قسمت دوم , تعبیر خوب

و یاور خود گرداند و روح مقدس خود را از آلودگی تعلقات دَنیّه پاک گردانیده، به ساحت پروردگار خود رساند، و در آن وقت مبارک که هنگام راز و نیاز مقربان است با خداوند بی نیاز، خود را هم آواز ایشان گرداند و قدری قدر خود را بداند و اندکی اصل خود را به یاد آورد و آن جوهر قدس را به بهای کم نفروشند و آن طایر عرشی را در قفس علایق محبوس نگرداند، «وَفَقَّنَا اللَّهُ تَعالی وَسائِرَ الْمُؤْمِنِینَ لِسُلُوکِ مَسالِک الْمُقَرَّبِینَ وَلِتَنْبِیهِ نَوْمِ الْغافِلِینَ؛ خداوند تبارک و تعالی ماو همه مؤمنان را در پیمودن را مقربان و بیداری از خواب غفلت موفق بدارد».

بدان که چون این پرده های رنگارنگ تعلق های جسمانی و شیشه های الوان و زینت های دنیوی در وقت خواب در پیش دیده دل آویخته است، و با وجود عروج به مراتب عِلِّیه، باز بصیرتش با این خیالات آمیخته است لهذا در خواب، چیزها به صورت های دیگر دیده می شود و هر چیزی رابه اعتبار مناسبات، شکل ها و صورت ها هست که در کلام الهی و سخنان انبیاو اوصیا برای عقل های ضعیف و بصیرت های مؤف محبوسان سرای غرور، به آن ها مثل زده اند، چون ایشان خود را از معقولات معزول ساخته اند، مدار ایشان بر محسوسات است، لهذا معقولات را در جامه محسوسات به ایشان می نمایند، چنانچه فرموده اند: دنیا مانند مار است که خط و خال نیکو دارد و طفل نادان به آن فریفته می شود و در میانش زهر کشنده است، چنانچه علم، که باعث حیات دل هاست تشبیه کرده اند به آب که باعث حیات بدن هاست، و چنانچه سبزی زمین به آب است سر سبزی دل ها به علم است، و چنانچه علم را بار دیگر به نور آفتاب و چراغ تشبیه کرده اند، زیرا نور، تاریکی های ظاهر را برطرف می کند و علم، ظلمت های شکوک و شبهات و حیرت های جهالات و ضلالات را زایل می کند. کلام حق تعالی و انبیا و اوصیا به این امثال مشحون است و سرّش همان است که مذکور شد، لهذا در عالم خواب نیز به اعتبار ضعف بصیرت ایشان، هر چیز به صورت، نموده می شود، به این سبب خواب محتاج به تعبیر می باشد و کار تعبیر کننده آن است که از آن صورت ها به ذی صورت منتقل می شود؛ چنانچه کسی در خواب می بیند که در میان فضله افتاده است یا دستش به فضله آلوده شده است، معبر می‌داند که این صورت دنیاست که در پیش مردم آگاه از فضله و جیفه، گندیده تر است، می داند که مالی به دست او می آید یا می بیند که ماری متوجه او شد، مالی رو به او می کند؛ یا می بیند که در میان آب است، علمی او را رو می دهد و این علمی است عظیم و مخصوص انبیا و اوصیا است؛ و معجزه حضرت یوسف علیه السلام تعبیر خواب بود.

تحقیق این مقام محتاج بسطی هست که این رساله گنجایش این ندارد، ان شاء اللَّه در کتب دیگرکه در خاطر است، اگر خدا خواهد بر وجه کامل مذکور شود.

در حدیث صحیح از حضرت امام رضاعلیه السلام منقول است که فرمود:بسیار است که خوابی می بینم و تعبیر خواب برای خود می کنم، و خواب به همان نحو که تعبیر می کنم واقع می شود.

در حدیث معتبر دیگر فرمود: زنی در زمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم شوهرش در سفر بود، خواب دید که ستون خانه اش شکست،به حضرت عرض کرد. حضرت فرمود: شوهرت می آید به سلامت. پس چنان شد. بار دیگر شوهرش به سفر رفت و او چون خوابی دید، حضرت چنین تعبیر فرمود، و شوهرش آمد، باز مرتبه دیگر شوهرش به سفر رفت او چنین خوابی دید، به مرد شومی برخورد و این خواب را نقل کرد، و او گفت که شوهرت می میرد، چنان شد. این خبر به آن حضرت رسید، فرمود: چرا تعبیر خوب برای او نکرد؟

از امام محمّد باقرعلیه السلام منقول است: حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: خواب مؤمن در میان زمین و آسمان بر بالای سرش پرواز می کند، تا آن که خود آن را برای خود تعبیر کند یا دیگری برای او تعبیر کند، پس به آن نحو که تعبیر کردند واقع می شود. پس خواب خود را نقل مکنید مگر برای شخصی که عاقل باشد.

در حدیث معتبر دیگر از آن حضرت منقول است: خواب را نقل نمی باید کرد مگر برای مؤمنی که خالی باشد از حسد و عداوت و طغیان.

در حدیث حسن منقول است: شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد، گفت: خواب دیدم که آفتاب بر سرم تابیده بود نه بر بدنم. حضرت فرمود: نور ساطعی و دین شاملی به تو خواهد رسید؛ اگر همه تو را فرا می گرفت در دین حق غوطه می خوردی. آن شخص گفت که دیگران به پادشاهی تأویل می کنند. حضرت فرمود: کدام یک از پدران تو پادشاه بودند که تو این خیال می کنی؟! و کدام پادشاهی بهتر است از دین حق که به آن امید بهشت به هم می رسانی؟!

در روایت معتبر دیگر منقول است: محمّد بن مسلم به خدمت آن حضرت عرض کرد: خواب دیدم که داخل خانه ای شدم، زنم آمد و گردکان بسیاری شکست و بر سر من ریخت. حضرت فرمود: متعه خواهی کرد، زنت مطلع خواهد شد و رخت های نو که پوشیده باشی بر بدنت پاره پاره خواهد کرد، زیرا که پوست گردکان به منزله چامه است. محمّد بن مسلم گفت که چون صبح جمعه شد رخت های نو که در عیدها می پوشیدم در بر کردم، بر در خانه نشستم دختری گذشت، او را طلبیدم و به خانه بردم و متعه کردم، زنم مطلع شد، آمد بر سر ماو آن دختر گریخت و من در خانه ماندم، رخت های نوام را پاره پاره کرد.

منقول است: شخص دیگر به امام چعفر صادق علیه السلام عرض کرد که خوابی دیدم و بسیار می ترسم، دامادی داشتم که مرده است، خواب دیدم که دست در گردن من کرد و می ترسم بمیرم. حضرت فرمود: انتظار مرگ بکش هر صبح و شام و از مرگ گریزان مباش، امامعانقه مردگان با زندگان، علامت طول عمر است، بگو که داماد تو چه نام داشت؟ گفت: حسین. فرمود:زیارت امام حسین علیه السلام تو را نصیب خواهد شد، زیرا که هرکه معانقه با هم نام آن حضرت در خواب می کند توفیق زیارت آن حضرت می یابد.

در حدیث صحیح از آن حضرت منقول است: هرکه در خواب ببیند که در حرم است، اگر ترسان باشد ایمن گردد. و شخص دیگر عرض کرد که خواب دیدم که چوب نیزه در دست داشتم. فرمود: آهن بر سرش بود؟ گفت: نه. فرمود: اگر آهن می داشت خدا تو را پسری می داد؛ چون آهن نداشت خدا به تو دختری خواهد داد. پس ساعتی صبر کردند، بعد از آن پرسیدند: آن نیزه چند بند داشت؟ گفتم: دوازده بند. فرمود: دوازده دختر به هم خواهی رساند. محمّد بن یحیی می گوید که من این حدیث را به شخصی نقل کردم، او گفت که من فرزند یکی از آن دخترهایم و یازده خاله دارم.

در حدیث صحیح منقول است که امام رضاعلیه السلام فرمود: دیشب مولای علی بن یقطین را در خواب دیدم،که در میان دو چشمش سفیدی بود، چنین تعبیر کردم که به دین حق در خواهد آمد.

در حدیث دیگر منقول است که یاسر خادم، به خدمت امام رضاعلیه السلام عرض کرد: در خواب دیدم که هفده شیشه در میان قفسی بود، ناگاه آن قفس افتاد و شیشه ها شکست. حضرت فرمود: اگر خوابت راست است، می باید شخصی از اهل بیت و خویشان من هفده روز پادشاه شود، بعد از آن بمیرد. پس محمّد بن ابراهیم در کوفه با ابوالسرایا، خروج کرد و بعد از هفده روز مرد.

در روایت دیگر منقول است: حضرت رسول صلیالله علیه وآله وسلم فرمود: در خواب دیدم که قدحی از شیر به دست من دادند و آن قدر خوردم که دیدم از میان ناخن هایم بیرون می آمد. پرسیدند که به چه چیز تعبیر نمودید؟ فرمود: به علم.

در حدیث دیگر منقول است: شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: خواب دیدم که از شهر کوفه بیرون رفتم به موضع معروفی، و در آنجا شخصی دیدم که بر اسب چوبی سوار بود و شمشیری در دست داشت و حرکت می داد و من او را مشاهده می کردم و می ترسیدم. حضرت فرمود: دلالت بر این می کند که تو می خواهی به فریب، شخصی را از روزی خود برآوری، از خدا بترس و مرگ را به یاد آور، چنین مکن. آن شخص گفت که گواهی می دهم که خدا علم عظیم به تو داده است و علم را از معدنش اخذ کرده ای، به درستی که شخصی از همسایگانم به نزد من آمد، گفت: مزرعه ای دارم، به تو می خواهم بفروشم. من چون دیدم که مشتری دیگر غیر من ندارد در خاطر گذرانیدم که به قیمت بسیار ارزانی از او بخرم.

 

برگرفته از کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی ره

 

 

 

 

خواندن 4909 دفعه

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.