر شمردن اين قبيل راويان، باور وى به شيوهاى خاص غير از شيوه متداول در بين رجاليون درباره شناسايى راويان است. وى در ذيل حديث سيزدهم باب نوادر كتاب فضل العلم مىنويسد:
[اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنّا]. قوله عليه السلام على قدر رواياتهم عنّا، اى كيفاً و كماً أو الأعم منهما- وهو اظهر- وهذا طريق الى معرفة الرجال غير ما ذكره ارباب الرجال. وهو اقوى وانفع فى هذا الباب. فانّ بعض الرواة نرى اخبارهم مضبوطة ليس فيها تشويش، كزرارة، محمد بن مسلم و أضرابهما و بعضهم ليسوا كذلك كعمّار الساباطى. و كذا نرى بعض الأصحاب اخبارهم خالية عن التقيه كعلى بن جعفر، و بعضهم اكثرها محمولة على التقيّة كالسكونى و اضرابه و كذا نرى بعض الأصحاب رووا مطالب عالية و مسائل غامضة و اسرار كثيرة كهشام بن حكم و مفضّل بن عمر و لم نر فى اخبار غيرهم ذلك و بعضهم رووا اخباراً كثيرة و ذلك يدلّ على شدّة اعتنائهم بامور الدين وبعضهم ليسوا كذلك. وكل ذلك من مرجّحات الرواة ويظهر الجميع بالتتبّع التامّ فيها؛ «43»
[موقعيت افراد را با مقدار روايت آنان از ما بشناسيد]؛ يعنى به مقدار و به چگونگى نقل و يا به هر دوى آن- كه ظاهراً مراد همين است- قدرشان را بشناسيد و اين روش شناخت، غير از روش شناختى است كه رجاليون يادآور مىشوند. اين روش در اين خصوص، قويتر و نافعتر است؛ زيرا پارهاى از راويان مثل زراره و محمد بن مسلم و امثال آنها را مىبينيم كه روايتهايشان دقيق وبدون اضطراب است و بعض ديگر نظير عمار ساباطى چنين نيست.
پارهاى ديگر همچون على بن جعفر رواياتشان خالى از تقيه است و گروهى ديگر، همچون سكونى و امثال وى روايتشان بيشتر حمل بر تقيه مىشود.
بعضى اصحاب همچون هشام بن حكم و مفضّل بن عمر را مىنگريم كه مطالب عالى و دشوار را نقل مىكنند، اخبارى كه در نقل ديگر راويان نمىبينيم. بعضى ديگر اخبار فراوانى نقل كردهاند كه دليل بر اهتمام بيشتر آنان به امور دين است، و بعضى ديگر چنين نيستند. همه اين مطالب از مرجّحات راويان به شمار مىآيد و با جستجوى كامل در روايات، اين مطالب به دست مىآيد.
با توجّه به اين ديدگاه، طبيعى است كه وى اخبار هشام بن حكم و مفضّل بن عمر را معتبر بداند و سخن كسانى را كه با توجّه به محتواى روايت، اينان احتمال غلو در آنها مىدهند نپذيرد و درباره افرادى كه از كميّت بالايى در نقل روايت برخوردارند، نه تنها در آنان نشانى از بىتوجّهى و كم دقتى نبيند، بلكه كثرت روايت را ناشى از اهتمام به دين شمارد. در سايه چنين ديدى، گستره راويان معتبر و روايتهاى معتبر بسيار زياد خواهد گشت و نوعى آسانگيرى در نقد سندى روايت به وجود خواهد آمد.
شيوه تفسير حديث در مرآة العقول
مرحوم مجلسى پس از تبيين ميزان اعتبار احاديث، به شرح و تفسير حديث مىپردازد. در شرح و تفسير احاديث در مجموع مرآة العقول به يك شيوه عمل نشده است. در مواردى، بحث را تفصيل فراوان داده و در مواردى، گذرا و گاه بدون هر گونه شرح و تفسير از كنار روايت گذشته است. در اصول كافى و بويژه در مبحث حجّت، روايتها از شرح و تفصيل بيشترى برخوردار شدهاند؛ ولى در قسمت فروع كافى كم كم از حجم شرح كاسته شده و در بخشهايى بدون هرگونه شرح، تنها به ميزان اعتبار حديث اشاره شده است. ياد كرد اين نكته، خالى از فايده نيست كه مرحوم مجلسى نصف روايتهاى كتاب دعا و نيز كتاب عشرة و كتاب زكاة و خمس و نصف صلاة را شرح نكرده است و شرح اين قسمتها توسط شاگردش امير محمد حسين خاتون آبادى نوشته شده است. «44»
مرحوم مجلسى در شرح احاديث، نخست واژههاى مشكل را با بهرهگيرى از قواعد صرفى و استفاده از كتب لغت معنا مىكند. بيشترين بهرهگيرى وى در شرح لغات از قاموس المحيط فيروز آبادى، صحاح اللغة جوهرى، مصباح المنير، نهاية ابن اثير است. در عين حال، در بسيارى موارد، بدون بهرهگيرى از كتب لغت واژهها را معنا مىكند. پس از شرح مفردات و واژهها، عبارتهاى كوتاه و داراى معناى مستقل را بخش بخش شرح مىكند. اصطلاحات را با تفصيل بيشترى توضيح داده و آراى گوناگون درباره هر اصطلاح را مىآورد و در نهايت، يكى از آنها را ترجيح مىدهد. در شرح احاديث، از شروح گذشتگان و نيز معاصران خود بهره مىگيرد و ضمن ياد كرد با تعابير كلى و مبهم در خيلى از موارد، از آوردن نام كتاب يا نام مؤلف آن سرباز مىزند. در مقدمه نيز به اين موضوع پرداخته و مىنويسد:
«... سأذكر فيها- ان شاء اللَّه- كلام بعض افاضل المحشين و فوائدهم و ما استفدت من بركات انفاس مشايخنا المحققين و عوايدهم من غير تعرّض لذكر اسمائهم أو ما يرد عليهم». و در مواردى كه از فيلسوفان و يا عارفان چيزى نقل مىكند با عنوان بعض الأفاضل، بعض السالكين مسلك الفلاسفة ياد مىكند، با اين حال، نام تعداد زيادى از آثار نويسندگان بزرگ قبل از مجلسى به عنوان منبع نقل قولها در مرآة العقول ذكر شده است. در مباحث تفسيرى، بيشترين مطالب و آراى شيعى از تفسير طبرسى و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام آورده شده است، از تفاسير اهل سنّت، استفادههاى زيادى شده و مطلب فراوانى از تفسير فخر رازى، معالم التنزيل در حاشيه تفسير ابن كثير، انوار التنزيل از بيضاوى و كشاف زمخشرى نقل شده است. آيات الاحكام فاضل استرآبادى، ارشاد و امالى مفيد، المقالات و غرر الفوائد و درر القلائد سيدمرتضى، ملل و نحل شهرستانى، شرح المشكاة طيبى، اعلام النبوة ماوردى، تاريخ طبرى، مغازى واقدى، رجال نجاشى، اقبال الاعمال و سعد السعود ابن طاووس و المغرب مطرزى از جمله منابعى هستند كه مجلسى به وفور از آنها بهره گرفته است.
مرحوم مجلسى در شرح احاديث، اصل را بر توجيه و ارائه تفسير قابل قبول قرار داده است. وى حتى در خصوص روايات ضعيف السند هم از ارائه راه حل براى جمع و توجيه اخبار دست نمىشود و مىكوشد معنايى قابل قبول از آن ارائه كند. اين شيوه، گاه وى را به مباحثى مىكشاند كه چندان با مباحث و باورهاى كلامى همخوانى ندارند، از جمله اين روايات، رواياتى هستند كه در آنها آيات قرآنى با پارهاى اختلاف نقل شده است.
در شرح و تفسير روايتى از اين دست مىنويسد:
والاخبار من طريق الخاصّة و العامّة فى النقص والتغيير متواترة، والعقل يحكم بانّه اذا كان القرآن متفرقاً منتشراً عند الناس و تصدى غير المعصوم لجمعه يمتنع عادة ان يكون جمعه كاملًا موافقاً للواقع، لكن لا ريب في انّ الناس مكلّفون بالعمل بما فى المصاحف و تلاوته حتّى يظهر القائم عليه السلام.
وهذا معلوم متواتر من طريق اهل البيت؛ «45»
روايت از طريق خاصه و عامه در نقص و تغيير قرآن متواتر است و با توجه به اين كه قرآن پراكنده بود و مسئول جمعآورى آن، انسانها بودند، عقل حكم مىكند به طور طبيعى نبايد با واقع به طور كامل موافق باشد؛ با اين حال، نبايد ترديد كرد كه ما تا ظهور حضرت قائم عليه السلام مكلّف به عمل و خواندن همين قرآن هستيم. اين امر از طريق روايت معصومان عليهم السلام معلوم و متواتر است.
شبيه چنين بيانى را در ذيل آيه «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...» دارد. «46» نتيجه و آثار مترتب بر نظريه امكان تحريف، چنان گسترده و زيانآور است كه با توصيههايى از اين دست كه ما مكلّف به عمل به مصاحف موجود هستيم، نمىتوان از آثار مخرّب آن جلوگيرى كرد. ردّ رواياتى كه سخن از نقص و يا زياده در قرآن دارند، با توجّه به وجود جريانهاى حديث ساز و بويژه غاليان، به مراتب قابل پذيرشتر از توجيهها فوق است، بويژه آن كه بنابر باور شيعيان جمع قرآن و حفظ آن را خداوند خويش تضمين كرده است و حفظ و جمع آن يكى از معجزات قرآن است «47»- و در رواياتى كه معارض با قرآن هستند- نبايد چنان مشكل باشد كه نيازمند چنان توجيهاتى باشد.
مباحث غير حديثى در مرآة العقول
مرحوم مجلسى در شرح و تفسير احاديث، به تبيين محتواى احاديث بسنده نكرده است؛ بلكه در بسيارى از موارد به تفصيل در مباحث غير حديثى وارد شده است و بحثهايى از قبيل مباحث ادبى، كلامى، تفسيرى، فلسفى و فقهى را نيز مورد بررسى قرار داده است:
1. بحث فلسفى
مرحوم مجلسى با آن كه نسبت به فلسفه و حكمت، ديد خوبى ندارد و در بسيارى موارد، موضعگيرىهاى تندى عليه فيلسوفان دارد، در عين حال با توجّه به پيشينه تحصيل خود، گاه به بحثهاى فلسفى كشانده شده است. در مواردى پس از نقل كلام فيلسوفان مىافزايد: «و ليس لهم على هذه الأمور دليل الا مموّهات شبهات أو خيالات غريبة زيّنوها بلطائف عبارات». «48» مجلسى مباحث فلسفى را بيشتر در حاشيه موضوعات كلامى از قبيل مبحث بدا، جبر و اختيار، توحيد اراده، حقيقت عقل و غيره آورده است ودر مواردى تنها به نقل كلام فيلسوفان بسنده كرده است.
2. بحث كلامى
بيشترين مباحث فرعى در مرآة العقول، بحثهاى كلامى است. نقد و بررسى آراى اشاعره و معتزله و اثبات ديدگاه كلامى برآمده از احاديث شيعه، هدف جدّى مجلسى در بحثهاى كلامى مرآة العقول است. وى گاه، كلام متكلمان شيعه را نيز با توجّه به مفاد روايات، مورد نقد و بررسى قرار مىدهد. بيشترين مواجه كلامى وى در اين كتاب با فخر رازى و مباحث كلامى تفسير كبير وى است. وى از فخر رازى با تعابيرى از قبيل معاند، ناصبى و غير آن ياد مىكند. يادكرد عبارتى از سخن فخر رازى و پاسخ مرحوم مجلسى مى تواند در ترسيم فضاى چالش فكرى آن دو كمك كند. در مبحث بدا از قول فخر چنين نقل مىكند:
قال: قالت الرافضة: البداء جائز على اللَّه تعالى وهو ان يعتقد شيئاً ثم يظهر له انّ الأمر بخلاف ما اعتقده وتمسّكوا فيه بقوله: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ...» انتهى كلامه لعنه اللَّه»؛
وى مىگويد: رافضيان بر اين باور هستند كه بدا بر خداوند متعال جايز است و معناى بدا آن است كه خداوند چيزى را باور داشته باشد؛ ولى بعداً معلوم شود كه واقع، بر خلاف باور اوست و براى تأييد اين مطلب به آيه «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ» تمسك كردهاند.
و آن گاه مجلسى در پاسخ مىنويسد:
و لا ادرى من اين اخذ هذا القول الّذى افترى به عليهم مع انّ الكتب الاماميّة المتقدمين عليه كالصدوق والمفيد و الشيخ و المرتضى وغيرهم- رضوان اللَّه عليهم- مشحونة بالتبرّى عن ذلك؟ ولا يقولون الّا به بعض ما ذكره سابقاً أو بما هو اصوب منها كما ستعرف. والعجب انّهم في اكثر الموارد، ينسبون الى الربّ تعالى ما لا يليق به والاماميّة- قدس اللَّه اسرارهم- يبالغون فى تنزيهه تعالى و يفحمونهم بالحجج البالغة ولمّا لم يظفروا فى عقائدهم بما يوجب نقصاً يباهتونهم و يفترون عليهم بأمثال تلك الأقاويل الفاسدة وهل البهتان والإفتراء الّا دأب العاجزين؟ ولو فرض انّ بعضاً من الجهله المنتحلين للتشيّع قال بذلك فالإماميّة يتبرؤن منه ومن قوله كما يتبرؤن من هذا الناصبى وامثاله واقاويلهم الفاسدة «49»؛
من نمىدانم اين اتّهام راوى از كجا در آورده است؛ با آن كه آثار نويسندگان شيعى مقدم بر وى نظير صدوق، مفيد، شيخ، سيد مرتضى و ديگران انباشته از تبرّا از باوران به نظريه فوق است و اينان به آنچه كه سابقاً [در شرح درست معناى بدا] ذكر شد و يا به عقايدى بهتر از آن باور داشتند. شگفت آن كه عاميان چيزهايى به خداوند نسبت مىدهند كه در شأن مقام الهى نيست و اماميه در تنزيه بارى تعالى مبالغه فراوان مىكنند و با دلايل قوى آن را اثبات مىكنند و عاميان چون در عيب جويى بر اماميه چيزى به دست نمىآورند به اين قبيل سخنان، به اماميه اتهام مىزنند.
آيا جز اين است كه بهتان و افترا منش ناتوانان است؟ و اگر فرض شود كه بعضى از منتسبان به تشيّع از اين قبيل سخنان مىگويند، بايد دانست كه شيعيان از اين سخنان و سخنان فاسد ناصبى مزبور [فخر رازى] تبرا مىجويند.
3. تفسيرى
مباحث تفسيرى در مرآة العقول، از جمله مباحث خواندنى است. اين تفسيرها در حوزههاى كلامى كه به مباحثى از قبيل فضايل و مباحث حجّت و امامت مىپردازد، از تفصيل بيشترى برخوردار است. مرحوم مجلسى در مباحث تفسيرى، براى تبيين ديدگاه شيعه، بيشتر از تفسير مجمع البيان طبرسى بهره مىگيرد و شايد كمتر بحث تفسيرى جدّى وجود داشته باشد كه نقل قولى از طبرسى نكند. در عين حال، دقّت نظرهاى تفسيرى كه خود انجام مىدهد و تفصيلهايى كه در ذيل آيات قرآنى مىآورد، بهرههاى قابل توجّهى دارند. در تبيين ديدگاه اهل سنّت از تفسير بيضاوى، فخر رازى و زمخشرى استفاده كرده است. و همانطورى كه گذشت نسبت به ديدگاه فخر رازى در خيلى از موارد، حالت نقد و بررسى دارد. با اين حال، جهت تأييد نظر خود، از آوردن احتمالات فخر رازى در تفسير پارهاى از آيات اختلافى غفلت نمىورزد.
4. فقهى- اصولى
مباحث فقهى و اصولى در مرآة العقول جايگاه ويژه دارد. تمايلات معتدلانه اخبارى مرحوم مجلسى موجب شده است كه وى در آوردن ديدگاههاى فقهى تنها به نظريههاى اصوليان و يا اخباريان اكتفا نكند، بلكه در بسيارى موارد ديدگاه هر دو گروه را مىآورد و همين امر به خواننده كمك مىكند تا نتيجه فقهى دو نگرش را در كنار هم مطالعه كند. مرحوم مجلسى در ذيل پارهاى از روايات به تقويت ديدگاه اصوليان مىپردازد و در مواردى نظريه اخباريان را تأييد مىكند در ذيل حديث نوزدهم از باب «البدع والرأى والمقاييس» از كتاب فضل العلم مىنويسد:
والحاصل نفى مذهب المصوّبة، الذين يقولون ليس للشارع حكم معين فى كل فرع بل فوّض الاحكام الى آراء المجتهدين، فحكم كل مجتهد فى كل فرع هو حكم اللَّه الواقعى فى حقّه وفى حق مقلّده. و تصويب لمذهب المخطئة القائلين بانّ الشارع قد حكم فى كل فرع بحكم معيّن والمجتهد بعد استفراغ الوسع، قد يصيب وقد يخطى والمخطئ مصاب لبذل جهده و خطأه مغتفر وللمصيب اجران احدهما لإصابته والآخر لاجتهاده وربّما يقال هذه الأخبار تدلّ على نفى الاجتهاد مطلقاً وفيه: انّ للمحدثين ايضاً نوعاً من الاجتهاد يقع منهم الخطاء والصواب ولا محيص لهم عن ذلك «50».
همان گونه كه از اين عبارت به دست مىآيد، وى ضمن رد ديدگاه مصوّبه در مقوله اجتهاد و اثبات ديدگاه مخطئه به پاسخگويى از استدلال اخباريگرى در خصوص نفى مطلق اجتهاد برمىآيد. اين قبيل دفاع از جريان اجتهاد، در كنار نقل قولهايى از مرحوم استرآبادى و تأييد نظريه وى در مواردى گوياى نوعى ويژه از نظريه اجتهاد با رنگ و بوى اخبارى است. اين قبيل اخباريگرى اجتهادانه را بايد نوعى اخباريگرى معتدلانه بشماريم و افراد چون مجلسى دوّم، شيخ حرّ عاملى و صاحب حدائق را از شخصيتهاى اين روش بدانيم. مرآة العقول بويژه بخش فروع آن، نمايى روشن از روش فقهى مرحوم مجلسى را ارائه مىكند. وى در اين بخشها ديدگاه برجستگان دو شاخه فقهى- اصولى و اخبارى را مىآورد.
بهره هاى فرعى در مرآة العقول
در مرآة العقول بهرههاى حاشيهاى زيادى وجود دارد كه مىتواند براى محققان سودمند باشد در ذيل به پارهاى از اين نكات اشاره مىشود:
1. تفاوت نسخ
مرحوم مجلسى در ذيل پارهاى از روايات به اختلاف نسخ كافى اشاره مىكند.
وجود پارهاى از احاديث در بعضى از نسخهها و فقدان آن در نسخههاى ديگر و يا اختلاف متن روايات در نسخههاى گوناگون، بيانگر رواج تعداد زيادى از نسخ كافى در بين مردم است. مرحوم مجلسى با توجّه به همين امر، اختلاف نسخ را يادآورى كردهاند به عنوان نمونه در ذيل حديث پنجم باب المتوسمين از كتاب الحجّة مىنويسد: وفى نسخة اخرى، كلام الجامعين لنسخ الكافى فانّهم اشاروا الى اختلاف نسخ النعمانى و الصفوانى و غيرهما من تلامذة الكلينى. «51»
2. ديدگاه وى نسبت به افراد
اظهارنظرهاى مجلسى درباره دانشوران زمان خويش و دانشمندان پيش از خود كه در مرآة العقول به فراوانى ديده مىشود، از نكات قابل توجّه و خواندنى اين كتاب است.
ديدگاه وى درباره فيلسوفان، متكلمان، فقيهان و محدثان، ضمن معرّفى نوع گرايش فكرى مجلسى از نظر شناخت آنان نيز قابل استفاده است. به عنوان نمونه، درباره ميرداماد پس از نقل كلامى از وى در خصوص تفسير «ماء» بر علم يا عقل قدسى مىنويسد:
وأقول: هذه التأويلات فى الأخبار، جرأة على من صدرت عنه و الأولى تسليمها ورد علمها اليهم «52»؛
اين گونه تأويلات در اخبار ناشى از جرأتى است كه در وى است و بهتر است اين روايتها و آگاهى به آنها را به ائمه عليهم السلام وابگذاريم.
درباره صدوق مىنويسد:
و العجب انّ الصدوق قدس سره رواه فى التوحيد ناقلًا عن الكلينى بهذا السند بعينه ... و لا ادرى انّ نسخته كانت هكذا أو غيّره ليوافق قواعد العدل و يشكل احتمال هذا الظنّ في مثله؛ «53»
از صدوق شگفت آور است كه به همين سند، روايت را از طريق كلينى در كتاب التوحيد خويش نقل كرده است ... و من نمىدانم آيا نسخه وى چنين بود و يا آن كه وى براى هماهنگ كرد روايت با نظريه «عدالت شيعى» آن را تغيير داده است. احتمال گمان دوّم درباره امثال وى دشوار است.
به نظر مىرسد، نفس تصوّر چنين احتمالى مشكلتر از اصل احتمال است. درباره خواجه نصرالدين طوسى- در مبحث بدا- در خصوص نفى انتساب قول به بدا به شيعه مىنويسد:
وأعجب منه، انّه اجاب المحقق الطوسى رحمه الله فى نقد المحصّل عن ذلك لعدم احاطته قدس سره كثيراً بالأخبار بانّهم لا يقولونه بالبداء؛ «54»
شگفت آن كه محقق طوسى در نقد المحصل از اين ايراد پاسخ داده است. با توجّه به اين كه محقّق طوسى به اخبار اهل بيت عليهم السلام احاطه نداشته است، نمىدانست كه شيعيان به اين امر [بدا] باور ندارند.
3. تأييد وجود روش نقل به معنا در بين محدثان
تصلب به نقل عين الفاظ حديث توسط راويان و يا نقل به معنى از مباحث جدّى حديثى است. اگر اعتقاد بر اين باشد كه راويان در نقل عين الفاظ روايات جدّى بودند،
امكان استدلال به مفردات روايات و نيز ساختار كلامى و جملهاى احاديث وجود دارد و گرنه تنها مضمون آنها حجت خواهد بود ونه مفردات يا ساختار عبارتى روايات.
مرحوم مجلسى تأييد مىكند كه در مواردى، راويان احاديث را نقل به معنا مىكردند. در اين باره، در شرح و تفسير حديث دوّم از باب رواية الكتب و الحديث از كتاب فضل العلم مىنويسد:
يدل على جواز نقل الحديث بالمعنى ... و كفى هذا الحديث، شاهداً بصدق ذلك. واكثر الأصحاب جوزّوا ذلك مطلقاً مع حصول الشرايط المذكورة ... لأنّه من المعلوم، انّ الصحابة واصحاب الأئمة عليهم السلام لم يكونوا يكتبون الأحاديث عند سماعها و يبعد بل يستحيل عادة حفظهم جميع الألفاظ على ما هى عليه و قد سمعوها مرّة واحدةً، خصوصاً فى الأحاديث الطويله مع تطاول الأزمنة ولهذا كثيراً ما يروى عنهم المعنى الواحد بألفاظ مختلفة ولم ينكر ذلك عليهم و لا يبقى لمن تتبّع الأخبار في هذا شبهة؛ «55»
... بر جواز نقل به معنى حديث دلالت دارد ... و گواهى اين روايت به درستى آن، كافى است. بيشتر اصحاب اين امر را به طور مطلق با حصول شرايط ياد شده، جايز دانستهاند ... زيرا معلوم است كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان در وقت سماع احاديث آنها را نمىنوشتند و بعيد، بلكه عادة محال است كه الفاظ روايتها را همانگونه كه مىشنيدند حفظ كنند. بويژه در احاديث دراز دامن و خصوصاً در طول زمانها. از اين روى، به وفور مىبينيم كه يك معنا با چند تعبير نقل شده است و بر اين قبيل نقل هم ايرادى گرفته نشده است. اين موضوع براى جستجوگر در روايتها اثبات مىشود.
4. شناسايى راويان مجهول
در عصر مجلسى تعداد راويان مجهول بيش از زمان كنونى بود. يكى از علل عمده آن تنظيم هاى گوناگون احاديث و كتب رجالى بود. اين امر، بعضى از بزرگان آن روزگار را به فكر دستيابى به شيوه هايى انداخت كه بتوانند از تعداد راويان مجهول بكاهند كه از آن جمله مرحوم اردبيلى مؤلف جامع الرواة و مرحوم مجلسى است.
اردبيلى در مقدمه كتابش مى نويسد:
فلما توجّه الى هذا المطلب الأقصى والمقصد الأعلى [اى النظر الدقيق فى صحّة الطريق]، صار بسبب اتفاق ذكر الراوى على سبيل الإطلاق أو باعتبار اختلاف النسخ فيه متفكراً تفكراً عميقاً و متحيراً تحيراً عظيماً ولم يجد ترجيحاً للحكم بالصحة والضعف أو غيرهما، فلا جرم صار الخبر بسبب هذا فى نظر هذا الضعيف مجهولًا بل في نظر جمع كثير من فحول العلماء والفقهاء ايضاً، حتى حكموا بجهالة الخبر الموصوف بهذا الوصف ولم يجعلوه مناطاً للحكم؛ «56»
وقتى نويسنده به اين مقصد والا و مطلب نهايى توجه مى كرد، به خاطر ياد كرد نام راوى، به طور مطلق و رها و گاه به خاطر اختلاف نسخه ها، در انديشه ژرفى فرو مى رفت و خود را در تحيّر بزرگى مى يافت و هيچ دليلى براى درستى و يا نادرستى روايت پيدا نمى كرد و خبر به همين خاطر، در قلمرو روايتهاى مجهول قرار مى گرفت، اين امر، نه تنها براى اين ضعيف، بلكه بر دانشوران بزرگ نيز چنين بود و از اين روى، حكم بر مجهول بودن روايت مىكردند و آن روايت را ملاك و دليل حكم قرار نمى دادند.
بر همين پايه، مرحوم اردبيلى كتاب خويش را در واقع به انگيزه اخراج راويان از قلمرو مجهول به حوزه معلوم نگاشت. در كتاب مرآة العقول، مرحوم مجلسى نيز در بسيارى از موارد تلاش مى كند تا راوى را شناسايى كند. «57»
در پايان، يادآورى اين نكته خالى از فايده نيست كه على رغم تلاش مصحح محترم، كتاب مرآة العقول نيازمند تصحيح دقيق و علمى ديگرى است و شكل كنونى آن رضايت بخش نيست.
پی نوشت:
(1). يادنامه مجلسى، به كوشش مهدى مهريزى و هادى ربانى،
(2). دومين دوره حيات اخباريگرى در تاريخ تشيع با ظهور ميرزا محمد استرآبادى (متوفاى 1028 ق) و شاگردشملا امين استرآبادى (متوفاى 1031 ق) شروع شد. ملا امين استرآبادى با نوشتن كتاب الفوائد المدنية پايههاى اخبارىگرى را مستحكم كرد و نظر عده زيادى از دانشوران و فقيهان را به سوى اخباريگرى جلب كرد. اين جريان تا ظهور وحيد بهبهانى و چالشهاى شديد فكرى بين وى و مرحوم شيخ يوسف بحرانى مؤلف حدائق الناظرة در كربلا و جذب شاگردان مبرز شيخ يوسف، نظير كاشف الغطاء، سيد بحر العلوم و سيد مهدى شهرستانى به سوى وحيد بهبهانى و از رونق افتادن درس شيخ يوسف ادامه داشت و پس از وى به جريانى فراموش شده تبديل شد.
(3). رويكرد به فلسفه، تصوف و عرفان و باطنى گرى انقلابى را بايد سه چهره فرهنگى شكست سياسى مسلماناندر برابر هجوم مغولان و متلاشى شدن انسجام حكومت و يك پارچگى قلمرو مسلمانان شمرد. اين هر سه چهره در واقع، گريز از رويارويى مستقيم با قدرت است كه معمولًا در شكل درون گرايى خود را نشان مىدهد. دولت صفوى كه در واقع، محصول پيوند باطنىگرايى انقلابى حروفيه با تصوّف خانقاهى شيخ صفى الدين است در آغاز حكومت خود، رويكردى مهرآميز به تصوّف داشت و همين رويكرد، موجب سودجويىهاى فراوان صوفيان گشت كه عكس العمل آن بر خوردهاى تند و بىرحمانه شاه عباس اوّل در قزوين گشت و وى را به انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان واداشت. در اصفهان با تقويت متشرعه و اهل حديث در برابر صوفيان و عارفان و ايجاد چالش فرهنگى بين طرفداران حديث و علاقهمندان به عرفان كم كم زمينه تفوق اهل حديث را به وجود آورد.
(4). در اين دوره كتب حديثى فراوانى تأليف شد و بر بسيارى از كتب حديثى قدما شرح نگاشته شد. كتاب از چهار كتاب مشهور حديثى متأخر يعنى بحار الأنوار مجلسى (وفات 1111)، وافى فيض كاشانى (وفات 1090) و وسايل الشيعه شيخ حر عاملى (1033- 1104) در همين دوره تأليف گشت. همزمان با كمى تأخير، كتاب حديثى حجيم ديگرى كه چندان شهرت نيافت به نام العوالم والمعارف توسط مرحوم عبداللَّه بن نور اللَّه بحرينى نوشته شد.
در همين دوره افزون بر شرح مجلسى بر كافى به نام مرآة العقول، شروح ديگرى، از قبيل شرح كافى ملا خليل توسط ملّا خليل بن غازى قزوينى (1001- 1089)، شروح اصول كافى ملا صالح حسام الدّين محمد صالح بن احمد مازندرانى (متوفاى 1081 ق) از شاگردان مجلسى اوّل، شرح اصول كافى آخوند ملا محمد بن ابراهيم صدر الدين شيرازى مشهور به ملا صدرا (متوفاى 1050 ق)، حاشيه محمد بن سيّد حيدر حسينى طباطبايى نايينى (متوفاى 1080 يا 1082 ق) مشهور به ميرزا رفيعا بر كتاب كافى نوشته شد.
نيز در همين دوره چندين شرح به تهذيب الأحكام ومن لايحضره الفقيه نگاشته شد كه مشهورترين آنها روضة المتقين مجلسى اوّل (متوفاى 1070 ق) به زبان عربى و لوامع صاحبقرانى به زبان فارسى است. همچنين، ملاذ الأخيار از مجلسى دوّم در شرح تهذيب الأحكام شيخ طوسى نيز از تأليف همين دوره رويكرد به حديث است.
(5). به عنوان نمونه، ر. ك: بحار الأنوار، ج 57، ص 323.
(6). بحار الأنوار، ج 1، مقدمه ص 2.
(7). مرآة العقول، ج 1، مقدمه ص 2.
(8). مرآة العقول، ج 1، ص 103.
(9). مرحوم مجلسى در سالهاى گوناگون، كتابهاى مجموعه كافى را به طور غير منظم با دوستانش بحث مىكرد وحواشى مىنوشت. بر اين اساس و طبق تصريح خويش در پايان كتابها، شرحهاى خود را به اين ترتيب نگاشته است: كتاب التوحيد در هفتم ربيع الثانى 1908 ق پايان يافته است. كتاب الحجة (جزء اوّل) در هفتم ربيع الثانى 1100 و جزء دوّم آن در اواخر رجب 1102 پايان پذيرفته است. باب الذنوب در دهم جمادى الاولى 1106 و كتاب الكفر در بيست و سوم صف 1109، كتاب الحج در جمادى الأولى 1089 در هشت رجب 1706 پايان يافته است.
(10). مرآة العقول ج 1، ص 3.
(11). مرآة العقول، ج 25، ص 35.
(12). همان، ج 25، ص 70.
(13). همان ج 25، ص 295.
(14). مرآة العقول، ج 25، ص 62.
(15). همان، ج 11، ص 373.
(16). همان، ج 1، ص 22.
(17). همان، ج 3، ص 193.
(18). مرآة العقول، ج 16، ص 375.
(19). همان، ج 1، ص 108.
(20). رجال طوسى، ص 373، منشورات الرّضى، قم.
(21). ابن قولويه در مقدمه كتاب خود مىنويسد: «لكن ما وقع لنا من جهة التفات من اصحابنا- رحمهم اللَّه برحمته- ولا اخرجت فيه حديثاً روى عن الشذاذ من الرجال، يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعرفين بالرواية المشهورين بالحديث والعلم. (كامل الزيارات، ص 37، نشر الفقاهة) پارهاى از دانشوران بر اساس همين گفته، تمام رجالى را كه در سلسله اسناد روايتهاى كامل الزيارة واقع شدهاند، موثق مىدانند و اين كلام ابن قولويه را نوعى توثيق عام مىشمارند.
(22). خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال، علّامه حلّى، نشر الفقاهه قم، ص 356.
(23). رجال نجاشى.
(24). خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال، مؤسسة المعارف الاسلاميّة، ص 409.
(25). الارشاد، دارالمفيد، لبنان، ج 12، ص 216.
(26). كتاب الغيبة، ص 346.
(27). رجال الكشى، رقم 581- 598.
(28). خلاصة الاقوال، ص 407.
(29). تنقيح المقال، ج 3، ص 242- 238.
(30). خلاصة الاقوال، ص 363، شماره 105.
(31). همان.
(32). جامع الرواة محمدبن على اردبيلى، انتشارات كتابخانه آيت الله الظمى مرعشى النجفى، قم، ج 1، ج 535 ..
(33). رجال كشى، رقم 105، خلاصة الاقوال، ص 97.
(34). خلاصة الأقوال، ص 394.
(35). جامع الرواة، ج 2، ص 124.
(36). مرآة العقول ح 1، ص 106 و ....
(37). خلاصة الاقوال، ص 325.
(38). مرآة العقول ج 1، ص 142، 147 و 148.
(39). همان، ج 1، ص 210.
(40). جامع الرواة، ج 2، ص 272.
(41). خلاصة الاقوال، ص 361.
(42). مرآة العقول ج 16، ص 374.
(43). مرآة العقول، ج 1، ص 171.
(44). روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، اسماعيليان، قم، ح 2، ص 80.
(45). مرآة العقول.
(46). مرآة العقول، 3، ص 180.
(47). الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 95 به بعدى در اين مجلد ذيل آيه 9 حجر علّامه بحث تفصيل درباره حفظقرآن دارد مطالعه آن مفيد است.
(48). مرآة العقول، ج 1، ص 27.
(49). مرآة العقول، ج 2، ص 126 و 124.
(50). مرآة العقول، ج 1، ص 200.
(51). مرآة العقول، ج 3، ص 3. ونيز بنگريد: ج 1، ص 238، ص 249، ص 308 وج 2، ص 26، ص 39، ص 201.(51). مرآة العقول، ج 3، ص 3. ونيز بنگريد: ج 1، ص 238، ص 249، ص 308 وج 2، ص 26، ص 39، ص 201.
(52). مرآة العقول، ج 2، ص 81.
(53). همان، ج 2، ص 167.
(54). همان، ج 2، ص 124.
(55). مرآة العقول، ج 1، ص 175.
(56). جامع الرواة، ج 1، مقدمه.
(57). مرآة العقول، ج 1، ص 140، 253، ص 351 و ج 2، ص 2.
نویسنده:محمد على سلطانى
منابع:
شناختنامه كلينى و الكافي :محمد قنبرى ::ج4 ص 249