اشاره
یا أباذر جعل الله جل ثناؤه قره عینی فی الصلوه، و حبب الی الصلوه کما حبب الی الجائع الطعام، و الی الظمآن الماء. و ان الجائع اذا أکل شبع، و ان الظمآن اذا شرب روی، و أنا لا أشبع من الصلوه.
یا أباذر ان الله عز و جل بعث عیسی بن مریم بالرهبانیه، و بعثت بالحنیفیه السمحه، و حبب الی النساء و الطیب، و جعل فی الصلوه قره عینی. یا أباذر أیما رجل تطوع فی کل یوم و لیله اثنتی عشره رکعه سوی المکتوبه، کان له حقا واجبا بیت فی الجنه. یا أباذر انک ما دمت فی الصلوه فانک تقرع باب الملک الجبار. و من یکثر قرع باب الملک یفتح له. یا أباذر ما من مؤمن یقوم مصلیا الا تناثر علیه البر ما بینه و بین العرش، و وکل به ملک ینادی یا بن ءادم لو تعلم ملک فی الصلوه من تناجی ما انفتلت.
ای ابوذر الله تعالی روشنی چشم مرا در نماز مقرر فرموده، و نماز را محبوب من ساخته است چنانچه گرسنه را دوستدار طعام و تشنه را خواهان آب گردانیده است. و به درستی که گرسنه چون طعام میخورد سیر میشود (و میلش از آن برطرف میشود)، و تشنه چون آب میخورد، سیراب میشود (و رغبتش زایل میگردد). و من هرگز از نماز سیر نمیشوم (و همیشه خواهان آنم). ای ابوذر خدا عیسی بن مریم را به رهبانیت مبعوث گردانیده بود (و در شریعت او بود ترک معاشرت خلق، و دوری از زنان، و ترک لذتها). و مرا مبعوث گردانیده است با دینی پاکیزه، و مایل از اعوجاج و انحراف به جانب استقامت، و در نهایت آسانی (که تکلیفهای شاق در آن نیست). و مرا محبت زنان و بوی خوش دادهاند، ولیکن فرح و شادی و روشنی دیده من در نماز است. ای ابوذر هرکه شبانهروز دوازده رکعت نماز بغیر از نمازهای واجب بگزارد بر خدا لازم و واجب است که خانهای در بهشت او را کرامت فرماید. ای ابوذر مادام که در نمازی، درگاه فیض و فضل و رحمت خداوند و پادشاه جبار را میکوبی. و هر که بسیار درگاه پادشاه را میکوبد البته برای او میگشایند. ای ابوذر هیچ مؤمنی به نماز نمیایستد مگر آن که بر او فرو میریزد رحمت از میانه او تا عرش. و ملکی را بر او موکل میگردانند که او را ندا میکند که: ای فرزند آدم اگر بدانی که تو را در نماز چه ثوابها و رحمتها هست و با چه خداوندی مناجات میکنی، هرگز از نماز فارغ نشوی و ترک نماز ننمایی. توضیح این مضامین قدسیه در ضمن چند لمعه به ظهور میآید:
لمعه اول: در بیان فضیلت صلات است
بدان که چنانچه از احادیث معتبره ظاهر میگردد، بعد از عقاید ایمانی، از افعال بدنی، هیچ فعلی به فضیلت نماز نیست. و نماز از جمیع افضل است چنانچه حی علی خیر العمل که در اذان متواتر است بر این معنی دلالت دارد. و کسی این را استبعاد نکند که چون میشود که نماز از عملهای بسیار دشوار افضل باشد، چنانچه عمر علیهالعنه به عقل شوم خود انکار این معنی کرد، و نهی کرد مردم را از گفتن حی علی خیر العمل در اذان. زیرا که کمال و نقص عبادات را ما به عقول ناقصه خود نمیتوانیم دانست، و حکیم علیالاطلاق میداند که کدام عمل برای صلاح حال ما و قرب ما به جناب اقدس او بیشتر دخیل است. و بسیاری و کمی مشقت را چندان دخلی در فاضل و مفضول بودن عمل نیست. چه ظاهر است که اگر کسی به کوه بسیار صعبی بالا رود، یا پاهای خود را ببندد و خود را یک روز بیاویزد، از نماز دشوارتر است و هیچ فضیلت ندارد. و اگر به قصد ثواب کند معاقب خواهد بود، مثل آن که طبیبی گاه باشد که به دوایی سهلالمئونه که به فلسی تحصیل توان نمود، بیماری را معالجه نماید که به دوایی که به صد تومان در مدت ده سال به عمل آورده باشند معالجه نتوان نمود؛ و تغذیه و تقویتی که از چند لقمه گوشت و برنج حاصل میشود، از هیچ معجونی حاصل نمیشود هرچند مبلغها جواهر در آن به کار رفته باشد.
همچنین حکیم علیالاطلاق و طبیب نفوس و ارواح و عقول خلایق، هر عملی را در تکمیل عقول و نفوس و تقویت ایمان و یقین تأثیری داده و از برای هریک مرتبهای از فضل بیان فرموده که هیچ یک از دیگری مُغنی نیستند، و هر یک را تأثیری خاص هست که از دیگری متصور نیست. پس کسی گمان نکند که چون نماز بهترین اعمال است پس کار دیگر نباید کرد. از بابت این است که کسی گوید که: چون گوشت تقویتش بیشتر است، پس آب نباید خورد. بلکه هر فعلی را یک مدخلیتی در کمال ایمان هست که دیگری را نیست، و همه در کارند. اما نماز فایدهاش زیاده از سایر اعمال است و بیشتر موجب قرب است، معراج مؤمن است. و آن حدیث مشهور که: بهترین اعمال آن است که دشوارتر باشد ممکن است که مراد از آن این باشد که در هر نوعی از عمل، دشوارترش بهتر از آسانتر آن است، مثل آن که نمازی که در فعل آن مشقت بیشتر است بهتر باشد از نمازی که آسانتر میسر شود. و روزهای که در تابستان گرم دارند چون دشوارتر است افضل باشد از روزه زمستان که آسانتر است، نه از اعمال دیگر. و به سند صحیح از معاویه بن وهب منقول است که: از حضرت صادق صلوات الله علیه سؤال کردم که: کدام عمل است که بیشتر باعث قرب بنده به خدا میشود و نزد خدا محبوبتر است؟ فرمود که: عملی را بعد از معرفت اصول دین بهتر از نماز نمیدانم. نمیبینی که بنده صالح - عیسی بن مریم - گفت که: خدا مرا وصیت کرده است به نماز و زکات مادام که زنده باشم. و در حدیث دیگر فرمود که: محبوبترین عملها نزد حق تعالی نماز است. و نماز آخر وصیتهای پیغمبران است. پس چه بسیار نیکوست که کسی غسل کند یا وضو بسازد و وضو را کامل به جا آورد و به کناری رود که کسی او را نبیند. پس خدا او را ببیند که گاه در رکوع است و گاه در سجود است. به درستی که بنده هرگاه که سجده میکند و سجده را طول میدهد، شیطان فریاد میکند که: واویلا! فرزندان آدم اطاعت خدا کردند و من معصیت کردم، و ایشان سجده کردند و من ابا کردم. و حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که: نماز باعث قرب هر پرهیزکاری است.
و حضرت صادق علیه السلام از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت فرمود که: مثل نماز نسبت به ایمان از بابت عمود خیمه است. اگر عمود برپاست نفع میکند طنابها و میخها و پرده خیمه؛ و چون عمد شکست آنها هیچ نفع نمیدهد. همچنین در ایمان، اگر نماز هست، اعمال دیگر نفع میدهد و اگر نماز نیست عملهای دیگر چندان فایده نمیبخشد. و حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمود که: پدرم در هنگام وفات فرمود که: ای فرزند! شفاعت ما نمیرسد به کسی که نماز را سبک شمارد وسبک به جا آورد.
و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: مرد پیری را در روز قیامت بیاورند و نامه اعمالش را به دست او دهند. چون نظر کند بغیر از بدی چیزی در آن نامه نبیند. بر او بسیار دشوار آید. پس گوید که: خداوندا مرا امر خواهی کرده به جهنم برند؟ خطاب رسد که: ای شیخ! من شرم میکنم که تو را عذاب کنم و حال آن که تو را در دار دنیا نماز میکردی. ببرید بنده مرا به بهشت. و امام محمد باقر علیهالسلامفرمود که: هرکه از شیعیان ما به نماز میایستد، احاطه میکنند او را از ملائکه به عدد آن جماعتی که در مذهب مخالف اویند، و در عقب او نماز میگزارند و برای او دعا میکنند تا از نماز فارغ شود. و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: در روز قیامت که بنده را به مقام حساب میدارند اول چیزی که از او سؤال مینمایند نماز است. پس اگر تمام به جا آورده است نجات مییابد، و الا او را در آتش فرو میبرند. و حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: اگر نماز گزارنده بداند که از جلال و عظمت الهی چه مقدار به او احاطه نموده، نخواهد که هرگز سر از سجود بردارد.
لمعه دویم: در بیان اختلاف شرایع و مذمت بدعت در دین است
بدان که جق سبحانه و تعالی هر پیغمبری از پیغمبران اولواالعزم را که مبعوث گردانید شریعتی برای او مقرر فرمود موافق مصلحت آن زمان و احوال اهل آن عصر. و چون پیغمبر دیگر از پیغمبران اولواالعزم بعد از او مبعوث میشد، و مناسب حکمت و مصلحت اهل آن زمان حکمی چند بود مخالف حکم امت پیغمبر سابق، این شریعت آن احکام را مُتَبدل میساخت و حکمی چند مخالف آنها برای ایشان مقرر میشد. و این و العیاذبالله نه از باب جهل و نادانی است، که یک چیزی را به نوعی داند و بعد از آن رأیش متغیر شود و برخلاف آن علم به هم رساند، چنانچه ملاعین یهود به این سبب منکر نسخ شدهاند، بلکه به اعتبار اختلاف احوال امت و تَبَدل حکمت ایشان است، چنانچه طبیب در اول بیماری، مصلحت بیمار را در دوایی و غذایی میداند، و در وسط بیماری غذای دیگر و دوای دیگر صلاح میداند، و در آخر بیماری غذا و دوای دیگر. و گاه باشد که در اول بیماری تبرید کند، و در آخر تسخین کند. چنانچه مثلا قوم حضرت موسی چون بسیار لجوج و عنود و سرکش و شریر بودند، برای اصلاح ایشان تکالیف شاقه مقرر فرمود، مثل آن که بول اگر به جایی از بدن ایشان میریخت میبایست آن موضع را مقراض کنند تا پاک شود، و در قصاص بر ایشان مقرر فرموده بودند که اگر کسی دیگری را بکشد البته قصاص کنند تا پاک شود، و عفو جایز نبود. و امت حضرت عیسی چون مردم بسیار ملایم و هموار بودند، جهاد را از ایشان ساقط فرمود، و فرمود که ایشان را به موعظه و نصیحت به راه حق هدایت کنند، و ایشان را امر به رهبانیت و گوشهگیری و سیاحت در زمین فرمود، و در کشتن نفس، دیه و عفو برای ایشان مقرر فرمود، و امت پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله چون وسط بودند، احکام ایشان را وسط مقرر فرمود، چنانچه در قتل نفس ایشان را مخیر فرمود و در میان قصاص کردن و دیه گرفتن و عفو کردن، و همچنین در سایر احکام. و سابقا در ابواب نبوت بیان کردیم که عقول خلایق عاجز است از احاطه کردن به حسن و قبح خصوصیات شریعت. پس در هر شرعی آنچه صاحب آن شرع خبر داده به جا میباید آورد و به عقل ناقص خود اختراع عبادتها و بدعتها نمیباید کرد که آن موجب ضلالت و گمراهی است، و گول شیطان را نمیباید خورد که: این عبادت مرا خوشتر میآید، و این روش عمل کردن مرا بیشتر به خدا نزدیک میکند. زیرا که قرب و بُعد به خدا معنیی نیست که امثال ما مردم که عقلهای معیوب به هزار نقص و مخلوط با صدهزار شهوت داریم توانیم فهمید، بلکه عقول انبیا و اوصیا به اینها میتوانند رسید، چنانچه کشیش نصرانی را گمان این است که به آن عبادت و ریاضتی که میکشد او را قرب حاصل میشود، و حال آن که هرچند عبادت به آن طریقه میکند کفر و عنادش بیشتر میشود و از خدا دورتر میگردد. و بدان که بدعت عبارت از آن است که یک امری در دین حرام کنند که خدا حرام نکرده باشد، یا امری را که خدا حرام کرده باشد حلال کنند، یا امری را مکروه کننند که خدا مکروه نکرده باشد، یا امری را واجب گردانند که خدا واجب نکرده باشد، یا امری را مستحب قرار دهند که خدا مستحب قرار نداده باشد، اگرچه به اعتبار یک خصوصیتی باشد. مثل آن که خدا فرموده است که: نماز در همه وقت مستحب است. اگر کسی به این عنوان نماز کند که چون همه وقت سنت است و این یک وقتی است از آن وقتها، پس من در این وقت نماز میکنم ثواب دارد، و اگر دو رکعت نماز در وقت غروب آفتاب به جا آورد به عنوان این که در خصوص این وقت خدا این نماز را از من طلبیده است، بدعت میشود و حرام است، چنانچه عمر علیهاللعنه در خصوص چاشت شش رکعت مقرر ساخت که در این وقت میباید کرد به عنوان سنت، و به این جهت بدعت و حرام شد و ائمه صلوات الله علیهم از آن نهی فرمودند. و همچنین اگر کسی نماز سنتی را سه رکعت به یک سلام بکند، چون این هیئت در نماز سنت از پیغمبر به ما نرسیده بدعت و حرام است. یا اگر کسی در هر رکعتی دو رکوع به جا آورد حرام است. و همچنین کلمه لا اله الا الله را همه وقت گفتن سنت است و بهترین اذکار است. اگر کسی چنین قرار دهد که بعد از نماز صبح و پانصد مرتبه سنت است، و خصوص این عدد را در خصوص این وقت از جانب شارع مقرر داند، یا خود قرار دهد و این خصوصیت را عبادت داند، بدعت است. و بدعت در دین بدترین معاصی است. و امتیاز شیعه از سنی همیشه این بوده است که شیعه به فرموده ائمه خود عمل مینمودهاند، و سنیان چون دست از متابعت ایشان برداشته بودند به عقلهای سخیف خود بدعتها در دین میکردند و به آن عمل مینمودند، و ائمه ما صلوات الله علیهم ایشان را به این مذمت میفرمودند. چنانچه کلینی و غیر او به سندهای متواتر از حضرت رسول و ائمه هدی صلوات الله علیهم روایت کردهاند که: هر بدعتی ضلالت و گمراهی است، و هر ضلالتی راهش به سوی آتش است. و کلینی به سند معتبر از یونس روایت کرده است که از حضرت امام موسی علیه السلام پرسید که: به چه چیز خدا را به یگانگی بپرستم؟ فرمود که: ای یونس بدعت در دین مکن، و صاحب بدعت مباش، که هر که به رأی خود در دین نظر کند هلاک میشود، و هر که که اهل بیت پیغمبر را و فرموده ایشان را ترک کند گمراه میشود، و هر که کتاب خدا و گفته پیغمبر را ترک کند کافر است.
و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که: هر که فتوا دهد مردم را به رأی خود، پس خدا را عبادت کرده است به چیزی که نمیداند، و دین خدا را مقرر ساخته است به رأی خود به نادانی. و هر که چنین کند، با خدای خود مضاده کرده است و ضد و معارض خدا شده است که حلال و حرام را از پیش خود قرار داده است. و از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه روایت کرده است که: هر کس بدعتی میکند البته سنتی از سنتهای پیغمبر را ترک کرده است. و به سند معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود که: هرگاه بدعتها در امت من ظاهر شود باید که عالم علم خود را ظاهر کند و بیان کند که آن بدعت است و اگر نه او ملعون است به لعنت الهی.
و فرمود که: هر که برود به نزد صاحب بدعتی و او را تعظیم نماید، سعی کرده است در خرابی اسلام. و فرمود که: خدا توبه صاحب بدعت را قبول نمیکند. گفتند: یا رسول الله چرا توبه او قبول نیست؟ فرمود که: زیرا که در دل او محبت آن بدعت جا کرده است و از دلش به در نمیرود. و ابن بابویه علیه الرحمه به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که: شخصی بود در زمان سابق طلب دنیا از حلال کرد، به دستش نیامد، و از حرام نیز طلب کرد، او را میسر نشد. پس شیطان به نزد او آمد و او را وسوسه کرد که: میخواهی تو را به یک چیزی دلالت کنم که اگر آن را بکنی دنیای تو بسیار شود و جمعی کثیر تابع تو شوند؟ گفت: آری. شیطان گفت که: دنی اختراع کن و مردم را به سوی آن دین بخوان. پس او چنین کرد. خلق بسیار او را متابعت کردند و مال بسیار به هم رسانید. بعد از مدتی به فکر خود افتاد که: چه کار بود که کردم! دینی اختراع کردم و مردم را گمراه کردم. توبه من قبول نخواهد شد تا آنها را که گمراه کردهام برنگردانم. به نزد هریک که میآمد و میگفت که: دین من بدعت بود و باطل بود، برگردید در جواب گفتند که: دروغ میگویی. دین تو حق بود و الحال شک به هم رسانیدهای در دین. و هیچ یک برنگشتند.
چون دید که ایشان بر نمیگردند، رفت و زنجیری در گردن خود بست و سرش را بر میخی بست، و با خود قرار داد که این را نگشاید تا خدا توبهاش را قبول کند. پس خدا وحی فرمود به پیغمبری که در آن زمان بود که: بگو به آن صاحب بدعت که به عزت و جلال خودم سوگند که اگر آن قدر مرا بخوانی که بندهایت از هم بپاشد دعای تو را مستجاب نکنم و توبه تو را قبول نکنم، تا زنده کنی آنهایی را که بر دین تو مردهاند و از آن دین برگردانی.
و به سند صحیح از حلبی روایت کرده است: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم که: چه چیز است کمتر چیزی که آدمی به آن کافر میشود؟ فرمود که: این که بدعتی در دین پیدا کند و هر که با او در آن بدعت همراهی کند دوست دارد، هرکه مخالفت او کند، از او بیزاری جوید. و به سند معتبر دیگر از ابیالربیع شامی روایت کرده است که: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم که: ادنی چیزی که بنده را از ایمان به در میبرد کدام است؟ فرمود که: آن که به رأیی برخلاف حق قایل شود و بر آن بماند. و به سند صحیح دیگر از بُرید عِجلی روایت کرده است که: از آن حضرت پرسیدم که: چه چیز است کمتر چیزی که آدمی به آن کافر میشود؟ حضرت سنگریزهای از زمین برداشتند و فرمودند که: آن است که این سنگریزه را بگوید که هسته خرماست (یعنی هر امر خلاف حقی را که قرار دهد حتی این امر سهل، و بیزاری جوید از کسی که مخالفت او نماید در این امر. و دشمنی با مخالفان خود در دین باطل بکند. پس او ناصبی است و با ما دشمنی کرده است، و به خدا مشرک شده است، و کافر شده است به نادانی. و به سند دیگر روایت کرده است که: از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند از معنی سنت و بدعت و جماعت و فرقت. فرمود که: سنت آن چیزی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله جاری فرموده و بیان کرده است. و بدعت آن چیزی است که بعد از آن حضرت پیدا کردهاند. و جماعت که پیغمبر فرموده است که با ایشان میباید بود، اهل حقاند اگرچه اندکی باشند. و فرقت که پیغمبر نهی از متابعت آن فرموده، اهل باطلاند اگرچه بسیار باشند. و کلینی علیه الرحمه از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که: خدا هیچ امری را که امت به آن محتاج باشند نگذاشته است مگر این که در قرآن فرستاده و از برای پیغمبرش بیان فرموده، و از برای هر چیز اندازهای مقرر فرموده و بر آن دلیلی مقرر فرموده، و از برای هر کس که از آن اندازه به در رود حدی مقرر ساخته است. و به سند صحیح از حضرت علی بنالحسین علیه السلام روایت کرده است که: بهترین اعمال نزد حق تعالی آن است که در آن عمل به سنت پیغمبر عمل کنند و اگرچه اندکی باشد.
و به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: گفتار به کار نمیآید مگر این که با کردار نیک باشد. و گفتن و کردن هر دو بیفایده است تا با نیت درست نباشد. و گفتن و کردن و نیت، هر سه بیفایده است اگر موافق سنت و طریقه پیغمبر نباشد. و منقول است که: چون شیطان از سجده حضرت آدم ابا نمود و محل عتاب شد، گفت: خداوندا مرا از سجده آدم معاف دار و من تو را عبادتی بکنم که هیچ ملک مقربی و پیغمبر مرسلی نکرده باشد. حق تعالی فرمود که: مرا احتیاج به عبادت تو نیست. از آن راهی که من میخواهم و میفرمایم مرا عبادت میباید کرد. و شیخ طوسی به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: بر شما باد به متابعت سنت من، که عمل قلیلی که موافق سنت باشد بهتر است از عمل بسیاری که در بدعت کنند. و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که: اگر بر شما چیزی از امور دین مشتبه شود، توقف کنید و به ما عرض نمایید تا برای شما شرح نماییم و بیان کنیم. و در این باب، احادیث بسیار است و در این کتاب همه را احصا نمیتوان نمود، و بعضی احادیث که در این مطلب دخیل است در باب عمل بیعلم ذکر کردیم. و بر اصحاب بصیرت بعد از ملاحظه آنچه ذکر کردیم پوشیده نمیماند که هر عملی، هرچند دشوار و مشکل باشد، چنین نیست که باعث نجات باشد تا موافق سنت نباشد. و عمل بدعت موجب ضلالت است. و کسی که رجوع به اخبار اهل بیت علیهم السلام تواند نمود، و معانی کلام ایشان را تواند فهمید باید که نیت خود را خالص گرداند، و رجوع به کلام ایشان کند، البته به مقتضای آیه کریمه و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا خدا او را به راه حق هدایت میفرماید. و جمعی که این رتبه را ندارند خدا برای ایشان راهی مقرر فرموده که رجوع کنند به جماعتی که راویان اخبار ائمه معصومین علیهالسلاماند و علوم ایشان را میدانند و تابع دنیا و باطل نیستند. چنانچه کلینی علیه الرحمه روایت کرده است که اسحاق بن یعقوب عریضهای به خدمت حضرت صاحبالامر علیه السلام نوشت که: اموری که بر ما مشتبه شود چه کنیم؟ حضرت فرمان همایون نوشتند که: در حادثههایی که بر شما وارد شود، و چیزهایی که بر شما مشتبه شود، رجوع کنید و به روایت کنندگان حدیث ما، که ایشان حجت مناند بر شما، و من حجت خدایم بر همه.
و در احادیث معتبره وارد شده است که: در امری که در میان شما منازعه بشود نظر کنید به سوی کسی که حدیث ما را روایت کرده باشد، و در حلال و حرام ما نظر کرده باشد، و احکام ما را دانسته باشد. راضی شوید و او را حکم سازید در میان خود که ما او را بر شما حاکم کردهایم. پس اگر او حکمی بکند و شما قبول نکنید حکم خدا را خفیف کردهاید و سبک شمردهاید، و حکم ما را بر ما رد کردهاید. و هر که بر ما رد کند بر خدا رد کرده است، و رد حکم خدا کردن در مرتبه شرک به خداست. و باید دانست که خدا تو را در روز قیامت در متابعت همه کس معذور نمیدارد تا آن که بدانی که او عالم است به علوم اهل بیت، و از گفته ایشان خبر میدهد، و بدانی که درد دینی دارد که کلام ایشان را برای دنیا تأویل نمیکند. چنانچه از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام منقول است که: حضرت علی بنالحسین صلوات الله علیه فرمود که: هرگاه مردی را بینید که نیکو مینماید علامات و طریقه او، و هیئت او به هیئت اهل خبر مینماید، و در سخن گفتن ملاحظه بسیار میکند و به احتیاط سخن میگوید، خضوع و شکستگی در حرکات خود اظهار مینماید، پس زود فریب او را مخورید، که بسیار است که کسی عاجز میشود از طلب دنیا و مرتکب شدن محرمات، برای سستی نیت و پستی نفس و ترسی که در دل او هست. پس دین را دام تله تحصیل دنیا و حرام میگرداند و مردم را پیوسته به ظاهر نیک خود میفریبد. پس چون مال حرامی او را میسر شد، خود را در آن میافکند. و اگر بینید که به مال حرام هم که میرسد، عفت میورزد و ضبط خود میکند، باز فریب او را مخورید زیرا که شهوات و خواهشهای خلق مختلف میباشد. و چه بسیار است که کسی از مال حرام هرچند که بسیار باشد میگذرد و اما اگر به حرام دیگر از مشتهیات نفس میرسد مرتکب میشود. و اگر بینید که از آنها نیز عفت میورزد باز زود فریب او مخورید تا ملاحظه عقل و علمش بکنید. زیرا که بسیار است که ترک اینها همه میکند اما عقل متینی ندارد و آنچه را به نادانی فاسد میگرداند زیاده از آن چیزهایی است که به عقل خود اصلاح مینماید. و اگر عقلش را هم متین یابید، باز زود فریبش را مخورید تا آن که ملاحظه کنید که در هنگامی که هواهای نفس بر او غالب میشود تابع آنها میباشد یا تابع عقل، و ببینید که چون است محبت و خواهش او از برای ریاستهای باطل، و مُطاع مردم بودن، و زهد او در ترک ریاستهای باطل در چه مرتبه است. زیرا که در میان مردم جمعی هستند که زیانکار دنیا و آخرتاند و دنیا را از برای دنیا ترک میکنند، و لذت ریاست و معتبر بودن نزد او بیشتر است از لذت اموال و نعمتهای حلال. پس جمیع لذتهای حلال را ترک میکند برای ریاست و بزرگی و اعتبار. بعد از آن، حضرت آیهای خواندند که مضمونش این است که: چون به او میگویند که بترس از خدای، بگیرد او را غیرت و حمیت جاهلیت (به این که مرتکب شود گناهی را که او را از آن ترسانیدهاند، و به جهت لجاج و عناد، بیشتر به آن مشغول شود). پس بس است او را جهنم برای مکافات او، و بد فراشی است آتش جهنم (برای او). پس او از روی جهل و فساد و تعصب و عناد، خبطها میکند، و خطا از او صادر میگردد مانند خبط شتر کوری که به راهی رود. و اول باطلی که مرتکب میشود او را به نهایت مرتبه زیانکاری و خسارت میرساند. پس پروردگار او به سبب بدی کردار او منع لطف خود از او مینماید و او را در طغیان او میگذارد. پس او حلال میکند چیزی چند را که خدا حرام کرده است، و حرام میکند چیزهایی را که خدا حلال گردانیده است. و پروا نمیکند هر چقدر از دین او که فوت شود هرگاه سالم باشد برای او ریاست دنیایی که تقوا و ترس الهی را برای تحصیل آن به مردم ظاهر میگردانید. پس این گروه جماعتیاند که خدا بر ایشان غضب کرده است و ایشان را لعنت کرده است و برای ایشان عذاب خوار کنندهای مهیا گردانیده است.
ولیکن مرد و تمام مرد و بهترین مردان کسی که هوا و خواهشهای خود را تابع فرموده خدا گرداند و قوای خود را در رضای الهی صرف نماید و بداند که با حق و راستی اگر خوار و خفیف باشد باعث عزت ابدی آخرت است، و عزتی که به سبب باطل به هم میرسد زود منقضی میشود. و بداند که اندک مشقتی که در دنیا به او میرسد برای تابع حق بودن، او را به نعیم ابدی عقبی میرساند در بهشتی که هرگز کهنگی و زوال ندارد. و بداند که خوشحالی و سرور بسیاری که برای متابعت هواها و خواهشهای نفس به او میرسد زود او را میکشاند به عذابی که انقطاع و انتها ندارد. و این چنین کسی مرد است و تمام مردی است. پس به او متمسک شوید و پیروی طریقه او بکنید و به برکت او به خدا توسل جویید که دعای او از درگاه خدا رد نمیشود و حاجات او برآورده است. و به سند معتبر منقول است که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: پشت مرا شکستند دو کس در این دنیا: مرد دانای زبانآور فاسق، و مرد نادان کوردلی که عبادت بسیار میکند. آن اول به زبانی که دارد مردم را به سبب فسق و فجور از راه حق برمیگرداند، و دیوم به سبب جهل از راه عبادتی که میکند مردم را از حق بازمیدارد. پس بپرهیزید از علمای فاسق و از جاهلان مُتَعبد، که ایشان موجب فتنه و ضلالت هر گمراهیاند. به درستی که من از حضرت رسول صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود که: هلاک امت من بر دست هر منافق زباندانی است. و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که به ابوحمزه ثمالی فرمود که: زنهار که بپرهیز از ریاست و متبوع بودن و سرکرده بودن. و زنهار که از پی مردم مرو. گفت که: فدای تو گردم! ریاست را که میدانم، اما دو ثلث آنچه میدانم آن است که از پی مردم رفتهام و احادیث شما را از ایشان اخذ کردهام. فرمود که: آن مراد نیست که تو فهمیدی، بلکه پیروی آن است که شخصی غیر امام را از پیش خود نصب کنی و هرچه گوید تصدیقش کنی.
پس چون دانستی که به متابعت گفته هر کس نجات حاصل نمیشود، و به هر عملی آدمی مستحق ثواب نمیگردد، و به هر مشقتی قرب خدا به دست نمیآید، و نیک و بد اشیا را به گفته خدا و رسول و ائمه معصومین صلوات الله علیهم میتوان دانست و پیروی طریقه ایشان باعث نجات است، و در چند لمعه بعد از این بعضی از بدعتها که مخالف شرع است، و بعضی از سنن و طریقه اهل بیت علیهم السلام را بیان میکنم و از احادیث ایشان برای تو واضح میسازم و حجت خدا را بر تو تمام میکنم و خود را از لعنت الهی خلاص میکنم.
اگر عمل کنی شاید خدا به فضل خود مرا نیز ثوابی کرامت فرماید که باعث این خبر شدهام، و اگر عمل نکنی گناه تو را بر من نخواهند نوشت چنانچه حق تعالی میفرماید که: قل یا أیها الناس قد جائکم الحق من ربکم. فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و ما أنا علیکم بوکیل: بگو (ای محمد) که: ای گروه مردم به درستی که حق از جانب خدا به سوی شما آمد و بر شما ظاهر شد. پس هر که هدایت یابد و راه حق را بشناسد و متابعت آن نماید، پس بجز این نیست که هدایت برای خود یافته است و نفعش به او عاید میگردد؛ و هر که گمراه شود و متابعت حق نکند، پس گمراه شده است بر نفس خود، و ضرر آن به خودش میرسد. و من وکیل شما نیستم (که اعمال شما را از من سؤال نمایند، یا باید که من شما را به جبر به راه حق بدارم.)
لمعه سیم: در بیان آن که رهبانیت در این امت نمیباشد و رهبانیت اختیار نمودن در این امت بدعت است
بدان که رهبانیت امری است مرکب از ترک زنان، و عزلت اختیار نمودن از مردمان، و ترک مطعومات و مشروبات لذیذه و ملبوسات فاخره. و در امت حضرت عیسی اکثر اینها ممدوح بوده است و خود را خصی میکردهاند و در غارها و کوهها جا میگرفتهاند و رختهای خشن و گنده میپوشیدهاند. و سنت پیغمبر ما برخلاف اینها جاری گردیده و رهبانیت مذموم است و نکاح کردن و زنان و کنیزان داشتن سنت مؤکد است.
چنانچه ابن بابویه در کتاب خصال به سند معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده است که: در امت من رهبانیت نیست، و دنیاگردی و سیاحت و عبادت خاموشی در امت من نیست. و در حدیث دیگر فرمود که: رهبانیت امت من جهاد در راه خداست، و خصی کردن امت من در روزه داشتن است. و کلینی به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که: زن عثمان بن مظعون به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسولالله عثمان شوهرم روزها روزه میدارد و شبها همه شب عبادت میکند. حضرت نعلین خود را برداشتند و غضبناک به خانه عثمان بن مظعون آمدند دیدند که او نماز میکند. چون فارغ شد حضرت فرمود که: ای عثمان خدا مرا به رهبانیت نفرستاده است و به دین مستقیم آسان فرستاده است. من روزه میدارم، و نماز میکنم، و با زنان نزدیکی میکنم. پس هر که خواهد بر فطرت اسلام باشد باید که به سنت من عمل نماید، و از جمله سنتهای من نکاح زنان است. و به سند معتبر دیگر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله به خانه ام سلمه درآمدند، بوی خوشی شنیدند. فرمودند که: مگر زن احول آمده است؟ ام سلمه گفت: بله؛ شکایت از شوهر خود دارد. پس آن زن بیرون آمد گفت: پدر و مادرم فدای تو باد! شوهرم از من دوری میکند. حضرت فرمود که: دیگر بوی خوش کردن و زینت کردن را زیاده کن، شاید به تو رغبت کند. گفت: به هر بوی خوشی خود را خوشبو کردم فایده نکرد. حضرت فرمود که: اگر میدانست که به نزدیکی تو چه قدر ثواب دارد هرگز از تو دوری نمیکرد. پرسید که: چه ثواب در آن هست؟ فرمود که: چون رو به تو میکند دو ملک او را فرا میگیرند و به منزله کسی است که شمشیر کشیده باشد و در راه خدا جهاد کند، و چون مشغول جماع میشود گناهان از او میریزد چنان که برگ از درختان میریزد، و چون غسل میکند از جمیع گناهان بیرون میآید. و به سند معتبر دیگر از جعفر بن محمدالصادق علیه السلام روایت کرده است که: سه زن به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمدند و یکی از ایشان گفت که: شوهر من گوشت نمیخورد. و دیگری گفت که: شوهر من بوی خوش نمیکند. و دیگری گفت که: شوهرم با زنان نزدیکی نمیکند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه بیرون آمدند و ردای مبارک را از غضب بر زمین میکشیدند تا آن که بر منبر رفتند و بعد از حمد و ثنای الهی فرمودند که: چه چیز باعث شده است که جمعی از اصحاب من گوشت نمیخورند و بوی خوش نمیبویند و به نزد زنان خود نمیآیند؟ به درستی که من گوشت میخورم و بوی خوش میبویم و به نزد زنان میروم. پس هر که سنت مرا نخواهد و ترک کند او از من نیست. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: از اخلاق پیغمبران است محبت زنان. و فرمود که: گمان ندارم کسی را که در ایمان خیر او زیاده گردد مگر آن که محبت او به زنان بیشتر میشود.
و به سند صحیح از ابراهیم بن عبدالحمید منقول است که: سکین بن اسحاق نخعی متعبد شد، و متوجه ریاضت شد، و ترک زنان و بوی خوش و طعامهای لذیذ کرد و در این باب عریضهای به خدمت حضرت صادق علیه السلام نوشت که معلوم کند که این کار او خوب است یا نه. حضرت در جواب نوشتند که: اما ترک زنان؛ پس میدانی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله چه عدد از زنان داشت و با ایشان معاشرت میفرمود. و اما ترک طعام لذیذ؛ پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله گوشت و عسل تناول میفرمود.
و حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که: سه چیز است که سنت پیغمبران است: خود را خوشبو کردن، و موهای زیاد را از بدن ازاله کردن، و بسیار جماع کردن.
و به اسانید معتبره از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: دو رکعت نماز که کدخدا بکند برابر است با هفتاد رکعت نماز که عزب بکند. و فرمود که: هر که زن میکند نصف دین خود را حفظ میکند. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت فرمود که: بدترین مردههای شما عزباناند. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: شخصی به نزد پدرم آمد، پدرم از او پرسید که: آیا زن داری؟ گفت: نه. پدرم فرمود که: دوست نمیدارم که دنیا و مافیها از من باشد و من یک شب بیزن بخوابم. پس فرمود که: دو رکعت نماز که کدخدا میکند بهتر است از عبادت عزبی که شبها به عبادت بایستد و روزها روزه دارد. پس پدرم هفت درهم به او داد که: به این زر زنی بخواه. و فرمود که: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: زن به هم رسانید که باعث زیادتی روزی شماست. و علی بن ابراهیم به سند صحیح روایت کرده است در تفسیر این آیه که: یا أیها الذین ءامنوا تحرموا طیبات ما أحل الله لکم: ای گروه مؤمنان حرام مگردانید بر خود چیزهای پاکیزه را که خدا بر شما حلال گردانیده است که این آیه در باب حضرت امیر المؤمنین و بلال و عثمان بن مظعون نازل شد که حضرت امیر المؤمنین قسم خورده بودند که شبها هرگز خواب نکنند، و بلال قسم خورده بود که همیشه روزها روزه باشد، و عثمان قسم خورده بود که هرگز وطی نکند.
پس زن عثمان به نزد عایشه آمد، و در نهایت جمال و حُسن بود. عایشه به او گفت که: چرا زینت نکردهای؟ گفت: از برای که زینت کنم؟ مدتهاست که شوهرم نزدیک من نیامده است و رهبانیت اختیار کرده است و پلاس پوشیده است و ترک دنیا کرده است. پس چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله داخل خانه شدند، عایشه حقیقت حال عثمان را عرض کرد. حضرت چون این را شنیدند به مسجد آمدند و فرمودند که مردم را ندا کنند که جمع شوند. و بر منبر برآمدند و بعد از حمد و ثنای الهی فرمودند که: چرا جمعی از امت من چیزهای طیب و پاکیزه و حلال را بر خود حرام کردهاند؟ به درستی که من در شب خواب میکنم، و جماع میکنم، و در روز افطار میکنم، و همه روز روزه نمیباشم. پس هر که بعد از این ترک سنت من کند و از طریقه من کراهت داشته باشد از من نیست.
پس آن جماعت برخاستند و گفتند: یا رسولالله ما سوگند خود را چه کنیم؟ فرمود: خدا فرستاد که: شما را مؤاخذه نمیکند خدا در سوگندهای لغو که بیاختیار از شما صادر شود (و در آن کفاره نیست) ولیکن مؤاخذه میکند به آنچه به عمد و قصد سوگند خورید (که در آن کفارهای هست). و بعد از آن کفاره قسم را بیان فرمود. و ابن بابویه روایت کرده است که: پسری از عثمان بن مظعون فوت شد و بسیار محزون و غمگین شد، حتی آن که در خانه مسجدی برای خود قرار داد که در آنجا عبادت کند. پس چون این خبر به حضرت رسول صلی الله علیه و آله رسید او را طلبید و فرمود که: ای عثمان خدا بر ما رهبانیت ننوشته است، و رهبانیت امت من جهاد در راه خداست.
لمعه چهارم: در بیان اعتزال از خلق است
بدان که چنانچه از احادیث متواتره ظاهر میشود، اعتزال از عامه خلق در این امت ممدوح نیست چنانچه احادیث بسیار در فضیلت دیدن برادران مؤمن و ملاقات ایشان و عیادت بیماران ایشان و اعانت محتاجان ایشان و حاضر شدن به جنازه مردههای ایشان و قضای حوایج ایشان واقع شده است. و هیچ یک از اینها با عزلت جمع نمیشود. و ایضا به اجماع و احادیث متواتره، جاهل را تحصیل مسائل ضروریه واجب است، و بر عالم هدایت خلق و امر به معروف و نهی از منکر واجب است. و هیچ یک از اینها با عزلت حاصل نمیگردد. چنانچه کلینی به سند معتبر روایت کرده است که: شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که: شخصی هست که مذهب تشیع را دانسته است، و اعتقاد خود را درست کرده است، و در خانه خود نشسته است و بیرون نمیآید، و با برادران خود آشنایی نمیکند. حضرت فرمود که: این مرد چگونه مسائل دین خود را یاد میگیرد؟ و به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که: بر شما باد به نماز کردن در مساجد، و با مردم نیکو مجاورت کردن، و گواهی برای ایشان دادن، و به جنازه ایشان حاضر شدن. به درستی که ناچار است شما را از معاشرت مردم. و تا آدمی زنده است از مردم مستغنی نیست، و مردم همگی به یکدیگر محتاجاند. و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد او مسلمان نیست، و کسی که بشنود که کسی استغاثه میکند و از مسلمانان اعانت میطلبد و اجابت او نکند مسلمان نیست. و از آن حضرت پرسیدند که: محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟ فرمود که: کسی که نفعش به مسلمانان بیشتر رسد. و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که فرمود که: مسلمان را بر مسلمان هفت حق واجب است که هریک از آنها را که ترک کند از دوستی خدا و اطاعت او به در میرود، و خدا را در او نصیبی و بهرهای نیست. بعد از آن فرمود که: کمتر حقی که او را بر تو هست آن است که از برای برادر مؤمن بخواهی آنچه از برای خود میخواهی، و از برای او نخواهی آنچه از برای خود نمیخواهی. و حق دویم آن است که از آزردگی و خشم او احتراز نمایی و پیروی خشنودی او بکنی و اطاعت امر او بکنی. حق سیم آن است که او را اعانت کنی و به نفس و مال و زبان و دست و پای خود. حق چهارم آن است که دیده او و راهنمای او و آیینه او باشی. حق پنجم آن است که تو سیر نباشی و حال آن که او گرسنه باشد؛ و تو سیراب نباشی و او تشنه باشد؛ و تو پوشیده نباشی و او عریان باشد. حق ششم آن که اگر تو خادمی داشته باشی و او خادم نداشته باشد خادم خود را بفرستی که جامه او را بشوید و طعام او را مهیا گرداند و رختخواب از برای او بگستراند. حق هفتم آن است که قسمش را اجابت کنی، و دعوتش را قبول کنی، و بیمارش را عیادت کنی، و به جنازهاش حاضر شوی؛ و اگر بدانی که حاجتی دارد، پیش از آن که از تو سؤال کند، حاجتش را برآوری. پس اگر اینها همه را بکنی ولایت و دوستی ایمانی در میان تو و او استوار خواهد بود.
و در حدیث دیگر فرمود که: هر که زیارت برادر مؤمن خود از برای خدا بکند، خداوند عالمیان هفتادهزار ملک را موکل گرداند که او را ندا کنند که: خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از برای تو. و به سند معتبر از خیثمه روایت کرده است که: به خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السلام رفتم که آن حضرت را وداع کنم. فرمود که: ای خیثمه هر کس از شیعیان و دوستان ما را که ببینی سلام من به ایشان برسان، و ایشان را از جانب من وصیت کن به پرهیزکاری خداوند عظیم، و این که نفع رسانند اغنیای شیعیان به فقرای ایشان، و اعانت نمایند اقویای ایشان ضعفا را، و حاضر شوند زندگان ایشان به جنازه مردگان، و در خانهها یکدیگر را ملاقات کنند. به درستی که ملاقات ایشان و صحبت داشتن ایشان باعث احیای امر تشیع میشود. خدا رحم کند بندهای را که مذهب ما را زنده دارد.
و حضرت صادق علیه السلام فرمود به اصحاب خود که: با یکدیگر برادران باشید و نیکوکاران باشید و با یکدیگر از برای خدا دوستی و مهربانی کنید، و بر یکدیگر رحم کنید، و یکدیگر را ملاقات نمایید، و در امر دین مذاکره کنید، و احیای مذهب حق بکنید. و در حدیث دیگر فرمود که: سعی کردن در حاجت برادر مؤمن نزد من بهتر است از این که هزار بنده آزاد کنم، و هزار کس را بر اسبان زین و لجام کرده سوار کنم و به جهاد فی سبیلالله فرستم. و بدان که در هر یک از این امور احادیث متواتره وارد شده است که انشاءالله بعضی از آنها در این رساله در مواضعشان مذکور شود. و ظاهر است که عزلت موجب محرومی از این فضایل است. و در بعضی از اخبار که در باب عزلت وارد شده است مراد از آنها عزلت از بدان خلق است در صورتی که معاشرت ایشان موجب هدایت ایشان نگردد و ضرر دینی به این کس رسانند، و اگرنه معاشرت با نیکان و هدایت گمراهان شیوه پیغمبران است و از افضل عبادات است، بلکه آن عزلتی که ممدوح است در میان مردم نیز میسر است، و آن معاشرتی که مذموم است در خلوت نیز میباشد، زیرا که مفسده معاشرت خلق، میل به دنیا و تخلق به اخلاق ایشان، و تضییع عمر به معاشرت اهل باطل و مصاخبت ایشان است. و بسیار است که کسی معتزل از خلق است، و شیطان در آن عزلت جمیع حواس او را متوجه تحصیل جاه و اعتبار دنیا گردانیده است، و هرچند از ایشان دور است اما به حسب قلب با ایشان معاشرت دارد و اخلاق ایشان را در نفس خود تقویت میکند. و چه بسیار کسی که در میان مجلس اهل دنیا باشد و از اطوار ایشان بسیار مکدر باشد، و آن معاشرت باعث زیادتی آگاهی و تنبُه او و نفرت او از دنیا گردد و در ضمن آن معاشرت چون غرض او خداست از هدایت ایشان یا غیر آن از اغراض صحیحه، ثوابهای عظیم حاصل کند. چنانچه به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: خوشا حال بنده خاموش گمنامی که مردم زمانه خود را شناسد و به بدن، با ایشان مصاحبت کند و با ایشان در اعمال ایشان، به دل مصاحبت ننماید. پس او را به ظاهر شناسند، و او ایشان را در باطن شناسد.
پس آنچه مطلوب است از عزلت، آن است که دل معتزل باشد از اطوار ناشایسته خلق، و بر ایشان در امور اعتماد نداشته باشد، و پیوسته توکل به خداوند خود داشته باشد، و از فواید ایشان منتفع گردد، و از مفاسد ایشان مُحترز باشد. و اگرنه، پنهانی از خلق چاره کار آدمی نمیکند، بلکه اکثر صفات ذمیمه را قویتر میکند مانند عُجب. زیرا که آن گوشهگیر چون به میان مردم نمیآید گمان او این است که اکثر صفات ذمیمه را از خود برطرف کرده است، اما اگر به میان مردم بیاید و در مجلسی اندکی او را حرمت ندارند، همان ساعت جمیع اهل آن مجلس را به باطن میزند، و تهدید قتل میکند ایشان را، و تا قیامت از ایشان راضی نمیشود. و شیطان این را برای مردم توجیه میکند که این عالم، جلال درویشان است و باعث نقص ایشان نیست. و آن بیچاره که در میان مردم است چون بسیار به این قسم مهالک افتاده است نفس خود را شناخته است و آن عجب را ندارد، و از تکرار این خفت که به او رسیده است، نفسش ملایم شده است و تکبرش کمتر است و از این قسم اهانتی آن قدر از جا به در نمیآید. و همچنین ریا در نفس آن گوشهگیر مخفی است، و چون کسی را نمیبیند که عبادت خود را به او بفروشد، گمانش این است که عبادتش خالص شده است، و از خیالهای مخفی نفس خود خبر ندارد و از آن زمزمهها غافل است که شیطان بر گوش دلش میخواند در شبهای تار که: مردم میدانند که تو که به این گوشه آمدهای و ترک خلق کردهای، البته عبادت میکنی، و خوش شهرتی در آفاق کردی، و تو را در همه عالم به نیکی یاد میکنند، و عن قریب خاک پایت را به تبرک برخواهند داشت. و آن بیچاره که در میان معرکه است، چون بسیار از نفس خود اینها را دیده است پارهای نفس خود را شناخته است، و چون در میان میباشد، مردم بسیار عمل او را هم مدح نمیکنند، بلکه مذمتش میکنند و مُرائی و سالوسش میگویند، و از این جهت از ریا فارغتر است. و همچنین در باب توکل و عدم توکل، معاشرت مردم این فایده دارد که به معاشرت مردم و تفکر در احوال ایشان بیحاصلی مردم بر او بیشتر ظاهر میگردد، و یأس از ایشان بیشتر حاصل میشود. و همچنین در جمیع صفات اگر کسی تأمل کند و به عین بصیرت نظر کند میداند که کسی که در مقام اصلاح نفس باشد و به خدا توسل نماید به فضل الهی، در ضمن معاشرت خلق نفس او به کمالات بیشتر متصف میتواند شد. مگر نمیدانی که معاشرت نیکان و دیدن اطوار ایشان و شنیدن پندهای پسندیده ایشان، چه دوایی است برای دردهای نفس، قطع نظر از آن که بنده را با اینها کار نیست و مطیع خداوند خود میباید شد، و آنچه فرمودهاند میباید عمل کند و به تصرف خود کار نداشته باشد. و بعضی از تحقیق این مقام انشاءالله در باب تحقیق معنی دنیا بیان خواهد شد.
لمعه پنجم: در بیان طلب مال از حلال نمودن و قدر انفاق کردن است
بدان که چنانچه از احادیث معتبره ظاهر میشود طلب مال از مصرف حلال کردن خوب است، بلکه واجب و لازم است. اما آن طلب را مانع عمل به سنتهای پیغمبر کردن، یا اعتماد بر طلب خود کردن خوب نیست، بلکه میباید عمل به فرایض و سنن الهی بکند و چنانچه فرمودهاند قدری از سعی بکند و بداند که با وجود سعی، معطی خداست، و از او طلب نماید، و به سبب این سعی از یاد او غافل نشود. چنانچه حق تعالی مدح کرده است ایشان را که: مردانی که غافل نمیگرداند ایشان را تجارت و بیع از یاد خدا و از اقامت صلات و دادن زکات. و بعد از تحصیل به آنچه به هم رسد، باید قناعت کرد و اگر از حلال، که به هم رسد بر خود مشقت میباید گذاشت. و در این صورت ترک لذتها کردن و جامههای درشت و کهنه پوشیدن خوب است، که متوجه حرام نبایدش شد. و اگر خدا وسعت و فراخی در روزی دهد، بعد از ادای حقوق واجبه الهی، توسعه بر خود و عیال و مؤمنان و اعانت فقرا و مساکین باید کرد. و در همه باب وسط را رعایت میباید کرد که آن قدر به فقرا ندهد که خود محتاج شود، و زیاده از قدر ضرورت و احتیاج خود هم نگاه ندارد، و آنچه را نگاه دارد هم تعلق به آن نداشته باشد و روزی خود را منحصر در آن نداند. و آنچه از برای خود صرف کند بر عیال تنگ نگیرد. و طعامهای لذیذ بخورد و بخوراند به مؤمنان. و جامههای نفیس بپوشد و بپوشاند اما به قدری که به حد اسراف نرسد. اما اگر قدری از مال داشته باشد که به آن طعام لذیذی تواند خرید و فقیری را محتاج داند و خود به قلیلی قناعت کند و زیادتی را به او دهد، ایثار کرده است، و ایثار درجه مقربان است.
و حاصل آن است که اصل ترک لذتها را فینفسه کمال دانستن خوب نیست، که در مجلسی وارند شوند و به طعام لذیذی ایشان را دعوت نمایند، نخورند که ما ریاضت میکشیم و اینها را نمیخوریم. این مذموم است. اما اگر برای فقر و بیچیزی یا اعانت مؤمنی بر خود تنگ گیرد خوب است، و همچنین در مرکب و خانه و غیر اینها از مایحتاج این کس. چنانچه کلینی به سند معتبر روایت کرده است که: سفیان ثوری به خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام آمد، دید که آن حضرت جامهای در نهایت سفیدی و نزاکت پوشیدهاند، مانند پردهای که در زیر پوست تخم میباشد. سفیان گفت که: این جامه جامه تو نیست که پوشیدهای، و جامهای به این نفاست نمیباید بپوشی.
حضرت فرمودند که: بشنو از من، و آنچه میگویم حفظ کن که در دنیا و آخرت از برای تو خوب است اگر بر سنت پیغمبر بمیری و ترک بدعتها بکنی. بدان که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در زمان خشکی بودند که در میان مسلمانان تنگی بسیار بود. این بود که به آن نحو که شنیدهای سلوک میکردند. اما وقتی که دنیا رو کند و فراخی در روزی به هم رسد سزاوارترین مردم به صرف کردن نعمتها ابرار و نیکوکاراناند نه فُجار و بدان، و مؤمناناند نه منافقان، و مسلماناناند نه کافران. پس چرا جامه مرا انکار و مذمت کردی ای ثوری؟ والله که به این لباس و این حال که از من میبینی از روزی که خود را شناختهام هیچ صبح و شامی بر من نگذشته است که خدا را در مال من حقی مانده باشد که نداده باشم و به مصرفش صرف نکرده باشم.
چون سفیان رفت، جمعی دیگر از صوفیه آن زمان که اظهار زهد میکردند و مردم را به ترک دنیا و درشتپوشی میخواندند، چون شنیدند که سفیان از جواب حضرت عاجز شده است، به خدمت حضرت آمدند و گفتند که: سفیان جواب تو را در خاطر نداشت که بگوید و عاجز شد. حضرت فرمود که: شما حجتهای خود را بیان کنید. ایشان گفتند که: حجت ما از کتاب خداست. حضرت فرمود که: بگویید، که کتاب خدا سزاوارتر است به عمل کردن. گفتند که: خدا جماعتی از اصحاب پیغمبر را مدح فرموده است که: و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه و من یوق شح نفسه فأولئک هم المفلحون. (که ترجمهاش این است که: اختیار میکنند و ترجیح میدهند دیگران را بر نفس خود، و از خود باز میگیرند و به ایشان میدهند هرچند که ایشان را نهایت فقر و احتیاج هست به آن چیزی که ایثار میکنند. و هر که نگاه داشته شود از بخل نفس خود و خود را منع نماید از بخل، پس ایشان رستگاراناند.) پس خدا مدح کرده است فعل ایشان را. و در جای دیگر میفرماید که: و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا. (که ترجمهاش این است که: میخورانند طعام را به دوستی خدا (یا با دوستی طعام و احتیاج به آن) به مسکین بیچیز و یتیم بیپدر، و کسی که در جنگ اسیر کردهاند.) و گفتند که: ما در حجت بر توب به همین اکتفا میکنیم.
حضرت فرمود که: ای گروه آیا شما علم دارید به ناسخ و منسوخ قرآن، و محکم و متشابه قرآن؟ که هر که گمراه و هلاک شده است از این امت، به سبب این جهالت شده است. گفتند: بعضی را میدانیم اما همه را نمیدانیم. حضرت فرمود که: به این سبب گمراه شدهاید. و همچنین است احادیث حضرت رسول صلی الله علیه و آله که ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه دارد و شما نمیدانید. پس آنچه گفتید که خدا جمعی را به ایثار، مدح کرده است، اول جایز و حلال بود و هنوز ایشان را نهی نکرده بودند، و به کرده خود مثاب شدند. و در آخر، خدا ایشان را نهی از آن فرمود برای ترحم بر ایشان و رعایت مصلحت ایشان، تا ضرر به خود و عیال خود نرسانند. و در میان عیال، طفلان خرد و مردان پیر و زنان پیر هستند که بر گرسنگی صبر نمیتوانند کرد. پس اگر من یک گرده نان خود را ایثار کنم و دیگر چیزی نداشته باشم ایشان تلف خواهند شد و از گرسنگی خواهند مرد. لهذا حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: پنج خرما یا پنج قرص نان، یا پنج درهم یا دینار که آدمی داشته باشد بهترین آنها آن است که صرف پدر و مادر میشود، و دویم را صرف خود و عیال میباید بکند، و سیم را صرف خویشان فقیر خود بکند، و چهارم را صرف همسایگان فقیر خود کند، و پنجم را در راه خدا صرف کند، و این پنجم ثوابش از آنها کمتر است. و یکی از انصار فوت شد و در وقت مردنش پنج غلام یا شش غلام که داشته است آزاد کرده بود و بغیر ایشان چیزی را مالک نبود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: اگر مرا خبر میکردید نمیگذاشتم او را در میان مسلمانان دفن کنید، که اطفال صغیر خود را محتاج به گدایی کرده است. و پدرم فرمود که: حضرت رسول میفرمود که: در نفقه ابتدا به عیال خود کن، بعد از آن هر که نزدیکتر باشد. و آنچه خدا در قرآن برخلاف آن آیات فرموده است که نسخ آنها کرده آن است که: و الذین اذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما. (که ترجمهاش این است که: و آن جماعتی که چون نفقه میدهند و مال را صرف میکنند اسراف نمیکنند (که در زیادتی از حد اعتدال به در روند) و تنگ نمیگیرند و در میان این دو حالت، وسط و اعتدال را مرعی میدارند.) پس نمیبینید که خدا در این آیه به خلاف آنچه شما مردم را امر میفرمایید مدح فرموده است، و آنچه شما میگویید اسراف شمرده است؟ و در بسیار جایی از قرآن فرموده است که خدا اسرافکنندگان را دوست نمیدارد. پس خدا مردم را از اسراف و تقتیر - هر دو - نهی فرموده است و به میانهروی امر فرموده است.
پس نباید که جمیع آنچه دارد بدهد و بعد از آن دعا کند که خدا او را روزی دهد. و خدا دعایش را مستجاب نکند موافق آن حدیثی که از پیغمبر رسیده است که: چند صنف از امت من هستند که دعای ایشان مستجاب نمیشود: شخصی که بر پدر و مادر خود نفرین کند؛ و شخصی که مالی به کسی به قرض بدهد و بر او گواهی نگیرد و مالش را ببرد، و بر او نفرین کند، و شخصی که بر زن خود نفرین کند، و خدا طلاق را به دست او گذاشته است؛ و شخصی که در خانه خود نشسته باشد و دعا کند که: خداوندا مرا روزی بده و بیرون نیاید که طلب روزی کند، پس خداوند عالمیان میفرماید که: ای بنده من! تو را راه دادهام به طلب روزی و حرکت کردن در زمین، و اعضا و جوارح صحیح به تو دادهام. بایست که برای متابعت فرموده من طلب میکردی، که اگر مصلحت میدانستم در روزی تو وسعت میدادم، و اگر صلاح میدانستم روزی بر تو تنگ میکردم، و تو نزد من معذور بودی؛ و شخصی که خدا او را مال بسیاری روزی کند، و او همه را صرف نماید و دعا کند که: پروردگارا مرا روزی بده. حق تعالی در جواب او میفرماید که: من روزی فراخ به تو دادم؛ چرا میانهروی نکردی و اسراف کردی و حال آن که تو را از اسراف نهی کرده بودم؛ و شخصی که نفرین بر خویشان خود کند. پس خدا پیغمبر خود را تعلیم فرمود که چگونه انفاق نماید، به این سبب که روزی نزد آن حضرت یک اوقیه طلا (که چهل مثقال باشد) به هم رسید، و پیش از شب همه را تصدق فرمودند و چون صبح شد هیچ چیز نزد آن حضرت حاضر نبود. و سائلی آمد و سؤال کرد، و چون حضرت چیزی نداشتند که به او بدهند، ملامت کرد حضرت را، و حضرت از این حال آزرده و مغموم شدند که چیزی به آن سائل نتوانستند داد چون بسیار رحیم و مهربان بودند. پس حق تعالی آن حضرت را تعلیم و تأدیب فرمود که: و لا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا. (که ترجمه ظاهرش این است که: دست خود را در گردن خود مبند (که هیچ صرف ننمایی)، و مگشای دست خود را تمام گشودن (که اسراف کنی و همه را صرف نمایی)، پس بنشینی ملامت کرده شده و درمانده و محتاج - یعنی مردمان از تو سؤال مینمایند و تو را معذور نمیدارند. پس اگر تمام مال خود را دادی دیگر انفاق نمیتوانی کرد.) پس آن احادیث حضرت پیغمبر را که شنیدی قرآن تصدیق آنها میکند و اهل قرآن که عالم به علوم قرآناند تصدیق قرآن مینمایند. و ابوبکر که شما به او اعتقاد دارید در وقت مردن گفت که: به خمس مال وصیت میکنم، و خمس هم بسیار است. و سلمان فارسی و ابوذر که فضل و زهد ایشان را میدانید. اما سلمان، پس چون وظیفه مقرر او به او میرسید، قوت سال خود را برمیداشت و زیادتی را در راه خدا میداد. به او میگفتند که: تو با این زهد چنین میکنی؟ گاه باشد که امروز یا فردا بمیری. جواب میگفت که: چنانچه احتمال مردن هست احتمال زیستن هم هست. ای جاهلان مگر نمیدانید که آدمی اگر قوت خود را نداشته باشد نفس با او معارضه مینماید و اضطراب میکند، و چون قوت را ضبط کرد، اطمینان به هم میرساند. و اما ابوذر، پس او شتران و گوسفندان داشت و شیر ایشان را میدوشید و معاش میکرد و در هنگامی که مردمش گوشت میخواستند یا مهمانی بر او وارد میشد، یکی از آنها را میکشت. و اگر میدید که جماعتی که با او در سر یک آب میبودند فقیرند، از شتر و گوسفند آن قدر میکشت که آن جماعت را کافی باشد و از برای خود مثل حصه یکی از ایشان برمیداشت. و از این دو بزرگ کی زاهدتر است؟ و حال آن که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در شأن ایشان فرمود آنچه فرمود. و با آن زهد، چنین نکردند که همه چیز را بدهند و فقیر بمانند.
و بدانید ای گروه که من از پدرم شنیدم که از پدران خود روایت میکرد که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله در روزی فرمود که: از هیچ چیز آن قدر تعجب نمیکنم که از حال مؤمن تعجب دارم، که اگر در دار دنیا بدنش را به مقراضها ببُرند از برای او خیر است، و اگر پادشاه مشرق و مغرب عالم شود که از برای او خیر است، و هرچه خدا نسبت به او میکند از برای او خیر است. پس حضرت صادق علیه السلام بعد از چند حجت دیگر فرمودند که: پس بدانید که بدمذهبی اختیار کردهاید و مردم را به آن میخوانید به سبب نادانی کتاب خدا و سنت پیغمبر و احادیث آن حضرت که کتاب خدا تصدیق آنها میکند، و آن احادیث را رد میکنید به جهالت، و نظر در غرایب قرآن نمیتوانید کرد، و ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه، و امر و نهی قرآن را نمیدانید.
ای گروه چرا نظر در حال حضرت سلیمان نمیکنید که پادشاهیی طلبید که از برای کسی بعد از او سزاوار نباشد، و خدا به او کرامت فرمود، و حق میگفت و عمل به حق میکرد، و خدا و هیچ یک از مؤمنان او را بر این امر عیب نکردهاند. و پیش از او داوود پیغمبر آن پادشاهی و سلطنت داشت. و یوسف پادشاهی مصر تا یمن داشت، و عمل به حق میکرد، و هیچ کس او را مذمت نکرد. و ذوالقرنین بندهای بود که خدا را دوست میداشت، و خدا او را دوست میداشت و اسباب را برای او میسر گردانید و پادشاهی مشرق و مغرب را به او داد. و حق میگفت و به حق عمل میکرد، و هیچ کس او را بر این پادشاهی عیب نکرد. پس ای گروه عمل نمایید به آداب الهی که برای مؤمنان مقرر فرموده است، و اکتفا به امر و نهی خدا بکنید و آنچه بر شما مشتبه است که علم به آن ندارید بگذارید و علم را به اهلش رد کنید و به نادانی اعتراف نمایید تا آن که مأجور گردید و نزد خدا معذور باشید. و طلب کنید علم ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه قرآن را، و حلال و حرام الهی را یاد گیرید که شما را این علم به خدا نزدیک میگرداند و از جهل دور میگرداند. و جهالت را به اهلش واگذارید که اهلش بسیارند و اهل علم کماند. و خدا فرموده است که: بالاتر از هر صاحب علمی دانایی هست.
و در حدیث دیگر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده است که: چه نیکویاوری است بر پرهیزکاری خدا توانگری و غنا. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: خیری نیست در کسی که نخواهد که مال از حلال جمع نماید، که روی خود را از مذلت سؤال نگاه دارد و قرض خود را ادا نماید و رحم و خویشان را اعانت کند. و فرمود که: چه نیکو یاوری است دنیا بر تحصیل آخرت. و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: محمد بن المُنکدر روزی به پدرم برخورد در بعضی از اطراف مدینه در ساعت بسیار گرمی. و آن حضرت مرطوب و سنگین بودند و تکیه بر دو غلام سیاه کرده بودند. و در خاطر گذرانید که: سبحانالله! مرد پیری از پیران قریش در این ساعت با این حال و مشقت طلب دنیا میکند! میروم که او را موعظه کنم. پس گفت: نزدیک آمدم و سلام کردم. جواب فرمود. و عرق از آن حضرت میریخت. گفتم: تو پیری از پیران قریش، و در چنین وقتی با چنین حالی به طلب دنیا بیرون آمدهای. اگر اجل تو در این حال برسد چه خواهی کرد؟ حضرت فرمود که: اگر اجل در این حال برسد، در حالی رسیده خواهد بود که به طاعتی از طاعتهای الهی مشغولم، و کاری میکنم که خود و عیال خود را از تو و از دیگران مستغنی میکنم. من در وقتی باید از مرگ بترسم که در معصیت الهی باشم. پس گفت: راست میفرمایی. من خواستم تو را موعظه کنم، تو مرا موعظه کردی.
و در حدیث دیگر حضرت صادق علیه السلام فرمود که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه به بیل کار میکرد و زمینها آبادان میکرد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله هسته خرما را به دهان میبرد و تر میکرد و در زمین میکشت، همان ساعت سبز میشد. و امیر المؤمنین علیه السلام هزار بنده از کدِ ید خود آزاد فرمود.
و به سند معتبر از اسباط بن سالم منقول است که: به خدمت حضرت صادق علیه السلام رفتم. از احوال عمر بن مسلم سؤال فرمود. گفتم: صالح است و خوب است اما ترک تجارت کرده است. حضرت سه مرتبه فرمودند که: کار شیطان است. مگر نمیداند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله تجارت فرمود. قافلهای از شام آمده بود، متاع ایشان را خرید و آن قدر نفع به هم رسید که قرض خود را ادا فرمود و بر خویشان قسمت نمود. خدا میفرماید که: مردانی که غافل نمیگرداند ایشان را تجارت و بیع از یاد خدا و اقامت صلات و دادن زکات. و علمای اهل سنت که قصه خواناناند میگویند که: اصحاب پیغمبر تجارت نمیکردند. دروغ میگویند که اصحاب پیغمبر تجارت نمیکردند. دروغ میگویند. تجارت میکردند اما نماز را ترک نمیکردند در وقت فضیلت. و چنین کسی افضل است از کسی که به نماز حاضر شود و تجارت نکند. و به سند معتبر منقول است که عمر بن یزید به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که: شخصی هست میگوید که: در خانه خود مینشینم و نماز میکنم و روزه میدارم و عبادت پروردگار خود میکنم و روزی البته به من میرسد. حضرت فرمود که: این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نیست. و به سند معتبر از مُعَلی بن خُنَیس مروی است که: حضرت صادق صلوات الله علیه از احوال شخصی سؤال فرمود، گفتند: پریشان است. فرمود که: در چه کار مشغول است؟ گفتند که: در خانه مشغول عبادت است. فرمود که: قوتش از کجاست؟ گفتند که: برادران مؤمنش به او میرسانند. فرمود که: آنهایی که او را قوت میدهند عبادتشان بیشتر و بهتر است از او که در خانه عبادت میکند.
و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: هر که طلب دنیا میکند برای این که محتاج به سؤال نباشد، و بر اهل خود توسعه نماید، و مهربانی به همسایگان بکند، در روز قیامت که مبعوث شود روی او مانند ماه شب چهارده باشد. و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: عبادت هفتاد جزو است، و بهترین جزوهایش طلب حلال است. و منقول است که: سدیر صراف به حضرت صادق علیه السلام عرض نمود که: بر آدمی در طلب روزی چه چیز لازم است؟ فرمود که: چون در دکان را گشودی و متاع خود را پهن کردی، آنچه بر تو لازم است به جا آوردهای.
لَمعه ششم: در بیان تجمل و زینت و ملبوسات فاخره و اسباب و خانههای نفیس و امثال اینهاست
کلینی به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه روایت کرده است که: خداوند عالمیان جمیل و نیکوست و جمال و زینت را دوست میدارد، و دوست میدارد که اثر نعمت او بر بندهاش ظاهر باشد. و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: هرگاه خدا نعمتی کرامت فرماید به بندهای، پس آن نعمت را ظاهر گرداند و خود را به آن بیاراید، ملائکه میگویند که: دوست خداست و بیان نعمت خدا کرده است. و اگر بر خود ظاهر نکند میگویند: دشمن خداست و تکذیب نعمت خدا کرده است. و حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که: حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه دو جامه میپوشیدند در تابستان که پانصد درهم قیمت آنها بود. و به سند معتبر از یوسف بن ابراهیم روایت کرده است که: به خدمت حضرت صادق علیه السلام رفتم، و جبه خزی پوشیده بودم و کلاه خزی بر سر داشتم. پس گفتم: فدای تو گردم! جبه و کلاه من از خز است، چه میفرمایید؟ فرمود که: قصور ندارد. گفتم: اگر تارش ابریشم باشد چون است؟
فرمود که: قصور ندارد. و فرمود که: چون حضرت امام حسین صلوات الله علیه شهید شدند جبه خزی پوشیده بودند.
آنگاه فرمود که: عبدالله عباس را چون حضرت امیر المؤمنین به نزد خوارج فرستادند که بر ایشان حجت تمام کند، عبدالله بهترین جامههای خود را پوشید و به بهترین بوهای خوش خود را خوشبو کرد و بر بهترین اسبان سوار شد و رفت و در برابر ایشان ایستاد. آن خارجیان گفتند که: یابن عباس تو بهترین ماها بودی. حالا رخت جباران را پوشیدهای و بر اسب ایشان سوار شدهای. عبدالله بر ایشان این آیه را خواند که: قل من حرم زینه الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق: بگو (ای محمد) که کی حرام کرده است زینت خدا را که برای بندگان بیرون آورده است و خلق فرموده است، و چیزهای پاکیزه و حلال از روزی را؟ پس حضرت فرمود که: بپوش و زینت کن که خدا جمیل و نیکوست و جمال و زینت را دوست میدارد، اما باید که از حلال باشد.
و به سند معتبر روایت کرده است که: سفیان ثوری در مسجدالحرام میگذشت، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را دید که جامههای نفیس باقیمت پوشیدهاند. گفت که: والله که میروم و او را بر پوشیدن این جامهها سرزنش میکنم. پس به نزدیک حضرت آمد و گفت: والله - یابن رسولالله - که پیغمبر مثل این جامهها نپوشید و علی بن ابیطالب و هیچ یک از پدرانت چنین لباسی نپوشیدند. حضرت فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله در زمانی بودند که در میان مسلمانان تنگی بود، لهذا بر خود تنگ میگرفتند. و بعد از آن وسعت به هم رسید. پس سزاوارترین اهل دنیا به صرف کردن نعمتهای خدا نیکوکاراناند. پس آن آیه را خواندند که: قل من حرم زینه الله ... پس، ما سزاوارتریم از دیگران به اینها. بعد از آن فرمود که: ای ثوری این جامهها که میبینی از برای لذت نفس نپوشیدهام؛ از برای مردم پوشیدهام. بعد از آن دست سفیان را گرفتند و به نزد خود کشیدند و جامهای که بر بالای آن پوشیده بودند دور کردند و به او نمودند جامهای را که مُلاصق بدن ایشان بود، جامهای بسیار گُنده بود. فرمودند که: این جامه گنده را از برای خود پوشیدهام و آن جامه نفیس را از برای زینت نزد مردم. پس دست انداختند و جامهای گنده که سفیان بر بالای جامهها پوشیده بود دور کردند. جامه ملاصق بدنش جامه بسیار نرمی بود. فرمود که: این جامه بالا را تو برای ریای مردم پوشیدهای، و جامه نفیس را برای لذت نفس در زیر پوشیدهای.
و به سند معتبر منقول است که: حضرت صادق علیه السلام فرمودند که: روزی من در طواف بودم، ناگاه دیدم که کسی جامه مرا میکشد. چون نظر کردم عباد بن کثیر بصری بود. گفت: ای جعفر تو مثل این جامهها را میپوشی در چنین مکانی با آن ربطی که به علی بن ابیطالب داری؟ گفتم: این جامه فُرقُبی است (یعنی جامه کتانی که از مصر میآوردهاند) و به یک دینار خردیدهام. و حضرت امیر المؤمنین در زمانی بودند که چیزی چند در آن زمان میتوانست کرد که در این زمان نمیتوان کرد. اگر در این زمان من مثل آن جامهها بپوشم میگویند که: مرائی است مثل عباد. و منقول است از عبدالله بن القداح که: حضرت صادق صلوات الله علیه تکیه بر من یا بر پدرم فرموده بودند و در آن حال عباد بن کثیر رسید، و حضرت دو جامه نیکو از جامههای مرو پوشیده بودند. عباد گفت که: تو از اهل بیت نبوتی و پدران تو سلوکی داشتند. این جامههای بازینت چیست که پوشیدهای؟
این پستتر جامهها بپوشی بهتر است حضرت فرمود که: وای بر تو ای عباد! که حرام کرده است زینتها را که خدا برای بندگانش خلق فرموده است، و روزیهای پاکیزه را؟ خدا چون نعمتی به بنده کرامت میفرماید دوست میدارد که آن نعمت را بر آن شخص ببیند، و هیچ قُصوری ندارد این زینت. وای بر تو ای عباد! من پاره تن پیغمبرم. مرا آزار و ایذا چرا میکنی؟ و عباد دو عبادی گنده پوشیده بود. و منقول است از حماد بن عثمان که: نزد حضرت صادق علیه السلام بودم. شخصی به آن حضرت عرض نمود که: شما فرمودید که علی بن ابیطالب جامههای درشت میپوشیدند و پیراهنی به چهار درهم میخریدند. و میبینم شما جامههای نیکو میپوشید. حضرت فرمود که: علی بن ابیطالب در زمانی بودند که آن جامه بد نمینمود. اگر در چنین زمانی میپوشیدند به آن جامه مشهور میشدند. پس بهترین لباس هر زمانی لباس اهل آن زمان است. اما چون حضرت صاحبالامر صلوات الله علیه ظهور خواهد کرد، جامه را به روش حضرت امیر المؤمنین خواهد پوشید و به سیرت آن حضرت عمل خواهد کرد. و حِمیری در کتاب قربالاسناد به سند صحیح روایت کرده است که حضرت امام رضا صلوات الله علیه از من پرسیدند که: چه میگویی در پوشیدن رختهای خشن و درشت؟ گفتم: چنین شنیدهام که پیشتر میپوشیدهاند. و شنیدهام که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام جامه نو را در آب فرو میبردهاند و میپوشیدهاند. فرمود که: بپوش و زینت کن که حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما جبه خزی به پانصد درهم میخریدند و میپوشیدند، و ردای خز به پنجاه دینار میخریدند و زمستان را در اینها میگذرانیدند. و چون زمستان میگذشت میفروختند و قیمتش را تصدق میفرمودند. و بعد از آن این آیه را خواندند که: قل من حرم زینه الله تا آخر آیه. و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق صلوات الله علیه روایت کرده است که: سه چیز است که خدا مؤمن را بر آنها حساب نمیکند: طعامی که میخورد؛ و جامهای که میپوشد؛ و زن صالحهای که او را اعانت مینماید و فرج او را از حرام نگاه میدارد.
و در حدیث دیگر فرمود که: خدا زینت و اظهار زینت را دوست میدارد و از بدحالی و اظهار فقر کراهت دارد، و دوست میدارد که اثر نعمت خود را بر بنده ببیند. کسی پرسید که: چگونه نعمت را ظاهر گرداند؟ فرمود که: جامه خود را پاکیزه دارد، و بوی خوش بر خود بریزد، و خانه خود را نیکو کند، و ساحت خانه را جاروب کند، حتی آن که چراغ پیش از غروب آفتاب برافروزد که فقر را برطرف میکند و روزی را زیاده میکند. و کلینی و غیر او به سندهای مختلف روایت کردهاند که: در بصر ربیع بن زیاد شکایت نمود به حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه حال برادرش عاصم بن زیاد را، که عبا پوشیده و جامههای نرم و ملایم را ترک کرده و ترک دنیا نموده و اهل و فرزندانش به سبب این بسیار مغموم و محزوناند. حضرت او را طلبیدند. چون بیامد رو ترش کردند و فرمودند که: ای دشمن نفس خود! شیطان خبیث تو را حیران کرده است. آیا حیا از اهل خود نکردی؟ آیا رحم بر فرزندان خود نکردی؟ تو چنین گمان میکنی که خدا چیزهای طیب را بر تو حرام کرده است و کراهت دارد که تو از آنها برداری و منتفع شوی؟ تو نزد خدا از آن پستتری که چنین تکلیفی نسبت به تو بکند. مگر خدا نفرموده است که: و الأرض وضعها للأنام. فیها فاکهه و النخل ذات الأکمام؟ (که ترجمهاش این است که: زمین را خلق فرمود و مقرر گردانید از برای (انتفاع) مردمان، و در زمین انواع میوههاست، و خرماها که شکوفه ایشان در میان غلافها حاصل میشود.) آیا نفرموده است که: مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لا یبغیان؟ و فرموده است که: یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان. پس در اول به میوهها و خلق آنها بر خلایق منت نهاده، و در ثانی به دریا و مروارید و جواهر که از دریا بیرون میآید منت نهاده. پس حضرت فرمود که: به خدا سوگند که نعمت خدا را به فعل اظهار کردن و صرف نمودن نزد خدا محبوبتر است از بیان کردن به قول، و حال آن که امر فرموده است که: و أما بنعمه ربک فحدث: حدیث کن به نعمتهای پروردگارت، و بیان کن آنها را. پس عاصم گفت که: یا امیر المؤمنین پس تو چرا در خورشها اکتفا کردهای بر طعامهای ناگوار و در پوشش بر جامههای گنده؟ حضرت فرمودند که: من مثل تو نیستم. خدا واجب گردانیده است بر امامان حق که خود را به ضعیفان و فقیران مردم بسنجند و به روش ایشان سلوک نمایند، تا بر فقیران فقر زور نیارد، و چون امام خود را به مثل حال خود ببینند به حال خود راضی شوند. پس عاصم عبا را انداخت و جامههای نرم پوشید. و کلینی به سند معتبر روایت کرده است که معلی بن خنیس به حضرت صادق علیه السلام گفت که: اگر خلافت با شما باشد به رفاهیت تعیش خواهیم کرد. حضرت فرمود که: هیهات هیهات ای معلی! اگر با ما باشد، مدار بر سیاست و تدبیر در شب یا عبادت در شب و سیاحت و حرکت در روز به جهاد خواهد بود، و پوشش ما جامههای درشت، و خورش ما طعامهای غیرلذیذ خواهد بود. پس خلافت ظاهری ما را غصب کردهاند، و گمانشان این است که بر ما ستم کردهاند. و ما را به رفاهیت انداختهاند.
ای عزیز بدان که احادیث در این ابواب بسیار است. و احادیث بسیار نیز در فضیلت سواری اسبان نفیس، و نگاه داشتن غلامان و زینت ایشان واقع شده است. و احادیث نیز در مدح فقر و فقرا، و جامههای کهنه پوشیدن، و بر روی فرشهای سهل نشستن وارد شده است. و حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر اولاغ سوار میشدند و جامههای زبون میپوشیدند. و اگر بصیرتی داری، از این اخباری که نقل شد، و از معارضات و گفتوگوها که در میان ائمه علیهم السلام و صوفیه آن زمانها شده است، حق را مییابی و میدانی که اصل اینها را کمال دانستن و مقید به اینها بودن خوب نیست، و همچنین مقید به زینتها و رفاهیتها بودن خوب نیست، بلکه اگر خدا توسعه دهد، توسعه بر خود و مؤمنان خوب است، و اگر فقیر باشد باید به فقر بسازد و زیاده نخواهد و از کهنهپوشی پروا نداشته باشد و هر لباسی که میسر شود بپوشد، و آنچه حاضر باشد بخورد، و همه را از جانب خداوند خود داند. و اگر خواهد تکبر را علاج کند و گاهی برای آن رختهای زبون بپوشد خوب است، اما در صورتی که آن رخت زبون باعث زیادتی تکبر او نشود. مثلا در زمانی که اعتبار در شالپوشی باشد، علاج تکبر به ترک شالپوشی است. و در صدر اسلام که نخوت و عصبیت باب بود و این چیزها را اعتبار نمیکردند، تواضع و فروتنی در شالپوشی و کهنهپوشی بود. چنانچه حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آخر این وصیت به این معنی اشعار فرموده است که: ای ابوذر در آخرالزمان جماعتی به هم خواهند رسید که در زمستان و تابستان پشم پوشند، و به این سبب خود را افضل از دیگران دانند. پس ایشان را لعنت میکنند ملائکه آسمانها و ملائکه زمین. و عقل نیز حکم میکند که بنده میباید که فرمانبردار باشد. اگر خز و پرنیان، آقا برایش بفرستد بپوشد، و اگر شال بفرستد بپوشد و در هر دو حال از آقا راضی باشد. و بیان خوبی و بدی پشم پوشیدن در ضمن بیان آن فقره شریفه که در آخر حدیث میآید خواهد شد انشاءالله تعالی.
لمعه هفتم: در بیان فضیلت پاکیزه کردن بدن و بوی خوش کردن است
به سند معتبر از حدیث امیر المؤمنین علیه السلام منقول است که: شستن سر دفع کثافت و چرک میکند، و درد چشم را دور میگرداند. و شستن جامه غم و حزن را برطرف میکند، و پاکیزگی است برای نماز. و فرمود که: خود را به آب پاکیزه کنید از بویهای بدی که مردم به آنها متأذی میشوند. و در مقام اصلاح و پاکیزه کردن بدن خود باشید و به احوال خود بپردازید.
به درستی که خدا دشمن میدارد از بندگانش آن قاذوره کثیف بدبوی را که در پهلوی هر کس که بنشیند از او متأذی شود. و حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که: سزاوار این است که آدمی هر روز بوی خوش بکند. و اگر قادر نباشد، یک روز بکند و یک روز ترک کند. و اگر قادر نباشد، در هر جمعه یک بار بکند، و این را البته ترک نکند. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: خدا را حق لازمی هست بر هر بالغی که در هر جمعه شارب و ناخن بگیرد و به قدری از بوی خوش خود را خوشبو کند. و حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که: بوی خوش از اخلاق پیغمبران است. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: بوی خوش باعث قوت دل است. و فرمود که: یک نماز با بوی خوش بهتر است از هفتاد نماز بیبوی خوش. و فرمود که: هر چیز که در بوی خوش صرف مینمایی اسراف نیست. و فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله در بوی خوش زیاده از طعام مال صرف میکردند. و احادیث در فضیلت طیب و انواع آن و فضل روغنهای خوشبو بر خود مالیدن بسیار است. و در این رساله به همین اکتفا مینماییم.
لمعه هشتم: در مدح مطعومات لذیده و مذمت ترک گوشت و حیوانی نمودن است
بعضی از احادیث در این باب سبق ذکر یافت. و کلینی و غیر او به سندهای معتبر از حضرت رسول و ائمه صلوات الله علیهم روایت کردهاند که: سید و بهتر طعامهای دنیا و آخرت گوشت است. و به سند معتبر از عَبدالاعلی منقول است که به حضرت صادق علیه السلام عرض نمود که: روایت به ما رسیده است از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که: حق تعالی دشمن میدارد خانه پرگوشت را. حضرت فرمود که: دروغ میگویند: حضرت مذمت گوشت نفرمود. مذمت خانهای کرد که در آن خانه گوشت مردم را به غیبت خورند. و پدرم گوشت را دوست میداشت و بسیار تناول میفرمود و روزی که فوت شد در آستین ام ولدش سی درهم بود که برای گوشت خریدن به او داده بود.
و به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: گوشت خوردن، در بدن گوشت میرویاند. و کسی که چهل روز گوشت را ترک کند کج خُلق میشود و هر که کج خلق شود، اذان در گوشش بگویید. و در حدیث دیگر فرمود که: اذان در گوش راستش بگویید. و در حدیث دیگر فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: ما گروه انبیا گوشت را دوست میداریم و بسیار میخوریم. و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: هر که چهل روز او را گوشت میسر نشود، قرض کند و بخورد که خدا قرضش را ادا مینماید. و منقول است که: پیغمبری از پیغمبران به خدا از ضعف شکایت کرد؛ وحی آمد که: گوشت با شیر بخور یا با ماست. و حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه در نامهای که به اهل مصر نوشتهاند، در هنگامی که محمد بن ابیبکر را به سوی ایشان میفرستادند، بعد از ذکر فضایل بسیار برای متقیان و پرهیزکاران، و استدلال به آیات بسیار بر این که خدا به سبب تقوا در دنیا به ایشان نعمتها کرامت میفرماید و در آخرت، ایشان را حساب نمیکند بر آنها، فرمودهاند که: ای بندگان خدا بدانید که متقیان جمع کردهاند خیر دنیا و آخرت را. شریکاند با اهل دنیا در دنیای ایشان، و اهل دنیا با ایشان در آخرت شریک نیستند. خدا برای متقیان حلال گردانیده است آنچه ایشان را کافی باشد، و غنی گرداند ایشان را از دیگران چنانچه فرموده است که: بگو (ای محمد) که کیست که حرام گردانیده است زینت و آرایشی را که خدا بیرون آورده است برای بندگان خود؟ و کیست که حرام کرده است روزیهای پاکیزه را؟ بگو: این زینت و روزیهای طیب برای آن جماعتی است که ایمان آوردهاند در زندگانی دنیا (و کفار و فجار به تبعیت شریک ایشاناند) و جمیع آنها خالص است برای مؤمنان در روز قیامت، و مخصوص ایشان است (و در آن نشئه غیر ایشان با ایشان شریک نیستند). چنین تفصیل میکنیم و بیان مینماییم آیات خود را برای کسانی که عالماند و میفهمند.
بعد از ذکر این آیه حضرت فرمود که: متقیان ساکن شدند در دنیا به بهترین سکنا، و خوردند بهترین خوردنیها را، و شریک شدند با اهل دنیا در دنیای ایشان. پس خوردند با ایشان نعمتهای پاکیزه را که ایشان میخوردند، و آشامیدند شربتهای پاکیزه را که ایشان میآشامند، و پوشیدند بهترین جامهها که ایشان میپوشند، و ساکن شدند در بهترین مسکنها که ایشان ساکن میشدند، و تزویج کردند بهترین زنان را، و سوار شدند بهترین مرکوبات را و اسبان را، و تمام لذتهای دنیا را با اهل دنیا بردند، و در قیامت ایشان همسایگان رحمت الهی خواهند بود، و آنچه از خدا طلبند به ایشان کرامت خواهد فرمود و هیچ مطلب ایشان را رد نخواهد نمود، و لذتهای دنیا هیچ لذت ایشان را در آنجا کم نخواهد کرد. پس - ای بندگان خدا - به سوی چنین امری مشتاق باشید و آن را طلب نمایید که آن تقوا و پرهیزکاری از منهیات خداست و موجب این سعادتهاست.
و بدان که در مدح شیرینیها و انواع میوهها و اصناف گوشتها و سایر مأکولات و مشروبات و نعمتها احادیث بسیار وارد شده است. اما کم خوردن بسیار ممدوح است و اخبار در مذمت بسیار خوردن که آدمی سنگین شود و از عبادت بازماند، و آن که با سیری طعام خوردن، وارد شده است، و حریص در اینها بودن، و پیوسته طالب اینها بودن، و عمر شریف خود را همه صرف تحصیل اینها نمودن بد است. اما مقید به ترک اینها بودن هم خوب نیست، و ترک طعامهای مقوی نمودن که بدن و عقل ضعیف شود خوب نیست؛ زیرا که بدن آلت و مَطیه نفس است در جمیع اعمال و در تحصیل هر کمال. و بدن که ضعیف شد نفس معطل میشود. بلکه در عبادات هم بر بدن بسیار زور نمیباید آورد که بسیار ضعیف شود. مثل آن که شخصی در سفر اسبی داشته باشد، اگر روزی پنج فرسخ او را به راه برد، و در بعضی منازل هم توقفی برای قوت آن بکند و جیزهای مقوی به آن بخوراند، او را به منزل میرساند، و اگر در یک روز او را سی فرسخ یا چهل فرسخ براند، در همان روز از کار میماند و به منزل نمیرسد. چنانچه به سند معتبر از حضرت باقر علیه السلام منقول است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: این دین متین و محکم است. پس سیر کنید و قطع مساف آن نمایید به رفق و مدارا و همواری. و بسیار بار عبادت را بر مردم سنگین مکنید که عبادت خدا را مکروه طبع بندگان خدا کنید، پس، از بابت کسی باشید که مرکوب خود را آن قدر براند که بازماند و نه سفر را قطع کرده باشد و نه مرکوب را باقی گذاشته باشد. و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: عبادت خدا را مکروه نفس خود مکنید.
و در حدیث دیگر فرمود که: پدرم روزی بر من گذشت در اوایل سن. و من در طواف بودم و بسیار جهد و مشقت در عبادت میکشیدم و عرق از من میریخت. فرمود که: ای فرزند! خدا بندهای را که دوست میدارد او را داخل بهشت میکند و به اندک عملی از او راضی میشود. و در این باب احادیث بسیار است.
و ایضا باید عقل را ضعیف و سخیف نکنند به ترک حیوانی و مثل آنها. زیرا که مدار تمیز امور بر عقل است، و عقل که ضعیف شد زود فریب اهل باطل را میخورند، چنانچه در احادیث ترک گوشت اشعار به این بود. و ظاهرا که شیطان این عبارت ترک گوشت و حیوانی را که مخالف طریقه شرع است از برای همین برای بعضی از مبتدعین صوفیه مقرر ساخته است، که چون چهل روز در سوراخی نشستند و عقل قوی را ضعیف کردند، اوهام و خیالات بر عقل ایشان مستولی میشود، و از راه وهم چیزها در خیال ایشان به هم میرسد، از بابت کسی که به مرض سرسام مبتلا باشد، و به اعتبار ضعف عقل گمان میکنند که کمالی است، و آنچه پیر به ایشان گفته است چون پیوسته در آن سوراخ تاریک همین معنی در نظرشان هست، به تدریج به ازدیاد قوت و همی و ضعف عقل، حالی ایشان میشود و بیرون که آمدند اگر پیر میگوید که: دیشب پنج مرتبه به عرش رفتم، تصدیقش کنند بدون بینه و برهان. و اینها همه از ضعف عقل است.
و بدان که حدیثی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: هر که در چهل صباح عمل خود را برای خدا خالص گرداند، خدا چشمههای حکمت را از دلش بر زبانش جاری گرداند. و در حدیث دیگر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: هر که ایمان را از برای خدا چهل روز خالص گرداند (یا چنین فرمود که: هر که نیکو خدا را یاد کند در چهل روز) خدا او را زاهد گرداند در دنیا، و او را به درد و دوای دنیا بینا گرداند، و حکمت را در دل او جا دهد، و زبان او را به حکمت گویا گرداند. بعد از آن، حضرت آیهای خواندند که ترجمهاش این است که: آنان که گوساله را خدای خود کردند، عنقریب به ایشان خواهد رسید غضبی از جانب پروردگار ایشان و خواری در زندگانی دنیا. و چنین جزا میدهیم جماعتی را که افترا بر خدا میبندند. پس فرمود که: هر صاحب بدعتی را که میبینی البته ذلیل و خوار است. و هر کس که افترا بر خدا و رسول و اهل بیت میبندد البته ذلیل و بیمقدار است.
و صاحبان بدعت از روزی جهالت این دو حدیث را حجت خود کردهاند در برابر اهل حق، و نمیدانند که این هیچ دخلی به مطلب ایشان ندارد. زیرا که چنانچه در اول کتاب دانستی، اخلاص عمل آن است که از شوایب ریا عمل را پاک گرداند و سعی کند که آنچه از او صادر شود از عمال و افعال و اقوال او، همه موافق رضای الهی باشد، و نیت او در آن عملها مشوب به غرضهای فاسد نباشد، بلکه عملهای مُباحش را همه به نیت عبادت کند. مثل آن که اگر به بیتالخلا رود، با خود نیت را خالص کند و برای این برود که در وقت عبادت پاکیزه باشد و عبادت را با حضور قلب کند؛ و به این نیت آن عمل عبادت میشود اگر در نیت صادق باشد. و اگر به بازار رود برای این رود که خدا فرموده است که به بازار روم و طلب روزی بکنم؛ برای فرموده خدا میروم. و همچنین در جمیع کارها.
و اخلاص از برای خدا وقتی میشود که کاری را که خدا فرموده باشد، از برای خدا بکند. و اگرنه، اگر کسی بدعتی را از برای خدا بکند خدا از او و از کار او بیزار است. پس اول باید دانست که کدام کار را خدا میخواهد، و آخر، آن کار را از برای خدا کرد. و در فصلهای پیش این معنی را واضح ساختیم.
پس لفظ چهل روز به چه کار آن صاحب بدعت میآید؟ چه، ظاهر است که اگر کسی چهل روز ورزش کشتی بکند داخل این حدیث نخواهد بود. و حضرت در آخر حدیث دویم که مذمت بدعت فرمودهاند اشعار به این معنی نمودهاند.
و بعد از آن معنی که از اخلاص برای تو بیان کردیم میدانی که چهل روز با آن حال بودن چه بسیار دشوار است، و ظاهر است که کسی که به آن سعادت فایز شود که از روی علم و دانایی عملش را برای خدا خالص گرداند و بدعت در اعمالش نباشد، چشمههای حکمت بر زبانش جاری میشود. و اگر بر وفق بدعت عمل کند چشمههای ضلالت بر زبانش جاری میشود از جانب شیطان که عالم را گمراه کند.
و اگرنه، در میان اهل حق همیشه عُبّاد و زُهّاد بودهاند و ایشان را داخل صوفیه نمیشمردهاند، چون بر طریقه حق مستقیم بودهاند و راه قرب و عبادت و مناجات و بندگی خدا را داشتهاند، مانند سلطانالعلماء و المحققین و برهانالاصفیاء و الکاملین، شیخ صفیالدین، و سیدالافاضل ابن طاووس، و زبدهالمتعبدین ابن فهد حلی، و شهید سعادتمند شیخ زینالدین رضوان الله علیهم اجمعین و غیر ایشان از زهاد که طریقه ریاضت و عبادت و بندگی به قانون شریعت مقدس نبوی داشتهاند و بعد از کمال در علوم دین، متوجه عبادت و ریاضت و هدایت خلق بودهاند حق را درس میگفتهاند و بدعتی از ایشان نقل نکردهاند.
لهذا ملا جامی در نَفَحات هیچ یک از ایشان را ذکر نکرده است و داخل عارفان ندانسته با این که از آفتاب مشهورتر بودهاند و از آثار اولاد امجاد و تصانیف ایشان عالم منور گردید، و تا قیام قیامت از برکات ایشان عالم ظاهر و باطن معمور است و در ترویج دین ائمه اثنا عشر صلوات الله علیهم سعیها کردند و جان خود را در راه دین بذل کردند. و آن جماعت دیگر از صوفیه برخلاف ایشان در خرابی دین سعیها کردند، و شنیدی که سفیان ثَوری و عَبّاد بصری و غیر ایشان از صوفیه با ائمه چه معارضات کردند و بعد از عصر ائمه پیوسته با علمای دین اثنا عشر معارضهها و مجادلات میکردهاند و اکنون هم میکنند. امید که خدای تعالی جمیع طالبان حق را به راه حق هدایت نماید بمحمد و آله الطاهرین.
لمعه نهم: در بیان حرمت غناست
بدان که در حرمت غِناء (سرود با لحن موسیقی) میان علمای شیعه خلافی نیست. و شیخ طوسی و علامه و ابنادریس رحمهمالله همه نقل اجماع کردهاند بر حرمتش. و همیشه از مذهب شیعه معلوم بوده است حرمت غنا. و در میان سنیان خلاف است. بعضی از ایشان بلکه اکثر ایشان هم حرام میدانند و بعضی از صوفیه ایشان و بعضی از علمای ایشان حلال دانستهاند.
و احادیث در باب حرمت آن بسیار است، وظاهر بعضی احادیث آن است که از گناهان کبیره است.
چنانچه کلینی به سند صحیح و سند حسَن از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است در تفسیر آن آیه که حق تعالی مدح میفرماید جمعی را که حاضر نمیشوند نزد قول زور - یعنی گفتار باطل - فرمود که: مراد غناست.
و به سند حسن از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: غنا از جمله گناهانی است که خدا بر آنها وعید آتش فرموده است. و بعد از آن این آیه را خواندند که: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا أولئک لهم عذاب مهین. که ترجمهاش این است که: از مردمان کسی هست که میخرد سخن لهو و باطل و غافل کننده از خدا را تا گمراه سازد مردم را از راه خدا به نادانی، و استهزا میکند به راه خدا و دین حق.
برای آن گروه مهیا شده است عذابی خوارکننده.
و در احادیث دیگر وارد شده است که: گناه کبیره آن است که خدا وعید آتش بر آن کرده باشد.
پس معلوم میشود که غنا از گناهان کبیره است.
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که حضرت فرمود که: غنا داخل است در آنچه خدا فرموده است که: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله.
و به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: خانهای که در آن غنا میکنند ایمن نیست آن خانه از نزول بلاهای دردناک، و دعا در آنجا مستجاب نمیشود و ملک داخل آن خانه نمیگردد.
و به سند صحیح مروی است که ریان بن الصلت از حضرت امام رضا علیه السلام پرسید که: هشام بن ابراهیم از شما نقل میکند که شما رخصت فرمودهاید در شنیدن غنا.
حضرت فرمود که: دروغ میگوید آن زندیق. او از من پرسید، من به او گفتم که: شخصی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام سؤال نمود از غنا، حضرت فرمود که: اگر حق و باطل از هم متمیز شوند، غنا در کدام طرف خواهد بود؟ آن شخص گفت که: در طرف باطل. فرمود که: درست حکم کردی. و به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که فرمود که: مجلس غنا مجلسی است که خدا نظر رحمت به سوی اهل آن مجلس نمیکند، و غنا داخل است در آن آیه که: و من الناس من یشتری لهو الحدیث.
و به سند صحیح از مِسعَده بن زیاد منقول است که: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم، شخصی عرض نمود که: پدرم و مادرم فدای تو باد! من داخل بیتالخلا میشوم و همسایگان دارم که ایشان کنیزان دارند که غنا میکنند و عود مینوازند، و بسیار من طول میدهم نشستن را از برای استماع آواز ایشان. حضرت فرمود که: چنین مکن. آن شخص گفت که: من به پای خود برای این نمیروم؛ همین شنیدنی است که به گوش خود میشنوم. حضرت فرمود که: توبه کن. مگر نشنیدهای که خدا میفرماید که: گوش و چشم و دل از همه ایشان سؤال خواهند کرد. گفت: والله که گویا هرگز این آیه را نه از عربی شنیده بودم و نه از عجمی. و بعد از این دیگر به آن عمل عَود نخواهم کرد. و الحال استغفار و توبه میکنم. حضرت فرمود که: برخیز و غسل بکن و نمازی بکن که بر کار عظیمی مقیم بودی. چه بسیار بد بود حال تو اگر بر آن حال میمردی. و خدا را شکر کن و از خدا بطلب که توبهات را قبول کند. و توبه کن از جمیع بدیها و از هرچه خدا آنها را نمیخواهد، که خدا چیزی را که قبیح است نمیخواهد و نهی فرموده است. و قبیح را به اهلش بگذار که هر فعل را اهلی است که آن فعل مناسب ایشان است.
و از حضرت صادق علیه السلام منقول است در تفسیر این آیه که: فاجتنبوا الرجس من الأوثان و اجتنبوا قول الزور: اجتناب نمایید از رجس و پلیدی (که آن بتان است) و اجتناب کنید از قول زور و گفته باطل، فرمود که: مراد از قول زور غناست.
و در حدیث دیگر فرمود که: غنا آشیانه نفاق است.
و در حدیث دیگر وارد است که: از آن حضرت پرسیدند از غنا، حضرت فرمود که: داخل خانهای چند مشوید که خدا از اهل آنها اعراض فرموده و روی رحمت را از ایشان گردانیده است.
و در حدیث دیگر فرمود که: شنیدن لهو و غنا در دل میرویاند نفاق را، چنانچه آب گیاه را میرویاند. و در حدیث دیگر فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: بخوانید قرآن را به لحن عرب و صوت ایشان، و احتراز نمایید از لحنهای اهل فسق و فُجور و صاحبان گناهان کبیره. به درستی که بعد از من جماعتی خواهند آمد که ترجیع کنند آواز خود را به قرآن، مانند ترجیع نوحه و غنا و رهبانیت. قرآن ایشان از گردن ایشان بالاتر نخواهد رفت، و دلهای ایشان برگشته و سرنگون است، و دلهای جماعتی که کار ایشان خوششان میآید نیز سرنگون است.
و علی بن ابراهیم در حدیث طولانی روایت کرده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله برای سلمان بیان میفرمود چیزهای بدی را که در آخرالزمان به هم خواهد رسید و از علامات قیامت است، از آن جمله فرمود که: تغنی به قرآن خواهند کرد و به عنوان غنا خواهند خواند.
و از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند از خریدن کنیزان غنا کننده، فرمود که: خریدن ایشان و فروختن ایشان حرام است، و تعلیم کردن ایشان کفر است، و گوش کردن خوانندگی ایشان نفاق است.
و در حدیث دیگر فرمود که: زن غناکننده ملعون است، و هر کس که کسبش را میخورد ملعون است.
و در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام روایت کرده است که: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدند از شنیدن غنا. حضرت فرمود که: اهل حجاز جایز میدانند، و آن باطل است و لهو است. نشنیدهای که خدا میفرماید در مدح جماعتی که: چون به لغو میگذرند، کریمانه و بزرگانه میگذرند (و گوش نمیدهند).
و از حضرت امام رضا علیه السلام به سند معتبر منقول است که: هرکه نفس خود را منزه گرداند از غنا و نشنود آن را، پس به درستی که در بهشت درختی هست که خدا بادها را امر میفرماید که آن درخت را حرکت دهند. پس، از آن صدای خوشی خواهد شنید که هرگز نشنیده باشد. و کسی که غنا شنیده باشد آن را نخواهد شنید.
و علی بن ابراهیم به سند صحیح از عاصم بن حمید روایت کرده است که: به حضرت صادق علیه السلام عرض نمودم که: سؤالی میخواهم بکنم و حیا مانع میشود. آیا در بهشت غنا خواهد بود؟ فرمود که: در بهشت درختی هست که خدا بادهای بهشت را امر میفرماید که میوزند، و آن درخت را به نغمهای چند مترنم میسازند، که خلایق به خوبی آن نغمهها هرگز صدایی نشنیده باشند. بعد از آن فرمود که: آن عوض و ثواب کسی است که ترک شنیدن غنا در دنیا از ترس خدا کرده باشد. و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: غنا مورث نفاق است و باعث فقر میشود.
و به سند دیگر از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: بسیار گوش دادن به غنا باعث فقر و پریشانی است.
و به سند معتبر روایت کرده است که: از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردند از معنی قول زور که خدا از آن نهی فرموده است. فرمود که: از جمله قول زور است آن که شخصی به کسی که غنا کند گوید که: احسنت! خوب خواندی.
و احادیث دیگر در حرمت غنا وارد است و از برای ارباب انصاف و بصیرت کمتر از آنچه مذکور شد هم کافی است.
و بدان که اکثر علما و لغویین غنا را تفسیر کردهاند به: ترجیع آوازی که شنونده را به طرب آورد. و ترجیع را تفسیر کردهاند به تکریر و حرکت دادن آواز در گلو. و طرب را گفتهاند که: آن حالتی است که آدمی را از خوشحالی و اندوه حاصل میشود. و بعضی از لغویین و علما به محض ترجیع اکتفا کردهاند و به طرب آوردن را در آن اخذ نکردهاند. و غِناء در فارسی سرود را میگویند و جمیع خوانندگیها را در فارسی سرود میگویند. و در میان عرب الحال هم میشنویم که کسی را که میخواهند بگویند: خوانندگی کن، میگویند: تَغَنَّ یعنی: غنا بکن.
پس ظاهر شد از آنچه گذشت که هر خوانندگی که در او تحریر آواز باشد و این کس را به حزن یا فرح آورد حرام است مگر آنچه استثنا خواهد شد. و اگر به طرب هم نیاورد به مذهب جمع کثیری حرام است و چنین فردی ظاهرا نمیباشد ؛ زیرا که مطربی که گفتهاند، مراد این است که آن نوع از آواز از شأنش این باشد که به طرب آورد، و اگرنه، گاه باشد که کسی به هم رسد که از هیچ آوازی به طرب نیاید چنانچه اگر عسل را تعریف کنند که چیز شیرینی است که آدمی از او محظوظ و مُلتذ میشود، و اگر به ندرت کسی را عسل بد آید، خلل در آن تعریف ندارد.
بله؛ یک قسم از آواز هست که اصل جوهر آواز، خوشی دارد. پس اگر قرآن را راسته بخوانند و تحزینی در صوت بکنند که در صدا حزنی به هم رسد اما تکریر آواز و تحریر در آن نباشد، آن ظاهرا غنا نیست. و این که در بعضی احادیث وارد شده است که: قرآن را به حزن بخوانید، بر این معنی محمول است. و همچنین احادیثی که دلالت دارد بر این که ائمه علیهم السلام به حزن تلاوت میفرمودهاند و در بعضی احادیث وارد شده است که: ترجیع آواز بکن به قرآن، با آن احادیث معارض مقاومت نمیتواند کرد و محمول بر تقیه است و کسی از علما را ندیدهایم که قرآن را در باب غنا استثنا کرده باشد.
و بدان که اکثر علما حُداء خواندن را برای راندن شتر استثنا کردهاند، و چون در مستندش ضعفی هست، بعضی از علمای ما آن را نیز حرام میدانند. و همچنین خلاف است در صدای زنی که غنا کند در عروسیها برای زنان، و مردان در میان ایشان داخل نشوند. و جمعی از علما این را حلال دانسته، و ابن ادریس و علامه - در تذکره - این را نیز حرام دانستهاند ولیکن حلیتش حدیث معتبر دارد. و همچنین نوحه زنان در ماتمها اگر دروغ نگویند، تجویز کردهاند اکثر علما، و احادیث دارد. و شیخ علی علیه الرحمه ذکر کرده است که: بعضی از علما مرثیه حضرت امام حسین صلوات الله علیه را جایز دانسته به تحریر خواندن.
و احتیاط در دین آن است که از همه اینها اجتناب نمایند به مقتضای عموم احادیث بسیاری که گذشت.
لمعه دهم: در بیان ذکر است
بدان که ذکر در لغت یاد کردن است، و یاد کردن خدا انواع دارد: یکی: یاد خداست در هنگام معصیتی که خواهد مرتکب آن شود و خدا را به یاد آورد و برای خدا ترک آن نماید.
دویم: یاد خداست در وقت طاعات، که خدا را به یاد آورد و به سبب آن، مشقت طاعت بر او آسان شود و به جا آورد.
سیم: یاد خداست در هنگام رفاهیت و نعمت، که وفور نعمت، او را از یاد خدا فراموش نکند و شکر آن نعمت را به جا آورد.
چهارم: یاد خداست در هنگام بلا و محنت، که در آن حالت به خدا تضرع نماید و بر آن بلا صبر کند.
پنجم: ذکر الهی است به دل که تفکر در صفات کمالیه الهی و در آلا و نَعمای او بکند. و تفکر در دین حق و معانی قرآن و احادیث رسول و اهل بیت علیهمالسلام، و تفکر در امور آخرت و مکارم اخلاق و عیوب نفس و سایر اموری که خدا فرموده است اینها همه ذکر الهی است.
ششم: ذکر به زبان است. و آن انواع دارد مثل مذاکره علوم حق و آیات و اخبار و درس گفتن آنها، و ذکر آنچه سابقا مذکور شد، و فضایل اهل بیت را را بیان کردن، و قرآن خواندن، و دعا خواندن، و اسمای الهی که از شارع مُتَلقی شده است مداومت نمودن. اما باید که به آدابی باشد که پسندیده شارع است، و به عنوان بدعت نباشد، و دل، آگاه باشد از آنچه بر زبان جاری میگردد.
و بر این مضامین احادیث متواتره وارد شده است.
چنانچه به سند معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: هرکه اطاعت خدا میکند یاد خدا بسیار کرده است، هرچند نماز و روزه و تلاوتش کم باشد؛ و هرکه معصیت خدا میکند خدا را فراموش کرده است، هرچند نماز و روزه و تلاوتش بسیار باشد.
و به سندهای معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که فرمود که: دشوارترین اعمال سه چیز است: انصاف دادن برای مردم از نفس خود، که از برای مردم از نفس خود نپسندی مگر چیزی را که برای نفس خود از مردم میپسندی؛ و با برادران مؤمن مواسات نمودن در مال، و برادرانه در میان خود و ایشان قسمت نمودن؛ و ذکر خدا بر همه حال کردن، نه سبحانالله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر گفتن و بس. بلکه وقتی که چیزی بر تو وارد شود که خدا فرموده باشد، به جا آوری، و اگر چیزی بر تو وارد شود که خدا نهی فرموده باشد، ترک نمایی.
و در حدیث دیگر فرمود که: در تورات نوشته است که: ای فرزند آدم مرا در هنگام غضب خود یاد کن تا تو را یاد کنم در هنگام غضب خود.
و حضرت امام موسی علیه السلام فرمود که: هیچ چیز شیطان را و لشکر او را مجروح و خسته نمیکند مثل زیارت برادران مؤمن از برای خدا. و به درستی که دو مؤمن که با یکدیگر ملاقات میکنند و خدا را یاد مینمایند و بعد از آن فضایل ما اهل بیت را یاد میکنند، گوشتهای روی شیطان تمام میریزد، و از بسیاری المی که به او میرسد به فریاد میآید، که ملائکه آسمانها و خازنان بهشت حال او را مییابند و بر او لعنت میکنند، و هیچ ملک مقربی نمیماند مگر آن که او را لعنت میکند. پس بر زمین میافتد وامانده و رانده.
و به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: صبر دو صبر است: یکی در هنگام مصیبت، و آن نیکو و جمیل است؛ و بهتر از آن صبر بر ترک چیزهایی است که خدا حرام گردانیده است. و ذکر خدا دو ذکر است: یکی ذکر در هنگام مصیبت؛ و بهتر از آن یاد خداست در وقتی که حرامی رو دهد که مانع از آن گردد.
و حضرت صادق علیه السلام فرمود که: هر قومی که در مجلسی مجتمع شوند و خدا را یاد نکنند آن مجلس در قیامت با عث حسرت ایشان خواهد بود. پس فرمود که: یاد ما از جمله ذکر خداست، و یاد دشمنان ما از جمله یاد شیطان است.
و در حدیث دیگر فرمود که: صاعقه نمیرسد به کسی که ذکر خدا کند. پرسیدند که:
ذاکر کیست؟ فرمود که: کسی که صد آیه از قرآن بخواند.
پس چون حقیقت ذکر معلوم شد، بدان که دو نوع ذکر در میان صوفیه شایع گردیده که هر دو بدعت است، و بهترین عبادات میدانند و خلاصه اوقات عمر خود را در آنها ضایع میکنند و مردم را گمراه میگردانند.
اول: ذکر جَلی. و آن مشتمل بر چند چیز است:
اول آن که: این نحو عبادت از شارع مُتَلقی نشده است و در آیات و اخبار کیفیت ذکر برخلاف این وارد شده است زیرا که حق سبحانه و تعالی فرموده است که: أدعوا ربکم تضرعا و خفیه انه لا یحب المعتدین. یعنی: بخوانید پروردگار خود را از روی زاری و پنهانی، به درستی که حق تعالی دوست نمیدارد آنان را که از حد اعتدال بیرون میروند. و جای دیگر میفرماید که: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال، و لا تکن من الغافلین. که ترجمهاش این است که: یاد کن پروردگار خود را در خاطر خود از روی زاری و ترس، و پستتر از بلند گفتن، در اول روز و آخر روز، و مباش از جمله غافلان.
و نقل کردهاند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله شنید که جمعی فریاد برآوردهاند به تکبیر و تهلیل. ایشان را منع بلیغ نمود و فرمود که: به درستی که ندا نمیکنید کسی را که نشنود یا دور باشد.
و به اسانید صحیحه منقول است از حضرت امام محمد باقر علیه السلام که: حضرت موسی از خداوند خود سؤال نمود که: ای پروردگار من! تو نزدیکی به من به روش نزدیکان با تو راز بگویم، یا دوری که چون تو را خوانم بلند بخوانم؟ خطاب رسید که: من همنشین آن کسیام که مرا یاد میکند. یعنی فریاد در کار نیست.
و به سند معتبر منقول است که حضرت صادق علیه السلام فرمود که: شیعه ما جماعتیاند که در خلوت و پنهان خدا را بسیار یاد میکنند.
و به سند معتبر دیگر از آن حضرت منقول است که: حق سبحانه و تعالی میفرماید که: هرکه مرا آهسته و پنهان یاد نماید من او را علانیه یاد کنم.
و به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: هر که خدا را در پنهانی یاد کند، پس خدا را زیاد یاد کرده است. به درستی که منافقان خدا را آشکارا ذکر میکردند و در پنهان ذکر نمیکردند. خدا در وصف ایشان فرمود که: به ریای مردم کار میکنند، و یاد خدا نمیکنند مگر اندکی. و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: ذکری که آدمی در خاطر خود بکند ثواب آن را بغیر از خدا کسی نمیداند از بزرگواری آن ذکر.
پس، از این آیات و احادیث معلوم شد که به این نحو فریاد کردن و خدا را ذکر کردن، در شرع پسندیده نیست. و در تعریف بدعت دانستی که این قسم امور که از شارع وارد نشده است خوب دانستن و به عنوان عبادت کردن بدعت است.
دویم آن که: تحریرها و غنا میکنند و ذکر را به تصنیفها برمیگردانند و در میان آن، اشعار عاشقانه و ملحدانه به نغمه و ترانه میخوانند. و این به اجماع علمای ما حرام است چنانچه دانستی در باب غنا. قطع نظر از اعمال شنیعه که در ضمن آن میکنند از دست بر دست زدن به نغمه و اصول. و خدا کفار را در قرآن به آن مذمت فرموده است. و رقص کردن که شرعا مذموم است و عقل همه کس حکم به قباحت آن میکند.
سیم آن که: این اعمال را در مساجد میکنند، و شعر خواندن در مسجد مذموم است.
چنانچه به سند معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که فرمود که: اگر بشنوید که کسی در مسجد شعر میخواند، بگویید به او که: خدا دهنت را بشکند. مسجد را برای قرآن خواندن ساختهاند. و ایضا نهی کردهاند از آواز بلند کردن در مسجد. و اکثر ایشان این اعمال را در شب و روز جمعه واقع میسازند. و شعر خواندن در شب جمعه مطلقا مکروه است، و در روز جمعه نیز مکروه است. چنانچه در حدیث صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: هر که در روز جمعه یک بیت شعر بخواند، نصیب و بهره او از ثواب آن روز همان بیت خواهد بود.
و چون به ایشان میگویی که این اعمال بدعت و تشریع است، جواب میگویند که: ما را از این، قرب دیگر حاصل میشود. و فریادها میکنند و مانند حیوانات کف میکنند. و این را در نظر عوامکالانعام از کمالات خود مینمایند.
و در باب قرب، پیشتر معلوم شد که این چیزهایی است که ما به وهم خود یابیم. و راه قرب منحصر است در راه متابعت شرع.
و آن حرکاتی که از ایشان صادر میشود و حال اش نام میکنند بر چند قسم است:
یک قسم آن است که خیالات باطله در نفس ایشان از عشق مَجاز هست. این صداهای خوش را که شنیدند، آن معنی طغیان میکند و باعث اضطراب ایشان میشود. و آن خصوصیتی به ایشان ندارد؛ در مجلس شراب و ساز و تنبک هم آن شور و وجد و رقص میباشد.
چنانچه به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که از آبای طاهرین خود صلوات الله علیهم روایت فرمود که: شیطان به نزد انبیا میآمد از زمان آدم تا هنگامی که حضرت عیسی مبعوث شدند، و با ایشان سخن میگفت و سؤالها از ایشان میکرد. و به حضرت یحیی زیاده از پیغمبران دیگر انس داشت. روزی حضرت یحیی به او فرمود که: ای ابومره مرا به تو حاجتی است. گفت که: قدر تو از آن عظیمتر است که حاجت تو را رد توان نمود. آنچه خواهی سؤال نما که به آنچه فرمایی مخالفت نخواهم کرد. حضرت فرمود که: میخواهم که دامها و تلههای خود را که بنیآدم را به آن صید مینمایی به من نمایی.
آن ملعون قبول کرد و به روز دیگر وعده کرد. چون صبح روز دیگر شد حضرت یحیی در خانه نشست و منتظر او بود. ناگاه دید که صورتی در برابرش ظاهر شد؛ رویش مانند روی میمون و بدنش مثل بدن خوک، و طول چشمهایش در طول رویش، و همچنین دهانش در طول رویش، و ذَقَن ندارد و ریش ندارد و چهار دست دارد، دو دست در سینه و دو دست در دوش او رُسته، پیپایش در پیش و انگشتان پایش در عقب، و قبایی پوشیده و کمربندی بر روی آن بسته، و بر آن کمربند رشتههایی به الوان مختلف آویخته بعضی سرخ و بعضی زرد و بعضی سبز، و به هر رنگی رشتهای در آن میان هست. و زنگ بزرگی در دست دارد، و خوُدی بر سر نهاده، و بر آن خوُد قلابی آویخته.
چون حضرت او را با این هیئت مشاهده فرمودند، پرسیدند که: این کمربند چیست که در میان داری؟ گفت: این گبری و مجوسیت است که من پیدا کردهام و برای مردم زینت دادهام. فرمود که: این رشتههای الوان چیست؟ گفت: این اصناف زنان است که مردان را به الوان مختلفه و رنگآمیزیهای خود میربایند. فرمود که: این زنگ چیست که در دست داری؟ گفت: این مجموعهای است که همه لذتها در اینجاست، از طنبور و بربط و طبل و نی و سُرنا و غیر اینها. و چون جمعی به شراب خوردن مشغول شدند و لذتی نمییابند از آن، من این جَرس را به حرکت درمیآورم و مشغول خوانندگی و ساز میشوند. پس چون صدای آن را شنیدند، از طرب و شوق از جا به در میآیند و یکی رقص میکند و دیگری به انگشتان صدا میکند و دیگری جامه بر تن میدرد.
پس حضرت فرمود که: چه چیز بیشتر موجب سرور و روشنی چشم تو میگردد؟
گفت: زنان؛ که ایشان تلهها و دامهای مناند، و چون نفرینها و لعنتهای صالحان بر من جمع میشود به نزد زنان میروم و از ایشان دلخوش میشوم. حضرت فرمود که: این خود چیست که بر سر توست؟ گفت: به این، خود را از نفرینهای صالحان حفظ میکنم. فرمود که: این قلاب چیست که بر آن آویخته است؟ گفت: به این دلهای صالحان را میگردانم و به سوی خود میکشم.
فرمود که: هرگز به من یک ساعت ظفر یافتهای؟ گفت: نه؛ ولیکن در تو یک خصلت میبینم که مرا خوش میآید. فرمود که: کدام است؟ گفت: اندکی بیشتر چیزی میخوری در هنگام افطار، و این موجب سنگینی تو میشود و دیرتر به عبادت برمیخیزی.
حضرت یحیی فرمود که: با خدا عهد کردم که هرگز از طعام سیر نشوم تا خدا را ملاقات نمایم. شیطان گفت: من نیز عهد کردم که هیچ مسلمانی را دیگر نصیحت نکنم تا خدا را ملاقات کنم.
پس بیرون رفت و دیگر به خدمت حضرت نیامد.
و یک قسم دیگر آن است که: از باب مکر و فریب و ساختگی است چنانچه بسیار دیدهایم که اگر در آن حالت بر کنار بامی باشند در هنگام اضطراب و شور، خود را به طرف دیگر میاندازند و آثار اختیار در افعال ایشان ظاهر است.
و یک قسم دیگر: مرضی است که به اعتبار ترک حیوانی و ضبط نفس در ذکر خفی و سایر بدعتهای ایشان که موجب ضعف قلب و دِماغ و مولد مواد سَوداویه است حاصل میشود که به اندک صدای خوشی، یا صدای موحشی، یا زیادتی فرحی، یا زیادتی حزنی مدهوش میشوند و بیتابانه حرکات از ایشان صادر میشود، و آن به اعتبار مرضی است که در بدن ایشان حاصل میشود، و آن را به تنقیه و جُلاب و ترک آن بدعتها و خوردن دواهای مقوی علاج میباید کرد. و در زنان، جمعی که به اعتبار بیماریها مزاجشان ضعیف میشود این حالات میباشد. اما فرقی که هست آن است که آنها کمال نمیدانند و معالجه میکنند، و اینها کمال میدانند و سعی در زیادتیش میکنند.
و یک قسم دیگر آن است که: مبدأش اختیاری ایشان است و آخر بیاختیار میشوند. به سبب آن که گریه را در آدمی برای این مقرر کردهاند که اگر حزنی یا شوقی در آدمی زیادتی کند به آن دفع کنند، چنانچه عباد در مقام مناجات و راز گفتن با قاضیالحاجات این طریقه دارند، و گاه هست که شوری و شوقی دارند که از اول شب تا صباح زاری میکنند و هیچ این حالات ایشان را رو نمیدهد زیرا چون به راه بندگی درست رفتهاند شیطان بر ایشان دست ندارد. و از ائمه ما صلوات الله علیهم این طریقه را نقل کردهاند. و اما این جماعت میگویند که: گریه کار پیرزنان است و کمال نیست و خود را از گریه منع میکنند و خود را به دست شوق و خیالات میدهند تا بیهوش میشوند و حرکات از ایشان صادر میشود. و آخر علاجش را به گریه میکنند و اگر اول خود را به گریه دهند به آنجا منتهی نمیشود.
چنانچه کلینی و ابن بابویه به سند معتبر از جابر روایت کردهاند که: به خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السلام عرض نمودم که: جمعی هستند که هرگاه چیزی از قرآن را یاد کردند یا کسی بر ایشان خواندند بیهوش میشوند، و چنین مینماید که اگر کسی دست و پای ایشان را ببُرد با خبر نمیشوند. حضرت فرمود که: سبحانالله! این از شیطان است. خدا ایشان را به این امر نفرموده است. چیزی که به آن مأمور شدهاند و به کار ایشان میآید نرمی و رقت و گریه و ترس است.
ای عزیز! شاهدی برای بدعت بودن این اطوار از این بهتر نیست که یک کس از شیعه و سنی و صوفی و غیر صوفی نقل نکرده است که حضرت رسالت پناه و ائمه معصومین صلوات الله علیهم و اصحاب کرام ایشان و راویان اخبار ایشان و علمای ملت ایشان هرگز مطربی داشتهاند و برای ایشان زمزمه میکرده است، یا حلقه ذکری منعقد میساختهاند، یا اصحاب خود را به آن امر میکردهاند. و اگر این عبادت چنین اهتمام در شأن آن میبود، چرا ایشان به اصحاب خود نمیفرمودند؟ بله؛ بدعتها شیرین میباشد و عبادتها بر نفس گران.
نمیبینی که اگر پنجاه فاضل عادل بگویند که: متواتر است که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرموده است که: هرکه در شب جمعه نماز جعفر بگزارد گناهانش آمرزیده میشود و فضایل نامتناهی دارد، از دههزار کس یک کس به آن رغبت نمیکند. و اگر به بقعهای بگذرند که چند جِلف فریاد کنند که: یا رب من! یا رب من! در حلقه ایشان داخل میشوند و به رغبت تمام، و تا صباح برمیجهند. تو خود با نفس خود اندیشه نمیکنی که کدام روز نفس تو چنین راغب به خیرات بود، و چرا در یک امر خیر دیگر این اهتمام را ندارد؟
از انصاف مگذر. هرگاه از اهل بیت رسالت صلوات الله علیهم قریب به هزار حدیث در دعاها و اعمال شب جمعه و روز جمعه وارد شده باشد - چنانچه ابن طاووس علیه الرحمه کتابی در خصوص این مطلب نوشته است - و در آن دعاها و اعمال، چندین هزار راه قرب و بندگی تعلیم تو کرده باشد و تو به هیچ یک نظر نکنی و تمام آن شب و روز را در چیزی صرف نمایی که تمام علمای عصر گویند که حرام است، و خود اعتراف داشته باشی که خدا نفرموده است، در روز قیامت چه عذر خواهی گفت و به چه حجت امید ثواب خواهی داشت؟ و در هنگامی که میروی تعقیب نماز بخوانی، چون اصل تعقیب، سنت است چند بدعت به آن ضم میکنی که مبادا از تو سنت خالص به عمل آید، و نعوذبالله مستحق ثواب شوی. زیرا که با آن که به برکت اهل بیت رسالت صلوات الله علیهم قریب به صدهزار بیت از مناجات و دعا و تعقیب و اذکار و اوراد منقول است، همه را ترک میکنی و اوراد فَتحیه که چند سنی جمع کردهاند میخوانی، که به حسب معنی رتبه ندارد، و به حسب عربیت و اعراب، اکثرش غلط است. آخر این چند جاهل سنی مناجات و ذکر را به از پیشوایان دین و برگزیدگان ربالعالمین و افصح فصحای روی زمین میدانند؟ پیغمبران آرزو میکردند که تابع ایشان باشند و داخل شیعه ایشان باشند؛ تو را ننگ میآید که پیروی ایشان کنی، و باز آن اوراد را در این نغمه و آهنگ میخوانی که شاید غنا به عمل آید، و از گناه خالی نباشد.
و منقول است که شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد و گفت: دعایی اختراع کردهام. حضرت فرمود که: اختراع خود را بگذار؛ آنچه میگوییم بخوان.
دویم ذکر خفی است.
و ذکر خفی به آن معانی که سابقا مذکور شد خوب است و بهترین عبادتهاست که دل آدمی پیوسته به یاد خدا باشد به تفصیلی که گذشت. اما آن نحو خاصی که ایشان اختراع کردهاند هیئت مخصوصی است و چنین هیئتی را تا به سند معتبری از شارع نرسیده باشد به عنوان عبادت کردن، بدعت است چنانچه در تعریف بدعت دانستی. و در هیچ حدیثی از احادیث شیعه آن هیئت وارد نشده است و در کتب حدیث سنیان نیز ندیدهایم. و ایشان نقل میکنند که این را معروف کرخی از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده است. و این به چندین وجه باطل است:
اول آن که: معروف کرخی معلوم نیست که به خدمت حضرت امام رضا علیه السلام رسیده باشد. و این که میگویند دربان حضرت بوده است البته غلط میباید باشد زیرا که جمیع خدمتکاران و ملازمان آن حضرت را از سنی و شیعه در کتابهای رجال ما ضبط کردهاند و سنیان متعصبی که به خدمت آن حضرت تردد داشتهاند و روایت حدیث میکردهاند، نامشان را ذکر کردهاند. اگر این مرد دربان آن حضرت میبود، البته نقل میکردند.
دویم آن که: پیر طریقت او را در تذکرهها داوود طائی نقل کردهاند، و احوال او معلوم است که از متعصبین اهل سنت بوده است و هرگز توسلی به خدمت ائمه نداشته است.
سیم آن که: سندی که به اعتماد ایشان به او منتهی میشود در این باب، جمعی در آن سند هستند که اگر قبایح اعتقادات و اعمال آنها را ذکر کنیم مناسب نیست. مانند سید محمد نوربخش که معلوم است از کتب صوفیه که دعوی کرد که من مهدی صاحبالزمانم. و گفت:
اتفاق اهل دل بر این شده است. و غیر او از جماعتی که همیشه به تعصبات و بدعتها معروفاند.
چهارم آن که: آنچه از مشایخ ایشان شنیدهایم انواع مختلفه دارد ذکر خفی، که هر طایفه به یک نحوی آن را از پیران خود اخذ کردهاند، و اگر منقول باشد یکی از آنها منقول خواهد بود.
پنجم آن که: این چنین عبادتی را که شما بهترین اعمال میدانید و میگویید بیش از نماز از آن قرب حاصل میشود، ائمه علیهم السلام چرا ضِنّت (بُخل) میکردند و به همین معروف کرخی میگفتند و به یک کس دیگر از اصحاب نمیگفتند؟ و اگر میگویید که دیگران قابل نبودند، هرگاه در میان صدهزار کس از اصحاب حضرت امام رضا علیه السلام همین یک معروف قابل بود و بزرگان اصحاب قابل نبودند، پس شما چرا به هر لُری تعلیم مینمایید؟
ششم آن که: هرگاه چنین سری را معروف قابل بود و سلمان و ابوذر قابل نبودند، پس، از ایشان بهتر خواهد بود. پس بایست که به ازای پانصد حدیث - بلکه هزار حدیث - که در شأن سلمان وارد شده است، دو حدیث هم در شأن معروف وارد میشد و یک کس، او را از خواص آن حضرت میشمرد.
هفتم آن که: بر تقدیری که این وارد شده باشد، به یک حدیث مجهولی خواهد بود؛ و شرط دینداری نیست که عملی چند که متواتر باشد از ائمه، ترک کنند و مرتکب عملی شوند که مجهولی چند روایت کرده باشند.
و ما در این باب به همین اکتفا میکنیم که تطویل سخن موجب ملال است.
و اگر کسی خود را از غرضهای نفسانی و وسوسههای شیطانی و محبت جاه و اعتبار این دنیای فانی مصفا گرداند و به دیده انصاف نظر نماید، آنچه در این ده لمعه بر وجه اختصار بیان شد، برای هدایت او کافی است. و اگر پای تعصب و عناد و لجاجت به میان آید، زیاده از این هم فایده نمیدهد. چه، ظاهر است که این مطلب را واضحتر از حقیت مذهب تشیع نمیتوان کرد، و اکثر مسلمانان به سبب عناد و تعصب از دیدن حقیت آن کورند و از راه تسنن به جهنم میروند، و چندین برابر مسلمانان، ارباب مذاهب باطله هستند که به جهنم میروند به کفر و عناد. و اگر شیطان تو را فریب دهد که اکثر عالم به این راه میروند و رفتهاند این دلیل بطلان است نه حقیت.
چنانچه حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید که: وحشت مگیرید از راه هدایت به سبب کمی اهلش که پیوسته اهل باطل بسیار بودهاند و اهل حق اندکی بودهاند.
و حق تعالی در اکثر قرآن، قلیل را مدح فرموده است و کثیر را مذمت فرموده است.
و حق تعالی شاهد است - و کفی بالله شهیدا - که این ذره حقیر را با هیچ یک از سالکان آن طریق عداوت دنیوی نبوده و نیست، و از راه اعتبارات فانی مشارکتی در میان ما و ایشان نیست، و در نوشتن این امور و بیان این معانی بغیر رضای جناب سبحانی غرضی نیست. و چون غرض دنیوی منظور تواند بود در مخالفت اکثر خواص و عوام؟
از فضل کریم لایزال چنین امیدوارم که به این مواعظ وافیه و نصایح شافیه، بسیاری از سالکان مسالک جهالت را هدایت فرماید و ما و ایشان و جمیع مؤمنین را به درجات سعادات و کمالات فایز گرداند. انه علی کل شیء قدیر.