اشاره
یا أباذر احفظ ما اوصیک به تکن سعیدا فی الدنیا و الأخره. یا أباذر نعمتان مغبون فیهما کثیر من الناس: الصحه، و الفراغ. یا أباذر اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک، و صحتک قبل سقمک، و غناک قبل فقرک، و فراغک قبل شغلک، و حیاتک قبل موتک. یا أباذر ایاک و التسویف بأملک. فانک بیومک و لست بما بعده. فان یکن غد لک، فکن فی الغد کما کنت فی الیوم، و ان لم یکن غد لک، لم تندم علی ما فرطت فی الیوم. یا أباذر کم مستقبل یوما لا یستکمله، و منتظر غدا لا یبلغه. یا أباذر لو نظرت الی الأجل و مسیره، لأبغضت الأمل و غروره. یا أباذر کن کأنک فی الدنیا غریب، أو کعابر سبیل، و عد نفسک من أصحاب القبور. یا أباذر اذا أصبحت، فلا تحدث نفسک بالمساء، و اذا أمسیت فلا تحدث نفسک بالصباح. و خذ من صحتک قبل سقمک، و من حیاتک قبل موتک، فانک لا تدری ما اسمک غدا. یا أباذر ایاک أن تدرکک الصرعه عند الغره، فلا تمکن من الرجعه، و لا یحمدک من خلفت بما ترکت، و لا یعذرک من تقدم علیه بما اشتغلت به. یا أباذر ما رأیت کالنار نام هاربها، و لا مثل الجنه نام طالبها. یا أباذر کن علی عمرک أشح منک علی درهمک و دینارک. یا أباذر هل ینتظر أحدکم الا غنی مطغیا، أو فقرا منسیا، أو مرضا مفسدا، أو هرما مفنیا، أو موتا مجهزا، أو الدجال فانه شر غائب ینتظر، أو الساعه و الساعه أدهی و أمر.
ای ابوذر حفظ کن آنچه من تو را به آن وصیت میکنم، و عمل نما تا سعادتمند گردی در دنیا و آخرت.
ای ابوذر دو نعمت است که غبن دارند در آن دو نعمت بسیاری از مردم: یکی صحت بدن و اعضا و جوارح، و یکی فراغ و فرصت و مجال. (یعنی در این دو نعمت فریب میخورند و غنیمت نمیشمارند و میگذارند که از دستشان میرود و بعد از آن حسرت میخورند و فایده ندارد.) (و در احادیث دیگر مفتون - به فا - وارد شده است، یعنی:
باعث فتنه ایشان است و ایشان را از خدا غافل میگرداند.)
ای ابوذر غنیمت شمار و قدر بدان پنج چیز را پیش از پنج چیز: جوانی را پیش از پیری (که چون پیر شدی بندگی نمیتوانی کرد و حسرت خواهی خورد)؛ و غنیمت دان صحت و تندرستی را پیش از بیماری (که چون بیمار شوی عبادت نمیتوان کرد چنانچه در صحت میتوانی کرد)؛ و قدر بدان توانگری را پیش از آن که فقیر شوی (و آنچه خواهی در راه خدا نتوانی داد و حسرت توانگری را بری، یا به علت فقر از عبادت بازمانی)؛ و غنیمت دان فارغ بودن را پیش از آن که مشغول شوی (به چیزی چند که به سبب آن فرصت عبادت نداشته باشی)؛ و مغتنم دان زندگی را پیش از مرگ (که بعد از مرگ هیچ چارهای نتوانی کرد).
ای ابوذر زینهار که تأخیر کارهای خیر مکن به طول امل و آرزوها، که: بعد از این خواهم کرد. به درستی که این روز که در دست توست همین را داری و بعد از این را نمیدانی که خواهی داشت. پس امروز را صرف کار خود کن، که اگر فردا زنده باشی در فردا هم چنان باشی که امروز بودی. و اگر فردا از عمر تو نباشد نادم و پشیمان نباشی که چرا امروز را ضایع کردی و حال آن که آخر عمر تو بود.
ای ابوذر چه بسیار کسی که روزی در پیش داشته باشد و آن روز را تمام نکرده بمیرد. و چه بسیار کسی که انتظار فردا برد و به آن نرسد.
ای ابوذر اگر ببینی اجل خود و تندی رفتار او را که چه زود میآید، و عمر چه به سرعت میگذرد، هر آینه دشمن خواهی داشت آرزوهای دور و دراز خود را و فریب آن نخواهی خورد. ای ابوذر در دنیا مانند غریبی باش که به غربتی درآید، و آن را وطن خود نشمارد، یا مسافری که به منزلی فرود آید و قصد اقامت ننماید. و خود را از اصحاب قبور بشمار (و قبر را منزل خود دان و در تعمیر و آبادانی آن همت بگمار).
ای ابوذر چون صبح کنی در خاطر خود فکر شام را راه مده و شام را از عمر خود حساب مکن. و چون شام کنی خیال صبح و اندیشه آن را در خاطر مگذران. و از صحت خود توشه بگیر پیش از بیماری، و از زندگی بهره بردار پیش از مردن که نمیدانی که فردا چه نام خواهی داشت (نام زندگان خواهی داشت یا نام مردگان، یا آن که در روز قیامت نمیدانی که نام سُعدا خواهی داشت یا نام اشقیا.
ای ابوذر بیندیش که مبادا پا درآیی و بمیری در هنگام غفلت (در جمع دنیا). پس تو را رخصت برگشتن نباشد که کار خود درست کنی. و وارث تو تو را مدح نکند به آنچه از برای او گذاشتهای، و آن (خداوندی) که به نزد او رفتهای تو را معذور ندارد در آن چیزهایی که مشغول آنها شدهای (و بندگی او را برای آنها ترک کردهای).
ای ابوذر ندیدم چون آتش جهنم چیزی را که گریزنده از آن خواب کند و غافل باشد (زیرا که کسی که از امر سهلی خایف و گریزان است از خوف آن خواب نمیکند. و آتش جهنم با این عظمت جمعی که دعوای خوف از آن میکنند به خواب میروند، بلکه همیشه در خواباند). و ندیدم مثل بهشت چیزی را که طلبکننده و خواهان آن به خواب کند (زیرا که مردم از برای لذتهای سهل دنیای فانی خواب را بر خود حرام میکنند و سعی در تحصیل آن مینمایند، و طالبان بهشت ابدی و نعیم نامتناهی پیوسته در خواباند).
ای ابوذر قدر عمر را بدان و بر عمر خود بخیلتر باش (که ضایع نشود) از دینار و درهم. ای ابوذر هر یک از شما یکی از چند چیز را انتظار میبرید و در پیش دارید: یا توانگری که به هم رسانید و طاغی شوید (و به سبب آن از سعادت ابد محروم شوید)؛ یا فقر و بیچیزی که به سبب آن خدا را فراموش کنید؛ یا بیماری که شما را فاسد گرداند و از صلاح بازدارد؛ یا پیری که شما را از کار بیندازد؛ یا مرگی که به سرعت در رسد و مهلت ندهد؛ یا فتنه دجال که شری است غایب و میرسد؛ یا قیامت برپای شود، و قیامت از همه چیز عظیمتر و تلختر است.
توضیح این کلمات طریفه و مواعظ شریفه در ضمن سه مقصد مینماید.
مقصد اول: اهتمام در عمل و احتراز از طول اَمل
بدان که مفاد این نصایح شافیه، اهتمام در عمل و احتراز از طول امل است. و طول امل از امهات صفات ذمیمه است، و مورث چهار خصلت است: اول: کسل و ترک طاعت. زیرا که شیطان او را از این راه فریب میدهد که: فرصت بسیار است و عمر دراز است؛ در هنگام پیری عبادت میتوان کرد. ایام جوانی را صرف عیش و طرب میباید کرد.
دویم آن که: باعث ترک توبه میشود و تأخیر میکند توبه را، به گمان اینکه مهلت خواد یافت. تا مرگ به ناگاه او را بگیرد و مهلت ندهد.
سیم آن که: باعث حرص بر جمع مال و تحصیل امور لازمه آن میشود برای آن که چون گمان عمر بسیار به خود دارد به اندازه آن تحصیل مایحتاج خود میکند؛ چون اعتماد بر خداوند خود ندارد و نمیداند که اگر خدا خواهد، او را زود فقیر میکند و آنچه تحصیل کرده است به کار او نمیآید، و اگر خدا مصلحت داند، اگر به کار خدا باشد خدا او را توانگر میکند.
چهارم آن که: باعث قساوت قلب و فراموشی آخرت میگردد. و این صفات ذمیمه مایه شقاوت ابدی است.
چنانچه از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه به اسانید معتبره منقول است که فرمود که: خصلتی که از آن بیشتر بر شما میترسم دو خصلت است: یکی متابعت خواهشهای نفس کردن، و یکی طول امل. اما متابعت هواهای نفسانی، پس آدمی را از قبول حق و متابعت آن منع میکند و باز میدارد. و اما طول امل، پس موجب فراموشی آخرت میگردد. و ایضا از آن حضرت منقول است که: هرکه املش دراز است عملش نیکو نیست. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: صلاح اول این امت به زهد و یقین است، و فساد آخر ایشان به بُخل و طول امل است. ایضا از آن حضرت منقول است که: به حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: یا علی چهار خصلت است که از شقاوت ناشی میشود: خشکی دیده، و سنگینی دل، و درازی امل، و محبت بقای بسیار در دنیا و در حدیث دیگر فرمود که: پیر میشود فرزند آدم، و جوان میشود در او دو خصلت: حرص، و طول امل و بدان که معالجه این درد مزمن به بسیاری یاد مرگ و شداید بعد از مرگ، و تفکر در عدم اعتبار عمر و سرعت انقضای آن میشود. چه، ظاهر است که مرگ را به پیر و جوان یک نسبت است، بلکه به جوانان نزدیکتر است، و هر روز یک شخص از همسنان این کس میمیرد. در حال او تفکر نماید که ممکن بود که من به جای او مرده باشم و اکنون حسرتهای عظیم داشته باشم. و در بدن خود تفکر نماید که هر ساعت در خرابی و انهدام است، و در هر روز یک قوتی از قوا و عضوی از اعضای او ضعیف و باطل میشود، و هر لحظه چندین پیک مرگ به او میرسد و مطالعه نماید در مواعظ و نصایحی که از رسول و ائمه صلوات الله علیهم رسیده و به دیده ایمان نظر نماید و به سمع یقین قبول کند؛ زیرا که ایشان طبیب نفوس خلایقاند و مواعظ و حکمی که از ایشان رسیده نسخههای معالجه دردهای نفوس خلایق است. و به مقابر برود و از احوال ایشان پند بگیرد.
چنانچه منقول است از عُبایه بن ربعی که: جوانی بود از انصار. بسیار میآمد به مجلس عبدالله بن عباس، و عبدالله او را گرامی میداشت و نزدیک خود مینشانید. روزی به عبدالله گفتند که: تو این جوان را این قدر اکرام مینمایی، و این مرد بدی است و شبها میرود و قبرها را میشکافد و کفن مردهها را میدزدد. عبدالله شبی برای استعلام این حال به قبرستان رفت و پنهان شد. دید که این جوان آمد و به یک قبر کنده داخل شد و در لحد خوابید و آواز بلند کرد که: وای بر من در روزی که تنها داخل این لحد شودم و زمین از زیر من گوید که: تو را وسعت مباد، و خوش مباد منزل تو. تو که بر روی من راه میرفتی، من تو را دشمن میداشتم. پس چون تو را خواهم که در میان من درآمدهای؟ وای بر من در روزی که از قبر بیرون آیم و پیغمبران و ملائکه در صفها ایستاده باشند. در آن روز مرا از عدالت تو که نجات خواهد داد، و از دست جماعتی که بر ایشان ظلم کردهام مرا که رها خواهد کرد، و از آتش جهنم که مرا امان خواهد بخشید؟ معصیت کردهام خداوندی را که سزاوار آن نبود که او را معصیت کنم. و مکرر با او عهد کردم که گناه نکنم و از من راستی و وفا ندید. و امثال این سخنان را مکرر میگفت و میگریست. چون از قبر بیرون آمد عبدالله او را در بر گرفت و دست در گردنش کرد و گفت که: نیکو نباشی تو، و چه خوب گناهان و خطاها را نبش میکنی و میشکافی! و از هم جدا شدند. و از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: بسیار یاد کنید مرگ را، و بیرون آمدن از قبرها را، و ایستادن نزد خداوند خود را در مقام حساب، تا مصیبتهای دنیا بر شما آسان شود و فرمود که: هر که فردا را از اجل خود حساب کند، مصاحبت مرگ را نیکو نکرده است و او را نشناخته است و در وصیتی که در هنگام وفات فرمود گفت: ای فرزند! امل و آرزوهای خود را کوتاه کن، و مرگ را یاد کن، و دنیا را ترک کن. به درستی که تو در گرو مرگی، و نشانه بلاهای دنیایی، و مغلوب دردها و محنتهایی.
و به اهل مصر نوشتند که: ای بندگان خدا کسی از مرگ نجات نمییابد. پس حذر کنید از آن پیش از آن که به شما رسد. و تهیه آن را درست کنید. به درستی که بر همه احاطه کرده است. اگر میایستید شما را میگیرد، و اگر میگریزید در مییابد. و او از سایه به شما نزدیکتر است. و مرگ بر پیشانی همه بسته است. و دنیا را از پی شما برهم میپیچند. و عنقریب تمام شده است. پس هرگاه که شهوات نفسانی با شما منازعه کند بسیار یاد کنید مرگ را. و مرگ از برای موعظه و پند کافی است. و رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار وصیت میفرمود اصحابش را به یاد مرگ، و میگفت که: بسیار به خاطر آورید مرگ را، به درستی که آن، شکننده لذات است و حایل است میان شما و خواهشهای نفسانی. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که فرمود که: اگر حیوانات از مرگ آن قدر که شما میدانید میدانستند، یک گوشت فربه از ایشان نمیخوردید و از یاد مرگ لاغر میشدند. و به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: فرزند آدم را چون آخر روز دنیا و اول روز آخرت میرسد، مثال اهل و فرزندان و مال و عمل او را در نظر او میآورند. پس آنگاه رو به مال میکند و میگوید که: والله که من بسیار حریص بودم در جمع تو، و بخیل بودم در صرف کردن تو. الحال چه مدد میکنی مرا؟ جواب گوید که: کفن خود را از من بگیر. پس به جانب فرزندان التفات نماید و گوید که: والله که شما را بسیار دوست میداشتم و حمایت شما میکردم. امروز برای من چه چیز دارید؟ گویند: تو را به قبر میرسانیم و در خاک پنهان میکنیم.
پس رو به عمل خود کند و گوید که: والله که خواهان تو نبودم و بر من گران و دشوار بودی. امروز مرا چه مدد مینمایی؟ گوید که: قرین توام در قبر تو، و چون محشور میشوی با توام، تا من و تو را بر خدا عرض کنند. پس اگر دوست خدا باشد، شخصی به نزد او میآید از همه کس خوشبوتر و خوشروتر و جامههای فاخر پوشیده، و میگوید که: بشارت باد تو را به نسیم و گلهای بهشت و نعمت ابدی. خوش آمدهای. میپرسد که: تو کیستی؟ میگوید که: من عمل صالح توام و چون از دنیا به در میروی جای تو بهشت است.
و چون مُرد، غسل دهندهاش را میشناسد، و قسم میدهد آنها را که جنازهاش را برداشتهاند که: مرا زود ببرید. پس چون او را داخل قبر میکنند، دو ملک میآیند که مویهایشان را بر زمین میکشند و به پای خود زمین را میشکافند. صدای ایشان مانند رعد بلندآواز، و چشمهای ایشان مثل برق بسیار روشن. و میگویند: کیست خدای تو؟ و چیست دین تو؟ و کیست پیغمبر تو؟ و کیست امام تو؟ پس چون جواب گفت، میگویند: خدا تو را ثابت بدارد در آنچه دوست میداری و پسندیده توست. پس قبر او را فراخ میکنند آن قدر که چشم کار کند. و دری از بهشت به قبر او میگشایند و میگویند که: خواب کن با فرح و شادی و راحت و اگر دشمن خدا باشد، شخصی به نزد او میآید در نهایت زشتی و بدبویی، و میگوید: بشارت باد تو را به حَمیم و آتش جحیم. و غسل دهنده خود را میشناسد. و قسم میدهد حاملانش را که او را نگاه دارند و نبرند. پس چون داخل قبر میشود دو ملک به نزد او میآیند و کفن را از او دور میکنند و از خدا و پیغمبر و دین و امام او میپرسند. میگوید که: نمیدانم. میگویند که: هرگز ندانی و هدایت نیابی. پس گرزی بر او میزنند که هیچ جانوری نیست که صدای آن را نشنود و نترسد مگر جن و انس. و دری از جهنم به قبر او میگشایند و میگویند: بخواب به بدترین حالی. و چنان قبر بر او تنگ میشود و او را فشاری میدهد که مغز سرش از ناخنهای پایش به در میرود. و بر او مسلط میگرداند حق تعالی مارها و عقربها و جانوران زمین را که او را گزند تا روزی که مبعوث شود. و از بس که در شدت است آرزو میکند که قیامت قائم شود.
و حضرت باقر صلوات الله علیه فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله میفرمود که: من قبل از نبوت، گوسفندان میچرانیدم، و هیچ پیغمبری نیست مگر اینکه گوسفند چرانیده. پس من گاهی میدیدم که جمیع گوسفندان بیسببی خایف میشدند و از چرا میایستادند. چون جبرئیل نازل شد از سبب آن پرسیدم. فرمود که: کافر را در قبر ضربتی میزنند که بغیر جن و انس جمیع مخلوقات صدای آن را میشنوند و ترسان میشوند.
و به سند معتبر از رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است که فرمود که: چون دشمن خدا را برمیدارند و به جانب قبر میبرند، ندا میکند حاملان خود را که: ای برادران نمیشنوید؟ شکایت میکند به شما برادر شقی شما. دشمن خدا شیطان جن و انس مرا فریب داد و به بلا انداخت و الحال به فریاد من نمیرسد و قسم میخورد که خیرخواه من است و مرا فریب داد. شکایت میکنم به شما دنیا را که مرا مغرور کرد، و چون بر او اعتماد کردم و دل بر او بستم مرا بر زمین انداخت. و شکایت میکنم به شما دوستانی را که به خواهش نفس یار خود کرده بودم. مرا امیدها دادند، امروز از من بیزار شدند و تنها گذاشتند. و شکایت میکنم به شما فرزندان خود را که حمایت ایشان کردم، و ایشان را بر جان خود اختیار کردم، و مالم را خوردند و مرا واگذاشتند. و شکایت میکنم به شما مالی را که حق خدا را از آن ندادم، و وبال و عذابش بر من است و نفعش را دیگران میبرند. و شکایت میکنم به شما خانهای را که مایه خود را صرف تعمیر آن کردم و دیگران در آن ساکن شدند. و شکایت میکنم به شما بسیار ماندن در قبری را که ندا میکند که: منم خانهای که بدنها در آن کرم میشود؛ منم خانه تاریکی و وحشت و تنگی. ای برادران تا میتوانید مرا نگاه دارید و دیر ببرید، و شما حذر کنید از آنچه من به آن مبتلا شدهام. به درستی که مرا بشارت دادهاند به آتش جهنم و خواری و مذلت ابدی و غضب خداوند جبار. واحسرتاه بر آنچه تقصیر کردم در فرمان خدا و دوستان او. پس نالهها و گریههای دراز که در پیش دارم. نه شفاعت کنندهای دارم که سخنش را شنوند، و نه دوستی که مرا رحم کند. کاشکی مرا برمیگردانیدند تا داخل مؤمنان میشدم.
و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: قبر هر روز مردم را ندا میکند که: منم خانه غربت. و منم خانه تنهایی و وحشت. منم خانه کرم و جانوران. منم قبر که باغیام از باغهای بهشت، یا گوی از گویهای جهنم.
و از حضرت امام محمدباقر علیه السلام مروی است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: زینهار، زینهار! مرگ را یاد کنید که چارهای از مرگ نیست. اینک مرگ رسید با روح و راحت و نعمت ابدی برای آنان که از برای بهشت سعی کردند، و با شقاوت و ندامت و عذاب ابد برای آنان که فریب خوردند و برای او سعی کردند. کسی که دوستی خدا و سعادت ابد برای او لازم شده است، اجل او در میان دو چشم اوست و امل او در پس پشت او. و کسی که دوستی شیطان و شقاوت ابد برای او واجب گردیده، آرزوهای او در میان دو چشم اوست و اجل او در پس پشت او.
و از آن حضرت پرسیدند که: کدام یک از مؤمنان زیرکترند؟ فرمود که: آن کس که یاد مرگ بیشتر کند و تهیه آن را بیشتر گیرد.
و از ابیصالح منقول است که: حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود که: ای ابوصالح هر وقت که جنازه را برداری چنان باش که گویا تو در میان آن جنازهای و از خدا میطلبی که تو را به دنیا برگرداند که تدارک گذشتهها بکنی، و خدا طلب تو را قبول کرد و برگردانید. در آن حال چه خواهی کرد، اکنون چنین گمان کن و تدارک خود بکن. بعد از آن فرمود که: عجب دارم از جماعتی که جمعی از ایشان را بردند و برنگردانیدند، و بقیه را ندای رحیل در میان ایشان زدند که: روانه میباید شد و باز مشغول لعب و بازیاند.
و منقول است از جابر جعفی که: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم از نظر کردن ملک موت به بنیآدم. فرمود که: نمیبینی که جماعتی در مجلسی نشستهاند و همه یکمرتبه خاموش میشوند؟ آن وقتی است که ملک موت به ایشان نظر میکند. و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: حضرت عیسی بر سر قبر حضرت یحیی آمد و دعا کرد که خدا او را زنده کند. چون زنده شد و از قبر بیرون آمد به عیسی گفت که: از من چه میخواهی؟ گفت: میخواهم که در دنیا مونس من باشی چنانچه پیشتر بودی. گفت: یا عیسی هنوز حرارت و شدت مرگ از من برطرف نشده است، میخواهی مرا بار دیگر به دنیا آوری که مرتبه دیگر سختی جان کندن را بکشم؟ پس او را گذاشت که به قبر برگشت.
و از امام محمد باقر صلوات الله علیه منقول است که: جوانی چند از پادشاهزادههای بنیاسرائیل متوجه عبادت شده بودند، و عبادت ایشان این بود که در زمین سر میکردند و عبرت میگرفتند. روزی به قبری رسیدند بر سر راهی که مندرس شده بود و خاک بر روی آن نشسته بود و بغیر از علامتی از آن نمانده بود. گفتند: بیایید دعا کنیم شاید خدا این میت را زنده گرداند و از او بپرسیم که به چه نحو چشیده است مزه مرگ را. پس دعا کردند. و دعای ایشان این بود که: تو اله مایی ای پروردگار ما، و ما را بجز تو خالقی و معبودی نیست. تو پدیدآورنده چیزهایی، و همیشه هستی، وهرگز غافل نمیشوی، و زندهای و هرگز تو را مرگ نمیباشد، و هر روز تو را شأنی و کاری است غریب، و همه چیز را میدانی و محتاج به تعلیم نیستی. زنده کن این میت را به قدرت خود. پس، از آن قبر میتی سر بیرون کرد موی سر و ریشش سفید، و خاک از سرش فرو میریخت ترسان. و دیده به سوی آسمان باز کرد. به ایشان گفت که: برای چه بر سر قبر من ایستادهاید؟ گفتند: دعا کردیم که خدا تو را زنده کند که از تو سؤال کنیم که چون یافتهای مزه مرگ را. به ایشان گفت: نود و نه سال است که در این قبر ساکنم و هنوز الم و محنت و کَرب مرگ از من برطرف نشده است و هنوز تلخی جان کندن از گلوی من بیرون نرفته است. از او پرسیدند که: روزی که مردی، موهای تو چنین سفید بود؟ گفت: نه. اما چون الحال صدا شنیدم که بیرون بیا، و خاکها و ریزههای بدنم جمع شد و روح در آن داخل شد و ترسان با این سرعت بیرون آمدم، از هول قیامت موی سر و ریشم سفید شد. و از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که: هر که کفن او در خانهاش مهیا باشد او را از غافلان نمینویسند، و هر وقت که نظر به آن میکند او را ثواب میدهند.
و از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: منادی هر روز فرزند آدم را ندا میکند که: متولد شو برای مردن، و جمع کن برای فانی شدن، و بنا کن برای خراب شدن. و از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که: بنده مؤمن را وسعتی در امر او هست تا چهل سال. و چون سن او به چهل رسید، حق تعالی وحی میفرماید به آن دو ملک که بر او موکلاند که: من این بنده را برای عبرت مدتی عمر دادم. اکنون کار را بر او سخت گیرید، و نیکو اعمالش را ضبط کنید، و اندک بسیار و خُرد و بزرگ اعمالش را بنویسید. و از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: چون چهل سال بر بنده گذشت به او میگویند که: با خبر باش و تهیه خود را درست کن که دیگر تو معذور نیستی. و از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: هر روز که داخل میشود، فرزند آدم را ندا میکند که: ای فرزند آدم! من روز تازهام و بر تو گواهم. پس در من خیر بگو و عمل خیر بکن که برای تو گواهی دهم در روز قیامت. به درستی که مرا بعد از این نخواهی دید. و منقول است که قیس بن عاصم به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله ما را موعظه بگو که در بیابانها میباشیم و احتیاج به موعظه بسیار داریم. فرمود که: یا قیس به درستی که با هر عزتی در دنیا مذلتی هست، و با هر زندگانی مردنی هست، و با دنیا آخرت هست، و بر هر چیز حساب کنندهای و گواهی هست، و هر حسنه را ثوابی هست، و هر گناهی را عقابی هست، و هر اجلی را اندازهای هست. ای قیس بدان که البته با تو قرینی خواهد بود که با تو مدفون شود و زنده باشد، و تو با او مدفون شوی و مرده باشی. و آن عمل توست. پس آن قرین تو اگر کریم است و نیکوست تو را گرامی خواهد داشت، و اگر لئیم است و بد است تو را واخواهد گذاشت. و بدان که آن قرین با تو محشور خواهد شد و از تو نخواهند پرسید مگر از آن قرین. پس قرین خود را عمل صالح گردان تا انس با او داشته باشی و اگر غیر صالح باشد از غیر آن وحشت نخواهی داشت. و حضرت صادق علیه السلام به جابر جعفی گفت که: سلام مرا به شیعیان من برسان و به ایشان بگو که میان ما و خدا خویشی نیست، و تقرب به خدا نمیتوان جست مگر به طاعت.
ای جابر هر که اطاعت خدا کند و محبت ما داشته باشد از شیعه ماست، و کسی که معصیت خدا کند محبت ما به او نفع نمیدهد. و حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: هر که خواهد که بدون عشیره و قوم عزیز باشد، و بیسلطنت و حکم صاحب مهابت باشد، و بیمال غنی و بینیاز باشد، و مردم اطاعتش کنند بدون آن که مالی به ایشان دهد، پس باید که از ذلت معصیت خدا بیرون آید و به عزت اطاعت و فرمانبرداری خدا داخل شود، که آنها همه برای او حاصل است. و به سندهای معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: قدمهای هیچ بنده در روز قیامت از جای خود حرکت نمیکند تا سؤال نکنند از او از چهار چیز: از عمرش که در چه چیز فانی کرده است؛ و از حوانیش که در چه چیز کهنه کرده است؛ و از مالش که از کجا به هم رسانیده و در چه چیز صرف کرده است؛ و از محبت ما اهل بیت.
و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که فرمود که: در تورات نوشته است که: ای فرزند آدم خود را برای عبادت من فارغ ساز تا دل تو را پر کنم از غنا و بینیازی از خلق، و تو را به سعی و طلب تو وانگذارم، و بر من است که رفع احتیاج تو بکنم و خوف خود را در دل تو جا دهم. و اگر خود را برای عبادت من فارغ نسازی دل تو را پر کنم از شغل دنیا، و رفع احتیاج تو نکنم، و تو را به سعی خود بگذارم.
و از حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه منقول است که فرمود که: به درستی که دنیا بار کرده است و پشت کرده است و میرود، و آخرت بار کرده است و رو کرده است و میآید. و هر یک از دنیا و آخرت را فرزندان و اصحاب هست. پس شما از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان و کارکنان دنیا. ای گروه! از زاهدان در دنیا باشید و به سوی آخرت رغبت نمایید. به درستی که زاهدان در دنیا زمین را بساط خود میدانند، و خاک را فرش خود قرار دادهاند، و آب را بوی خوش خود میدانند و به آن خود را میشویند و خوشبو میسازند، و خود را جدا کردهاند و بریدهاند از دنیا بریدنی. به درستی که کسی که مشتاق بهشت است شهوتهای دنیا را فراموش میکند، و کسی که از آتش جهنم میترسد البته مرتکب محرمات نمیشود، و کسی که ترک دنیا کرد مصیبتهای دنیا بر او سهل میشود. به درستی که خد را بندگان هست که در مرتبه یقین چناناند که گویا اهل بهشت را در بهشت دیدهاند که مخلدند و گویا اهل جهنم را در جهنم دیدهاند که معذباند. مردم از شر ایشان ایمناند و دلهای ایشان پیوسته از غم آخرت محزون است. نفسهای ایشان عفیف است از محرمات و شبهات. و کارهای ایشان سبک است و بر خود دشوار نکردهاند. چند روزی اندک صبر کردند، پس در آخرت راحتهای دور و دراز غیرمتناهی برای خود مهیا کردند. چون شب میشود نزد خداوند خود برپا ایستند و آب دیده ایشان بر رویشان جاری میگردد، و تضرع و زاری و استغاثه به پروردگار خود میکنند و سعی میکنند که بدنهای خود را از عذاب الهی آزاد کنند. و چون روز شد بردباراناند، حکیماناند، دانایاناند، نیکوکاراناند. از بابت تیر باریک شدهاند. خوف الهی به عبادت، ایشان را چنین تراشیده و نحیف گردانیده. چون اهل دنیا به ایشان نظر میکنند گمان میکنند که ایشان بیمارند؛ و ایشان را بیماری بدنی نیست بلکه بیمار خوف و حبّ و محبتاند. و بعصی گمان میبرند که عقل ایشان به دیوانگی مخلوط شده است؛ و نه چنین است بلکه بیم آتش جهنم در دل ایشان جا کرده.
و از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه منقول است که: حضرت عیسی بر قریه[ای] گذشت که اهلش و مرغان و حیواناتش همه مرده بودند. فرمود که: اینها نمردهاند مگر به عذاب الهی. اگر متفرق بودند یکدیگر را دفن میکردند. حواریان گفتند که: یا روحالله خدا را بخوان که اینها را زنده گرداند که از اعمال خود ما را خبر دهند، که ما آن اعمال را بدانیم و ترک کنیم که مستحق عذاب الهی نشویم. پس عیسی دعا کرد، ندا رسید که: ایشان را ندا کن، جواب خواهند داد. چون شب شد حضرت عیسی بر بلندی ایستاد و گفت: ای اهل قریه. یکی از ایشان جواب گفت که: لبیک یا روحالله. حضرت فرمود که: بگویید که چه بود اعمال شما که چنین هلاک شدید؟ گفتند که: طاغوت و باطل و گمراهان را اطاعت میکردیم، و دنیا را بسیار دوست میداشتیم، و از خدا کم میترسیدیم، و املها و آرزوهای دراز داشتیم، و غافل بودیم، و پیوسته مشغول لهو لعب بودیم. فرمود که: چگونه بود محبت شما دنیا را؟ گفت: مانند محبت طفل، مادر خود را؛ هرگاه که رو به ما میکرد خوشحال میشدیم، و اگر پشت میکرد میگریستیم و محزون میشدیم. فرمود که: اطاعت طاغوت چون میکردید؟ گفت: اطاعت گناهکاران میکردیم. فرمود که: چگونه بود عاقبت کار شما؟ گفت: شبی در عافیت و رفاهیت خوابیدیم و صبح خود را در هاویه دیدیم. فرمود که: هاویه چیست؟ گفت که: سجین است. فرمود که: سجین کدام است؟ گفت: کوههاست از آتش که بر ما میافروزند تا روز قیامت. فرمود که: شما چه گفتید و ایشان به شما چه گفتند؟ گفت که: ما گفتیم که: ما را برگردانید به دنیا تا ترک دنیا بکنیم و بندگی کنیم. به ما گفتند که: دروغ میگویید. فرمود که: در میان اینها چرا همین تو با من سخن میگفتی و غیر تو سخن نگفت؟ گفت: یا روحالله لجامهای آتش در سر ایشان است و در دست ملائکه غلاظ شداد است لجامهای ایشان. و من در میان ایشان بودم اما از ایشان نبودم. چون عذاب الهی نازل شد مرا هم با ایشان فراگرفت. من به یک مو آویختهام در کنار جهنم؛ نمیدانم که در آتش خواهم افتاد یا نجات خواهم یافت. حضرت عیسی رو به حواریین کرد و فرمود که: ای دوستان خدا! نان خشک را با نمک درشت خوردن و بر روی مزبلهها خوابیدن خیر بسیار دارد و موجب عافیت دنیا و آخرت است.
و منقول است از حضرت صادق علیه السلام که: چون حضرت داوود ترک اولی از او صادر شد چهل روز در سجده ماند که در شب و روز میگریست، و سر از سجده برنمیداشت مگر وقت نماز، تا آن که پیشانیش شکافته شد و خون از چشمهایش جاری گردید. و بعد از چهل روز ندا به او رسید که: ای داوود چه میخواهی؟ آیا گرسنهای تو را سیر گردانم؟ یا تشنهای تو را آب دهم؟ یا عریانی تو را بپوشانم؟ یا ترسانی تو را ایمن گردانم؟ گفت: پروردگارا چگونه ترسان نباشم و حال آن که میدانم که تو که خداوند عادلی و ظلم ظالمان از تو نمیگذرد. خدا به او وحی فرمود که: ای داوود توبه کن. پس روزی داوود بیرون رفت به جانب صحرا، و زبور میخواند. و هرگاه که آن حضرت زبور میخواند هیچ سنگی و درختی و کوهی و مرغی و درندهای نمیماند مگر آن که با او موافقت میکردند در فغان و گریه. تا آن که به کوهی رسید، و بر آن کوه غاری بود که در آنجا پیغمبر عابدی بود که او را حِزقیل میگفتند. چون صدای کوهها و حیوانات را شنید دانست که حضرت داوود است. داوود گفت: ای حزقیل رخصت میدهی که من به بالا بیایم؟ گفت: نه؛ تو گناهکاری. داوود گریست. به حزقیل وحی آمد که: سرزنش مکن داوود را بر ترک اولی، و از من عافیت را طلب کن که هر که را من به خود واگذارم البته به خطایی مبتلا میشود. پس حزقیل دست داوود را گرفت و به نزد خود برد. داوود گفت: ای حزقیل هرگز اراده گناهی به خاطر گذرانیدهای؟ گفت: نه. گفت: هرگز عُجب به هم رسانیدهای از این حالی که داری از عبادت خدا؟ گفت: نه. گفت: هرگز میل به دنیا و شهوات آن در خاطرت خطور کرده است؟ گفت: بله؛ گاه هست که این خیال در دل من درمیآید. پرسید که: آن را چه علاج میکنی؟ گفت: به اندرون این شکاف کوه داخل میشوم و از آنچه در آنجا هست عبرت میگیرم. داوود با او داخل شِعب شدند، دید که تختی از آهن گذاشته است و بر روی آن تخت استخوانهای پوسیده ریخته است و لوحی از آهن نزد آن تخت گذاشته است. داوود لوح را خواند، نوشته بود که: منم اروی بن شلم. هزار سال پادشاهت کردم، و هزار شهر بنا کردم، و هزار دختر را بکارت بردم. و آخر کار من این شد که خاک فرش من شد، و سنگ بالش و تکیهگاه من شد، و مار و کژدم همسایگان و مصاحبان من شدند. پس کسی که مرا ببیند فریب دنیا نخورد.
مقصد دویم: در بیان دجال
بدان که یکی از فتنههای آخرالزمان خروج دجال است که قبل از ظهور حضرت صاحبالامر صلوات الله علیه خروج خواهد کرد.
و چنانچه در احادیث عامه وارد شده است: او در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله متولد شد، و حضرت به نزد او رفتند، و با حضرت سخن گفت، و حضرت به او تکلیف اسلام کرد، و قبول نکرد و گفت: تو به پیغمبری از من سزاوارتر نیستی. و هرزهها گفت و دعواهای بزرگ کرد. حضرت به او فرمود که: دور شو که از اجل خود تجاوز نخواهی کرد و به آرزوی خود نخواهی رسید و غیر آنچه از برای تو مقدر شده است نخواهی یافت. پس حضرت به اصحابش فرمود که: هیچ پیغمبری مبعوث نشده است مگر اینکه قوم خود را از فتنه دجال حذر فرموده است. و خدا او را تأخیر فرمود و در این امت ظاهر گردانید. پس اگر دعوای خدایی کند و در نظر شما امر او مشتبه شود یقین بدانید که خداوند شما اعور و یکچشم نیست. و بیرون خواهد آمد و بر خری سوار خواهد شد که مابین دو گوش الاغ او یک میل باشد (یعنی ثلث فرسخ). و با او بهشتی و دوزخی و کوهی از نان و نهری از آب خواهد بود، و اکثر اتباع او یهودیان و زنان و بادیهنشینان خواهند بود. و گرد عالم خواهد گشت و داخل آفاق زمین خواهد شد بغیر از مکه و مدینه و دو سنگستان مدینه که داخل آنها نمیتواند شد و ابن بابویه علیه الرحمه از نزال بن سبره روایت کرده است که: روزی حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه در خطبه فرمود سه مرتبه که: ای گروه مردم آنچه خواهید از من سؤال نمایید پیش از آن که مرا نیابید. پس صَعصَعه بن صَوحان برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین چه وقت دجال خروج میکند؟ حضرت فرمود که: خروج او را علامتی و صفتی چند هست که از پی یکدیگر ظاهر میگردد. علامتش آن است که مردم نماز را ضایع کنند، و امانتها را خیانت کنند، و دروغ را حلال دانند، و ربا خورند، و رشوه گیرند، و بناهای عالی سازند، و دین را به دنیا فروشند، و کارها را به سفیهان فرمایند، و به مشورت زنان عمل نمایند، و قطع رحم کنند، و از پی خواهشهای نفس روند، و خون مردم را سهل شمارند، و حلم و بردباری را از ضعف و ناتوانی دانند، و ظلم کردن را فخر خود شمارند، و امیران ایشان فاجر و بدکردار باشند، و وزیران امرا ظالم باشند، و رؤسای ایشان خائن باشند، و قاریان قرآن فاسقان باشند، و گواهی ناحق در میان ایشان فاش باشد، و زنا و بهتان و گناه و طغیان را علانیه به جا آورند، و مصحفها را زیور کنند، و مسجدها را به طلا زینت دهند، و منارههای بلند سازند، و بدان را گرامی دارند، و صفهای ایشان پر باشد اما رأیهایشان مختلف باشد، و پیمانها را شکنند، و زنان با شوهرها شریک شوند در تجارت برای حرص دنیا، و صدای فاسقان بلند باشد و سخن ایشان را شنوند، و بزرگ هر قومی پستترین ایشان باشد، و از فاجران تقیه کنند از ترس ضرر ایشان، و دروغگو را تصدیق نمایند، و خائنان را امیر گردانند، و کنیزان خواننده و سازها برای خود نگاه دارند، و گذشتهها را لعنت کنند، و زنان بر زین سوار شوند زنان به مردان شبیه باشند، و مردان در زی زنان درآیند، و گواهان گواه نشده گواهی دهند، و گواهی به قرض دهند، و علوم غیر علم دین را یاد گیرند، و کار دنیا را بر آخرت ترجیح دهند، و پوست میش را بر دلهای مانند گرگ کشند، و دلهای ایشان از مردار گندیدهتر باشد و از صبر تلختر باشد. و در این هنگام قیامت بسیار نزدیک باشد. پس برخاست اصبغ بن نباته، و گفت: یا امیر المؤمنین دجال کیست؟ فرمود: صاید بن الصید است. و شقی آن کسی است که او را تصدیق نماید. سعادتمند کسی است که تکذیب او کند.
از شهری خروج کند که آن را اصبهان گویند از دهی که مشهور به یهودیه باشد.
چشم راستش کور باشد و چشم چپش در پیشانی او باشد و مانند ستاره صبح درخشد، و میان چشمش مانند پاره خونی باشد. و در میان دو چشمش نوشته باشد: کافر به خطی که همه کس تواند خواند. بر روی دریاها رود و در پیش رویش کوهی از دود باشد، و در پس پشتش کوهی باشد که مردم گمان کنند که خوردنی است. و در سالی خروج کند که قحط عظیم در میان مردم باشد. و بر خر سفیدی سوار باشد که هر گامش یک میل باشد. و زمین از زیر پایش پیچیده شود. به هر آبی که بگذرد آن آب فرو رود. و به آواز بلند فریاد کند که همه کس شنوند که: دوستان من! به نزد آیید.
منم آن خداوندی که شما را خلق کردهام و اعضای شما را درست کردهام و تقدیر امور شما کردهام و شما را به آنها راه نمودهام. منم پروردگار بزرگوار شما. و دروغ میگوید. آن دشمن خداست. او یکچشم است، و طعام میخورد، و جسم است، و راه میرود. و خداوند شما از این صفات منزه است. و اکثر متابعان او در آن زمان فرزندان زنا و صاحبان کلاههای سبز خواهند بود.
خدا او را در شام خواهد کشت بر گردنگاهی که آن را عقبه افیق میگویند، بعد از سه ساعت از روز جمعه، بر دست آن کسی که عیسی در عقب او نماز خواهد کرد. بعد از آن بلیه عظیم خواهد بود.
گفتند: چه چیز خواهد بود یا امیر المؤمنین؟ فرمود که: بیرون خواهد آمد دابهالارض از پیش کوه صفا، و با خود خواهد داشت انگشتری سلیمان و عصای موسی را. انگشتر را بر پیشانی مؤمن میگذارد؛ نقش میگیرد که: هذا مؤمن حقا. و عصا را بر پیشانی کافر مینهد؛ و نقش میگیرد که: هذا کافر حقا. حتی آن که مؤمن میگوید که: وای بر تو ای کافر! و کافر میگوید که: خوشا حال تو ای مؤمن! کاش من امروز مثل تو بودم و به سعادت عظیم فایز میشدم. پس در آن هنگام دابه سر خود را بلند میکند که همه کس او را میبینند به امر الهی. و این بعد از آن است که آفتاب از مغرب طلوع نماید، و در این هنگام توبه نفع نمیدهد و هیچ عمل قبول نمیشود، و کسی که پیشتر ایمان نیاورده باشد ایمان او فایده نمیکند. پس آن حضرت فرمود که: از حال بعد از این مپرسید که حضرت پیغمبر فرموده که به غیر اهل بیت خود به دیگری نگویم.
نزال میگوید که: من از صعصعه پرسیدم که: آن که در عقب او عیسی نماز خواهد کرد کیست؟ گفت: نهم از فرزندان حضرت امام حسین است و امام دوازدهم است. و او آفتابی است که از مغربش طالع میگردد، و از میان رکن حجر و مقام ابراهیم ظاهر خواهد شد، و زمین را از کافران پاک خواهد کرد، و ترازوی عدالت او برپا خواهد کرد که هیچ کس به دیگری ظلم نکند. و بدان که از احادیث معتبره ظاهر میشود که دابهالارض حضرت امیر المؤمنین است و بعد از انقضای ملک حضرت صاحبالامر صلوات الله علیه ظاهر شد و متصل به قیام قیامت خواهد بود.
مقصد سیم: در بیان مجملی از معاد و ذکر بعضی از احوال آن که این حدیث اشاره بدان دارد
بدان که معاد عبادت است از: زنده گردانیدن حق تعالی خلایق را در روز قیامت از برای مکافات. و این معاد ضروری دین جمیع پیغمبران است. و از راه آیات صریحه قرآنی و اخبار متکثره نبوی و اجماع امت به نحوی به ظهور رسیده که قابل شک نیست و شبهه در آن راه ندارد، و انکار کردن او یا تأویل کردن که روح، لذتها میدارد اما این بدن برنمیگردد موجب کفر و زندقه است و بر هر مکلف واجب است که اعتقاد کند و به یقین بداند که آخر، تزلزل در بنای آسمان و زمین راه خواهد یافت، و آسمانها به امر الهی در نوردیده خواهد شد، و کوهها از یکدیگر خواهد پاشید، و حق تعالی بدنهای همه از اجزای خودشان چنانچه بود خواهد ساخت، و اجزای پوسیده متفرق شده از هم پاشیده را جمع خواهد کرد به قدرت کامله خود، و حیات خواهد بخشید، و ارواح خلایق را به آن بدنها آمیزش خواهد داد و محشور خواهد گردانید. زیرا که این امور ممکن است و آیات متکثره و احادیث متواتره از وقوعش خبر داده به نحوی که اصلا قابل تأویل نیست.
و ایضا باید دانست که خصوصیات قیامت از صراط و میزان و سنجیدن نامههای اعمال و امثال اینها متحقق خواهد گشت، و بعد از آن حق تعالی به مقتضای وعده و وعید خود، بهشتی را بهشت جاودان ارزانی خواهد داشت با حور و قصور و بساتین و غِلمان و غیر اینها از آنچه آدمی به آن لذت میبرد، و دوزخی رابه عذاب الیم دوزخ که مشتمل است بر آتش و مار و عقرب و زقوم و حمیم و امثال اینها از موذیات و مؤلمات، گرفتار خواهد کرد. و جمیع اینها از آیات و احادیث محقق و ثابت گردیده و قابل تأویل نیست.
و دیگر باید دانست که به مقتضای آیات و احادیث، خصوصیات بعد از موت، از عذاب قبر و سؤال منکر و نکیر و امثال اینها حق است و نفوس در زمان بعد از موت و پیش از ظهور قیامت که آن را برزخ گویند موجودند، و در ساعت اول به همین بدن تعلق میگیرند، و منکر و نکیر از ایشان در همین بدن سؤال میکنند، و ضُغطه و فشار قبر که اکثر موتی را میباشد در همین بدن است.
و بعد از آن ارواح مؤمنان در بدنهای مثالی در میان هوا طیران میکنند، و در بهشت دنیا میباشند، و از نعمتهای آن متنعم میباشند، و گاهی در وادیالسلام - که صحرای نجف اشرف است - حاضر میشوند بر قبر خود، و [از] زیارت کنندگان خود اطلاع دارند. و روح کافران در بدنهای مثالی معذب میباشند، و در وادی برهوت یا غیر آن، ایشان را عذاب میکنند تا هنگامی که محشور شوند.
و شبهههای مَلاحده را در این باب گوش نمیباید کرد بعد از خبر دادن مخبر صادق، که موجب کفر و ضلالت است، و راه تأویل را در هر باب میباید بست که به زودی این کس را به الحاد میرساند.
چنانچه منقول است از حَبه عُرنی به سند معتبر که: شبی در خدمت حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه به صحرای نجف رفتم که آن را وادیالسلام میگویند. حضرت در آنجا ایستادند چنانچه گویا با جماعتی سخن میگویند. من هم ایستادم آن قدر که مانده شدم. پس نشستم آن قدر که دلگیر شدم. پس برخاستم و ایستادم آن قدر که دلتنگ شدم.
پس برخاستم و ردای خود را جمع کردم و گفتم: یا امیر المؤمنین میترسم که از بسیاری ایستادن آزار بکشی. اندک استراختی بفرما. فرمود که: با مؤمنان صحبت میدارم و به ایشان انس میگیرم. گفتم: یا امیر المؤمنین ایشان بعد از مرگ چنین هستند که با ایشان گفتوگو توان کرد؟ حضرت فرمود که: بله؛ و اگر برای تو ظاهر شوند خواهی دید ایشان را که حلقه حلقه نشستهاند و با یکدیگر سخن میگویند. گفتم: بدنهای ایشان در اینجا حاضر است یا روح ایشان؟ فرمود که: روحهای ایشان. و هیچ مؤمنی نیست که بمیرد در بقعهای از بقعههای زمین مگر این که روحش را میگویند که ملحق شود به وادیالسلام. و این وادی بقعهای است از جنت عدن.
و منقول است که: شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که: برادر من در بغداد است و میترسم که در آنجا بمیرد. حضرت فرمود که: چه باک داری؟ هر جا که خواهد، بمیرد. و به درستی که هیچ مؤمنی در مشرق و مغرب زمین نمیماند مگر این که خدا روح آن را به وادیالسلام میرساند. روای گفت: وادیالسلام کجاست؟ فرمود که: پشت کوفه.
گویا میبینم ایشان را که در آن صحرا حلقه حلقه نشستهاند و با یکدیگر صحبت میدارند.
و به سند معتبر از ابیولاد منقول است که: به خدمت حضرت صادق صلوات الله علیه عرض کردم که: چنین روایت میکنند که ارواح مؤمنان در حوصله مرغان سبز است که دور عرش میباشند. فرمود که: نه؛ مؤمن از آن عزیزتر و کریمتر است نزد خدا که روحش را در حوصله مرغ کند. ولیکن روح ایشان در بدنی است مثل همین بدن که داشتند.
و از ابوبصیر منقول است که حضرت صادق علیه السلام فرمود که: ارواح به صفت بدنهای خود در درخت بهشتاند؛ با یکدیگر سخن میگویند و آشنایی میکنند. پس روحی که تازه بر ایشان وارد شد میگویند که: ساعتی او را مهلت دهید که از هولهای عظیم رها شده است. پس، از احوال یاران و آشنایان از او سؤال میکنند. هر که را میگوید که: زنده گذاشتم امیدوار میشوند که: شاید چون بمیرد، به نزد ما آید، و هر که را میگوید که:
مرد میدانند که حالش بد بوده که به نزد ایشان نیامده. میگویند: هوی! هوی! یعنی: به زیر رفت و به جهنم واصل شد.
و به سند معتبر از ابوبصیر منقول است که: از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردم از ارواح مؤمنان. فرمود که: در حجرههای بهشتاند و از طعام و شراب بهشت میخورند و میگویند: خداوندا قیامت را برای ما برپا کن، و آنچه وعده فرمودهای به ما کرامت فرما، و مؤمنانی که بعد از ما ماندهاند به ما ملحق ساز.
و به سند معتبر از ضُریس کُناسی منقول است که: از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه پرسیدم که: مردم میگویند که: فرات ما از بهشت بیرون میآید. این چگونه است؟ فرمود که: خدا را بهشتی هست که در مغرب خلق کرده است و آب فرات از آنجا بیرون میآید و هر شام ارواح مؤمنان از قبرهای خود به آنجا میروند و از میوههای آن میخورند و تنعم میکنند و در آنجا با یکدیگر ملاقات میکنند و یکدیگر را میشناسد، و چون صبح میشود در میان زمین و آسمان پرواز میکنند و میآیند و میروند و از قبر خود خبر میگیرند. و خدا را آتشی هست در مشرق. که ارواح کفار را در آنجا معذب میگرداند و از زقوم آن میخورند و از حمیم آن میآشامند در شب، و چون صبح شد ایشان را به وادی برهوت که در یمن است میبرند و در آنجا حرارت بیش از آن آتش به ایشان میرسد، و باز شب ایشان را به آتش میبرند. و در آن حال هستند تا روز قیامت.
و علی بن ابراهیم به سند معتبر از ثُویر بن ابیفاخته روایت کرده است که: از حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه سؤال کردند از کیفیت نفخ صور. فرمود که: اما نفخه اولی: پس خدا امر میفرماید اسرافیل را که بر زمین میآید و صور را با خود دارد. و صور را دو شعبه و دو طرف است و دوری هر طرف از طرف دیگر مثل مابین آسمان و زمین است. پس چون ملائکه میبینند که اسرافیل به زیر میآید با صور، میگویند که: فرمان الهی شده است که اهل آسمان و زمین همگی بمیرند. پس فرود میآید اسرافیل در حظیره بیتالمقدس و رو به کعبه میکند. چون اهل زمین او را میبینند میگویند که: خدا رخصت فرموده است به هلاک اهل زمین. پس یک مرتبه میدمد، صدا از طرفی که به جانب اهل زمین است بیرون میآید. هیچ صاحب روحی در زمین نیست مگر این که بمیرد. و صدا از طرفی که به جانب آسمان است بیرون میرود. پس هر صاحب جانی که در آسمانهاست میمیرند. پس خداوند عالم به اسرافیل میفرماید که: بمیر. او نیز میمیرد. و به این حال میماند آن قدر که خدا خواهد. پس امر میفرماید آسمانها را که مضطرب شوند و از یکدیگر بپاشند. و امر میفرماید کوهها را که روان شوند و ریزه شوند و بر هوا روند مانند غبار. و زمین را بدل میکند بر زمین دیگر که بر روی آن گناه نشده باشد، و گشاد باشد و کوهی و عمارتی و حایلی و گیاهی بر روی آن نباشد چنانچه در روز اول پهن کرده بود. و عرش را بر روی آب قرار میدهد چنانچه اول کرده بود. و بیحایلی به قدرت خود، او را نگاه میدارد.
و در این هنگام ندا میفرماید خداوند جبار در اطراف آسمان و زمین که: از کیست امروز ملک و پادشاهی؟ پس هیچ کس نباشد که جواب بگوید. پس خود میفرماید که پادشاهی از خداوند یگانه قهار است. منم که همه خلایق را قهر کردم و به عدم بردم و میراندم. منم خداوندی که بجز من خداوندی نیست، و شریک و وزیر ندارم. و به دست قدرت خود جمیع خلایق را خلق کردم، و به مشیت و اراده خود همه را میراندم، و به قدرت خود همه را زنده میگردانم.
پس خداوند عالمیان به قدرت خود چنان میکند که صدایی از صور بیرون میآید که اهل آسمان زنده میشوند، و میکائیل میدمد و همه اهل زمین زنده میشوند حاملان عرش، عرش را برمیدارند و ملائکه، بهشت و دوزخ را حاضر میگردانند و خلایق از برای حساب محشور میشوند.
این را فرمود و مشغول گریه شد.
و در حدیث دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است که: چون روز قیامت شود خداوند عالمیان به ملک موت فرماید که: ای ملک موت به عزت و جلال خودم سوگند که مزه مرگ را به تو بچشانم چنانچه به همه بندگان من چشانیدی.
و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: چون خداوند عالمیان خواهد که مبعوث گرداند خلق را، فرماید که آسمان چهل روز بر زمین ببارد. پس بندها را بپیوندد و گوشت برویاند.
و از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه منقول است به سند معتبر که فرمود در تفسیر این آیه که: هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم که چون روز قیامت میشود و مردم را برای حساب محشور میگردانند، میگذرند بر اهوال قیامت تا به عرصه حساب میرسند. و در این مقام از کثرت و ازدحام و شدت و مشقت عظیم میکشند. پس اول ندا میکنند به ندایی که جمیع خلایق بشنوند، و میطلبند محمد بن عبدالله پیغمبر قُرَشی عربی را. و چون میآید، او را به جانب راست عرش میدارند. پس حضرت امیر المؤمنین و ائمه معصومین صلوات الله علیهم را میطلبند در دست چپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله میدارند. پس امت آن حضرت را میطلبند و در دست چپ ایشان میدارند. و بعد از آن هر پیغمبری را با امتش میطلبند و در جانب چپ عرش باز میدارند. پس اول مرتبه قلم را به صورت شخصی میآورند و در برابر عرش به مقام حساب میدارند. پس ندا میفرماید حق تعالی که: ای قلم آنچه ما گفتیم و تو را الهام کردیم و به سوی تو وحی کردیم، در لوح نوشتی؟ قلم گوید که: بله؛ خداوندا! تو میدانی که آنچه فرمودی در لوح نوشتم. پس فرماید: که برای تو گواهی میدهد؟ گوید که: پروردگارا تو میدانی و گواهی، و بر راز مخفی تو دیگری مطلع نبود. فرماید که: حجت خود را تمام کردی. پس لوح را طلبد، و بیاید به صورت آدمیان به نزد عرش، و از او پرسید حق تعالی که: آیا قلم در تو ثبت کرد آنچه ما به الهام کردیم و وحی نمودیم؟ گوید که: بلی پروردگارا، و آنچه او در من نقش کرد من به اسرافیل رسانیدم. پس اسرافیل آید به صورت آدمیان، و با ایشان بایستد. و از او سؤال نماید که: لوح به تو رسانید آنچه قلم به او رسانیده بود از وحی من؟ گوید: بلی خداوندا، و من به جبرئیل رسانیدم همه را.
پس جبرئیل را طلبند و بیاید و در پهلوی اسرافیل بایستد، و خداوند عالمیان از او پرسد که: اسرافیل تمام وحیهای مرا به تو رسانید؟ گوید که: بله ای پروردگار من، و آنچه به من رسید به جمیع پیغمبرانت رسانید، و آنچه از فرمان تو به من رسید به ایشان تبلیغ کردم و ادای رسالت تو به هر پیغمبری کردم و تمام کتابها و وحیها و حکمتهای تو را به یک یک از ایشان خواندم، و آخر کسی که بر او وحی رسالت و حکمت و علم و کتاب و کلام تو را خواندم محمد بن عبدالله بود حبیب تو.
پس اول کسی که از فرزندان آدم را به سؤال طلبند محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله باشد، و خدا او را در آن روز در مرتبه قرب و کرامت از همه کس بالاتر بدارد و از او سؤال نماید که: یا محمد جبرئیل به تو رسانید آنچه من وحی به سوی تو کرده بودم و بر تو فرستاده بودم از کتاب و حکمت و علم خود؟ حضرت فرماید که: بله خداوندا، جمیع را به من رسانید. فرماید که: همه را به امت خود رسانیدی؟ حضرت فرماید که: همه را به ایشان رسانیدم و در راه دین تو جهاد کردم و زحمت کشیدم. پس خطاب رسد که: کی از برای تو گواهی میدهد؟ حضرت فرماید که: پروردگارا تو گواهی که من تبلیغ رسالات تو را کردم، و ملائکه تو گواهاند، و نیکوکاران امتم گواهاند، و گواهی تو مرا کافی است. پس ملائکه را طلبند و گواهی بر تبلیغ رسالت آن حضرت بدهند. پس امت آن حضرت را طلبند و سؤال کنند که: آیا محمد رسالتهای مرابه شما رسانید و کتاب و حکمت و علم مرا بر شما خواند؟ پس همه گواهی دهند. آنگاه ندا به حضرت رسول رسد که: چون از میان ایشان رفتی خلیفهای در میان ایشان گذاشتی که حکمت و علم و کتاب مرا برای ایشان بیان کند و هرچه در آن اختلاف کنند برای ایشان ظاهر سازد و حجت من باشد بعد از تو؟ حضرت فرماید که: بله؛ علیبن ابیطالب را در میان ایشان گذاشتم که برادر من بود و وزیر من بود و وصی و بهترین امت من بود، و در حیات خود او را برای ایشان نصب کردم، و مردم را به اطاعت او خواندم، و خلیفه خود کردم او را در میان امت خود که پیروی او نمایند.
پس علی بن ابیطالب را بطلبند و ندا فرماید که: آیا محمد تو را وصی خود گردانید و خلیفه خود کرد و در حیات خود تو را نصب کرد و تو بعد از او در میان امت به امر امامت قائم شدی؟ علی گوید که: خداوندا محمد مرا وصی و خلیفه خود گردانید و در حیات خود مرا نصب کرد. پس چون آن حضرت را به جوار رحمت خود بردی امت او انکار امامت من کردند، و با من مکر کردند، و مرا ضعیف گردانیدند، و نزدیک شد که مرا بکشند، و جمعی را که سزاوار تقدیم نبودند بر من مقدم داشتند، و سخن مرا نشنیدند، و اطاعت من نکردند.
پس من شمشیر کشیدم و در راه تو جهاد کردم تا کشته شدم. پس ندا فرماید که: یا علی خلیفهای برای خود نصب کردی در میان امت محمد که بندگان را به دین من بخواند و به راه من هدایت نماید؟ گوید که: بله خداوندا، امام حسن را که فرزند من بود و فرزند دختر پیغمبرت بود نصب کردم. و همچنین هر امامی را طلبند و اهل عالمش را و جمیع پیغمبران را، تا حجت همه بر امتشان تمام شود. بعد از آن حق تعالی فرماید که: امروز نفع میکند راستگویان را راستی ایشان. و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: چون حق سبحانه و تعالی خلایق را برای حساب جمع کند، نوح را طلبند و پرسند که: آیا تبلیغ رسالات ما کردی؟ گوید: بله. گویند که: برای تو که گواهی میدهد؟ گوید که: محمد بن عبدالله گواه من است. پس نوح آید به نزد حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله - و آن حضرت بر بلندی با حضرت امیر المؤمنین ایستاده باشند - و گوید که: یا محمد خداوند عالمیان از من گواه بر تبلیغ رسالت طلبیده. حضرت فرماید که: ای جعفر و ای حمزه بروید و از برای نوح گواهی بدهید که او تبلیغ رسالت کرد. پس در آن روز جعفر و حمزه گواه پیغمبران خواهند بود. راوی عرض کرد که: فدای تو گردم! علی در کجاست که ایشان گواهی میدهند؟ فرمود که: رتبه او از این عظیمتر است که تکلیف این شهادت به او بکنند.
و از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه منقول است که فرمود که: حساب نفس خود را بکنید پیش از آن که شما را حساب کنند. به درستی که در قیامت پنجاه موقف است، و در هر موقفی هزار سال جمعی را میدارند، چنانچه حق تعالی میفرماید که: در روزی که مقدار او پنجاه هزار سال است.
و حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه فرمود که: چون این آیه نازل شد که: وجیء یومئذ بجهنم، از رسول خدا صلی الله علیه و آله تفسیر آن را پرسیدند، فرمود که: جبرئیل مرا خبر داد که چون خداوند عالمیان اولین و آخرین را در محشر جمع نماید، بفرماید که جهنم را به محشر درآورند و آن را کشند به هزار مهار، و هر مهاری را صدهزار ملک داشته باشند از ملائکه غلاظ شداد. و جهنم فریاد کند از خشم بر گناهکاران و حمله کند.
پس چون به آن صحرا درآید، زفیری کند که اگر نه خدا حفظ نماید، همگی از شدت آن صدا هلاک شوند. پس، گردنی بکشد که جمیع محشر را فراگیرد. در آن حال هیچ بندهای از بندگان خدا نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل نباشد مگر این که فریاد برآورد که: نفسی، نفسی یعنی: خداوندا به فریاد من برس و جان مرا از عذاب آزاد کن. و تو - یا محمد - فریاد برآوری که: امتی، امتی! یعنی: امت مرا نجات ده، و امت مرا از عذاب آزاد کن. پس صراط را بر روی جهنم گذارند، از دم شمشیر نازکتر و برندهتر. و در آن سه قنطره باشد: یکی صله رحم و امانت، و دویم نماز، و سیم عدالت خدا در مظالم بندگان.
پس مردم را تکلیف کنند که از صراط بگذرند. پارهای را رحم و امانت نگاه دارد که اگر قطع رحم کرده باشند یا امانتهای الهی و پیمانهای او را شکسته باشند، در اینجا بمانند. و آنچه از اینجا نجات یابند نماز ایشان را نگاه دارد، و هر که در نماز تقصیر نکرده باشد و از آنجا بگذرد، به مقام مظالم عباد بدارندش چنانچه میفرماید که: ان ربک لبالمرصاد:
پروردگار تو در کمینگاه صراط است. و ایشان را در آنجا باز میدارد و سؤال میکند. و مردمان بر صراط میروند. و بعضی چسبیدهاند و بعضی قدمهایشان میلغزد و بعضی یک قدم میلغزد، و یکی بند میشود. و ملائکه در دور ایشان فریاد میکنند که: ای خداوند حلیم و بردبار بیامرز ایشان را، و از گناه ایشان درگذر و به فضل خود با ایشان سر کن و ایشان را به سلامت بگذران. و مردم ریزند از صراط به جهنم مانند پروانه. پس چون کسی به رحمت الهی نجات یابد و بگذرد از صراط، گوید که: الحمدلله که خدا مرا نجات داد بعد از آن که مأیوس شده بودم، به فضل و احسان خود. به درستی که پروردگار ما آمرزنده و مزددهنده است. و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که: گذشتن مردم بر صراط مختلف است. و صراط از مو باریکتر و از شمشیر تندتر است. پس بعضی هستند که مانند برق میگذرند، و بعضی مانند اسب تندرو، و بعضی مانند پیاده که راه رود، و بعضی به دست و پا مانند طفلی که خود را بر زمین کشد، و بعضی آویخته باشند که پارهای از ایشان را آتش گیرد و پارهای را نگیرد.
و از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که: چون بنده را به مقام حساب بازدارند، خداوند عالم فرماید که: بسنجید نعمتهای مرا با عمل او. پس نعمتها عمل را فراگیرد. فرماید که: نعمتها را به او بخشیدم. نیک و بدش را با هم بسنجید. پس اگر مساوی باشند فرماید که به بهشتش برند. و اگر خیرش زیاده باشد خدا فضلها و احسانها نسبت به او فرماید. و اگر بدیش زیاده باشد، اگر از اهل ایمان باشد و شرک نیاورده باشد، او محل مغفرت و رحمت الهی است؛ اگر خواهد تفضل میفرماید و میبخشد. و از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه منقول است که پرسیدند از تفسیر این آیه که ترجمهاش این است که: این گروه را خدا بدل میکند سیئات ایشان را به حسنات، و خدا آمرزنده و مهربان است، فرمود که: روز قیامت مؤمن گناهکار را به مقام حساب بیاورند. پس خداوند عالمیان خود متکفل حساب او شود که دیگری بر بدیهای او مطلع نشود. پس چون به گناهان خود اقرار کند، حق تعالی به کاتبان اعمالش فرماید که: به عوض بدیهای او نیکی بنویسید و بر مردم ظاهر گردانید. پس چون مردم نامه اعمال او ببینند گویند که: این بنده هیچ گناه نداشته. پس خدا امر فرماید که او را به بهشت برند. و همین است تأویل این آیه. و فرمود که: این مخصوص گناهکاران شیعیان ماست. و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: چون روز قیامت شود و بنده مؤمن را به نزد حساب بدارند که هر دو از اهل بهشت باشند و یکی در دنیا فقیر باشد و دیگری توانگر. پس فقیر گوید که: خداوندا مرا برای چه بازمیداری؟ به عزت تو قسم که میدانی که مرا ولایت و حکومت نداده بودی که عدل یا جور کرده باشم، و مالی نداده بودی که حقی در آن مال واجب شده باشد و عطا یا منع کرده باشم، و روزی مرا همیشه به قدر کفاف میدادی. حق تعالی فرماید که: راست میگوید بنده من. بگذارید که به بهشت رود. و آن توانگر را آن قدر میدارند که از او آن قدر عرق بریزد که اگر چهل شتر بخورند سیراب شوند. پس او را به بهشت برند. پس فقیر به او گوید که: چرا این قدر ماندی؟ گوید که:
درازی حساب و بسیاری آن مرا این قدر مکث فرمود. در هر ساعت یک چیزی پیش میآمد که مستحق عذاب بودم و خدا میبخشید. دیگر از چیز دیگر میپرسیدند، همچنین. تا خدا مرا به رحمت خود فرا گرفت و به توبه کاران ملحق گردانید و آمرزید. پس پرسد که: تو کیستی؟ گوید که: منم آن فقیری که با تو همراه در مقام حساب ایستادیم. گوید که: نعیم بهشت، تو را تغییر کرده است که من تو را نشناختم.
و از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: چون خداوند عالمیان خلایق را جمع کند در روز قیامت، نامه عمل هر کس را به دست او دهند. پس جمعی از اشقیا انکار کنند که ما این اعمال را نکردهایم. پس ملائکه که کاتبان عملاند گواهی دهند. ایشان گویند: خداوندا اینها ملائکه تواند و برای تو گواهی میدهند. و قسم خورند که ما این کارها را نکردهایم. چنانچه میفرماید که: یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم. یعنی: روزی که خدا همه ایشان را مبعوث گرداند، پس سوگند خورند برای او چنانچه سوگند دروغ برای شما میخورند. و حضرت فرمود که: اینها جماعتیاند که حق حضرت امیر المؤمنین را غصب کردهاند. پس در این هنگام خدا مُهر بر زبان ایشان نهد و اعضا و جوارح ایشان را گویا کند. پس گوش گواهی دهد به آنچه از چیزهای حرام شنیده است، و چشم گواهی دهد به آنچه به حرام دیده است، و دستها گواهی دهند به آنچه گرفتهاند، و پاها گواهی دهند به آنچه به حرام سعی کردهاند، و فرج گواهی دهد به آنچه مرتکب شده است. پس خدا زبان ایشان را گویا کند؛ به اعضای خود گویند که: چرا بر ما گواهی دادید؟ آنها گویند که: گویا کرد ما را خداوندی که همه چیز را گویا کرده است، و شما را اول مرتبه خلق کرده است، و بازگشت شما به سوی اوست.
و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که: چون قیامت برپا شود خداوند عالم جمیع خلایق اولین و آخرین را در یک زمین جمع کند عریان و پابرهنه. و بر راه محشر ایشان را آن قدر بدارند که عرق از ایشان ریزد و نفسهای ایشان تنگ شود. و مدتی چنین بمانند. پس منادی از جانب ربالعزه از پیش عرش نداکند که: کجاست پیغمبر امی؟ پس بار دیگر ندا کند که: کجاست پیغمبر رحمت محمد بن عبدالله؟ آنگاه آن حضرت برخیزد و در پیش جمیع مردم روان شود تا بیاید به حوض کوثر که طولش از میان ایله - که موضعی است در حوالی شام - و صنعای یمن باشد، و بر سر آن حوض بایستد. پس حضرت امیر المؤمنین بیاید و در پهلوی آن حضرت بایستد و مردم را بعضی آب دهند، و بعضی را ملائکه ربایند و دور کنند. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله بیند که جمعی از دوستان ما اهل بیت را نیز دور میکنند به خطاهای ایشان. حضرت به گریه درآید و گوید: خداوندا ایشان شیعیان علیاند. پس حق تعالی ملکی رابفرستد و گوید: یا محمد چرا گریه میکنی؟ فرماید که: چگونه گریه نکنم که میبینم جمعی از شیعیان برادرم علی بن ابیطالب را از حوض کوثر منع میکنند و به سوی جهنم میبرند. پس ندا رسد که: یا محمد من ایشان را برای تو بخشیدم و از گناهان ایشان درگذشتم، و ایشان را به تو و به آن جمعی از فرزندان تو که ایشان ولایت آنها را داشتند ملحق ساختم، و ایشان را در زمره شما داخل گردانیدم و رخصت حوض کوثر دادم، و شفاعت تو را در حق ایشان قبول کردم. پس حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: در آن وقت چه بسیار مرد و زنی که گریان شوند. پس جمیع دوستان و شیعیان ما را به ما بخشند و از ابوایوب انصاری منقول است که: از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله پرسیدند از حوض کوثر. فرمود که: آن حوضی است که خدا به من اکرام فرموده و مرا به آن زیادتی بخشیده است بر جمیع پیغمبران گذشته، و آن حوض از مابین ایله و صنعاست و در کنار آن، ظرفها به عدد ستارههای آسمان مهیاست، و دو نهر عظیم از پای عرش در او میریزد، و آبش از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر است، و سنگریزهاش از زمرد و یاقوت است، و زمینش از مشک خوشبوست، و گیاهش زعفران است. و خدا با من شرط کرده است که وارد آن حوض نشوند مگر آنان که دلهای ایشان از شرک و نفاق پاک باشد، و نیتهای ایشان صحیح باشد، و انقیاد و متابعت وصی من علی بن ابیطالب کرده باشند. و دور خواهد کرد غیر شیعیانش را از حوض همچنانچه شتر صاحب جَرب را از میان شتران به در میکنند. و هر که از آن بخورد دیگر هرگز تشنه نمیشود.
و در اخبار متواتره از رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است که فرمود که: هر که ایمان به حوض کوثر نداشته باشد خدا او را به آن حوض نرساند، و هر که ایمان به شفاعت من نداشته باشد خدا او را به شفاعت من فایز نگرداند و فرمود که: شفاعت من برای اصحاب گناهان کبیره است از امت من. و اما نیکوکاران، پس بر ایشان اعتراضی نیست.
و به سند معتبر از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: مردم را در شدت قیامت چنان کار تنگ شود که عرق به دهان ایشان برسد. پس گویند که: بیایید به نزد حضرت آدم رویم، شاید ما را شفاعت کند. چون بیایند گوید که: من هم گناهکارم. بروید به نزد نوح. و همچنین نزد هر پیغمبری که آیند ایشان را به نزد دیگری فرستد، تا به نزد حضرت عیسی آیند. گوید که: به خدمت حضرت پیغمبر آخرالزمان روید. چون به خدمت آن حضرت آیند فرماید که: با من بیایید. و بیاورد ایشان را به در بهشت و رو به درگاه رحمت به سجده درآید. پس ندا رسد که: سر بردار و شفاعت کن که شفاعت تو مقبول است و این است تفسیر این آیه که فرموده است که: عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا. و به سند معتبر منقول است که: شخصی به خدمت حضرت باقر صلوات الله علیه آمد و گفت که: شما حرف شفاعت بسیار میگویید و مردم را مغرور میکنید. فرمود که: گمان تو این است که شکم و فرج خود را از حرام نگاه داشتهای به شفاعت محمد احتیاج نداری؟ والله که اگر فَزعهای روز قیامت را ببینی محتاج به شفاعت خواهی شد. و شفاعت از برای جماعتی است که مستحق آتش شده باشند. و هیچ کس از اولین و آخرین نیست مگر این که به شفاعت آن حضرت محتاج است در روز قیامت.
پس فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله برای امت خود شفاعت خواهد کرد، و ما برای شیعیان خود شفاعت خواهیم کرد، و شیعیان ما برای اهالی و دوستان خود شفاعت خواهند کرد. و گاه باشد که مؤمنی شفاعت کند مثل عدد ربیعه و مُضر را - که دو قبیله عظیماند -. و مؤمن شفاعت میکند حتی از برای خدمتکارش. میگوید: خداوندا حق خدمت بر من دارد و مرا از سرما و گرما نگاه میداشت.
و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله پرسید از تفسیر این آیه که: یوم نحشر المتقین الی الرحمن وفدا که ترجمهاش این است که: روزی که محشور گردانیم پرهیزکاران را به سوی خداوند بسیار بخشنده ایشان، حالِکونی که واردشوندگان باشند بر خداوند خود (یا: سواران باشند). حضرت فرمود که: یا علی این گروه نیستند مگر سواره ایشان جماعتیاند که پرهیزکاری از معاصی الهی کردهاند. پس خدا ایشان را دوست داشته و مخصوص خود گردانیده و اعمال ایشان را پسندیده و ایشان را متقیان نام کرده. یا علی به حق آن خدایی که حبه را شکافته و گیاه از آن بیرون آورده و خلایق را خلق کرده، که ایشان از قبرها بیرون خواهند آمد و روهای ایشان مانند برف سفید و نورانی خواهد بود، و جامههای سفید پوشیده باشند از شیر سفیدتر، و نعلهای طلا در پا داشته باشند و بند آن نعلها از مروارید درخشان باشد، و ملائکه به استقبال ایشان آورند ناقههای بهشتی را که جهاز آنها از طلا باشد و به مروارید و یاقوت، مرصع کرده باشند، جُلهای آن شتران از استَبرق ( و سُندُس بهشت باشد و مهارشان از زَبرجَد باشد، و این شتران ایشان را برگرفته در صحرای محشر پرواز کنند.
و با هر یک از ایشان هزار ملک همراه باشد از پیش رو و جانب راست و چپ، و ایشان را در نهایت حرمت و اکرام بیاورند تا درگاه بزرگ بهشت. و بر آن درگاه درختی باشد که هر برگی از آن صدهزار کس را سایه کند. و از جانب راست درخت چشمهای باشد مطهر و پاکیزه. از آن چشمه شربتی به ایشان دهند که خدا دلهای ایشان را از حسد و کینه پاک گرداند و از بدنهای ایشان موهای ناخوش بریزد چنانچه خدا میفرماید که: و سقاهم ربهم شرابا طهروا. آن شراب پاک کننده را از این چشمه میآشامند که ظاهر و باطن ایشان را از بدیها مصفا میگرداند. پس میآیند بر سر چشمه دیگر از دست چپ آن درخت، و در آن چشمه غسل میکنند و این چشمه زندگانی است که چون در آن غسل کردند، هرگز نمیمیرند. پس ایشان را نزدیک عرش میآورند و حال آن که از جمع دردها و بلاها و گرما و سرما ایمن شدهاند. پس حق تعالی به ملائکه ندا میفرماید که: دوستان مرا به بهشت برید و ایشان را با سایر خلایق بازمدارید که من همیشه از ایشان خشنود بودم و رحمت من برای ایشان لازم گردیده. پس ایشان را ملائکه به بهشت آورند. پس چون به در بهشت رسند ملائکه حلقه بر در زنند. آوازی از آن بلند شود که جمیع حوریان که خدا برای ایشان خلق کرده است بشنوند. آنگاه حوریان شادی کنند و یکدیگر را بشارت دهند که دوستان خدا آمدند. پس چون در را بگشایند و ایشان داخل بهشت شوند زنان ایشان از حوریان و آدمیان از قصرها مشرف شوند و گویند: مرحبا و خوش آمدهاید. و چه بسیار مشتاق شما بودهایم. پس دوستان خدا نیز مثل این سخن جواب گویند. پس حضرت امیر المؤمنین فرمود که: یا رسول الله ایشان چه جماعتاند؟ فرمود که:
شیعیان خالص تواند، و تو امام و پیشوای ایشانی. و از حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه منقول است که: حضرت صلی الله علیه و آله فرمود که: در روز قیامت منادی از جانب ربالعزه ندا کند که جمیع اهل محشر بشنوند که: کجایند اهل صبر؟ گروهی از مردم برخیزند و ملائکه استقبال ایشان کنند و گویند: چگونه بود صبر شما؟ جواب گویند که: نفس خود را بر مشقت طاعت و ترک معصیت صبر فرمودیم. پس منادی ندا کند که: راست میگویند. بگذارید که بیحساب به بهشت روند.
پس منادی دیگر ندا کند که: کجایند اهل فضل؟ پس گروهی برخیزند. ملائکه ایشان را استقبال کنند و پرسند که: چه فضیلت است که شما را به آن کرامت رسانید؟ گویند: بر ما سفاهت و بیخردی میکردند و ما حلم میکردیم، و بدی نسبت به ما میکردند و برای خدا عفو میکردیم. ندا رسد که: راست میگویند. بگذارید که بیحساب به بهشت روند.
دیگر منادی ندا کند که: کجایند همسایگان خدا؟ پس گروهی برخیزند و ملائکه استقبال ایشان کنند و گویند: چه بود عمل شما که امروز خدا شما را به جوار رحمت خود نسبت داد؟ گویند که: ما برای خدا به برادران و مؤمنان دوستی میکردیم و خالصا لوجهالله به ایشان عطاها میکردیم و مدد و اعانت ایشان میکردیم. ندا رسد که. راست میگویند. بگذارید که به جوار رحمت و قرب من درآیند بیحساب. پس حضرت فرمود که: ایشان همسایگان انبیا و اوصیا و مقربان خدایند. مردم میترسند از اهوال قیامت و ایشان نمیترسند، و مردم را حساب میکنند و ایشان را حساب نمیکنند و حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود که: خداوند عالمیان در روز قیامت چنان رحمت خود را پهن کند که شیطان هم طمع کند در آن رحمت و به اسانید معتبره از رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است که فرمود که: یا علی تویی اول کسی که داخل بهشت میشود. و در دست تو خواهد بود علم و لوای حمد. و آن هفتاد شقه است که هر شقه از آفتاب و ماه بزرگتر است و در حدیث دیگر وارد شده است که: آن حضرت فرمود که: اول مرتبه - یا علی - تو را میطلبند در روز قیامت، و به تو میدهند علم مرا که آن لوای حمد است. و دو صف میایستند اهل محشر، و تو از میان ایشان میروی. و آدم جمیع خلایق در زیر علم من خواهند بود. و طولش هزار ساله راه است. سرش از یاقوت سرخ است، و چوبش از نقره سفید است، و تهش از در سبز است، و سه ذؤابه دارد: یکی در مشرق، و یکی در مغرب، و یکی در میان دنیا. و بر آن سه سطر نوشته است. سطر اول: بسم الله الرحمن الرحیم، سطر دویم: الحمدلله رب العالمین، سطر سیم: لا اله الا الله؛ محمد رسول الله. و طول هر سطری هزار سال و عرضش هزار سال. پس تو - یا علی - علم برمیداری و روان میشوی. و حضرت امام حسن از دست راست تو، و امام حسین از دست چپ تواند. و میآیی نزد من و ابراهیم در سایه عرش الهی. پس حُله سبزی از حلههای بهشت در تو میپوشانند. پس منادی از جانب ربالعزه ندا میکند که: نیکو پدری است برای تو ابراهیم، و نیکو برادری است برادر تو علی بن ابیطالب و به سند صحیح از حضرت صادق صلوات الله علیه منقول است که: حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله میفرمود که: هرگاه که از برای من چیزی از خدا طلب نمایید، وسیله را برای من بطلبید. پس حضرت سؤال کردند از وسیله که: چه چیز است؟ فرمود که: آن درجه من است در بهشت. و آن هزار پایه دارد و از هر پایهای تا پایهای هزار سال راه به دویدن اسب تند، و پایهها یکی از زبرجد، و یکی از یاقوت، و یکی از مروارید، و یکی از طلا، و یکی از نقره. پس بیاورند در روز قیامت و با درجه پیغمبران نصب کنند. و آن در میان درجه سایر پیغمبران از بابت ماه باشد در میان ستارگان. پس جمیع پیغمبران و شهیدان و صدیقان گویند: خوشا حال آن بنده که این درجه او باشد. پس منادی از جانب ربالعزه ندا کند که جمیع خلایق بشنوند که: این درجه محمد است. پس بیایم من جامهای از نور را ازار خود گردانیده، و تاج ملک و پادشاهی و اکلیل کرامت و بزرگواری بر سر داشته باشم. و علی بن ابیطالب در پیش من رود، و علم من لوای حمد در دست او باشد، و بر آن علم نوشته باشند: لا اله الا الله. محمد رسول الله. المفلحون هم الفائزون بالله.
پس بیایم تا بر آن درجه بالا رویم، و من بر پایه بالا بایستم و علی یک پایه بعد از من. پس جمیع پیغمبران و صدیقان و شهیدان گویند که: خوشا حال این دو بنده. چه بسیار گرامیاند نزد خدا. پس ندا رسد که: اینک حبیب من است محمد، و این ولی و دوست من است علی. خوشا حال کسی که او را دوست دارد، و وای بر حال کسی که دشمن او باشد و دروغ بر او ببندد.
آنگاه حضرت رسول فرمود که: هیچ مؤمنی نماند که تو را دوست دارد مگر اینکه از این ندا راحت یابد و روی او سفید شود و دل او شاد گردد. و نماند کسی که دشمن تو باشد یا با تو حرب کرده باشد یا انکار حق تو کرده باشد مگر این که روی او سیاه شود و پاهای او به لرزه درآید. پس در این حال دو ملک بیایند؛ یکی رضوان خازن بهشت، و دیگری مالک خازن جهنم. پس رضوان بیاید و بگوید: السلام علیک یا أحمد. من گویم: علیک السلام ای ملک. تو کیستی؟ چه بسیار خوشرو و خوشبویی! گوید: منم رضوان خازن بهشت. و این است کلیدهای بهشت. جناب ربالعزه برای تو فرستاده. بگیر ای احمد. من گویم که: قبول کردم از پروردگار خود. او راست حمد بر این که مرا بر همه خلق زیادتی و فضیلت داد به این کرامت. بده به برادرم علی بن ابیطالب. پس رضوان برگردد. و مالک بیاید و بگوید: السلام علیک یا أحمد. من گویم: علیک السلام ای ملک. تو کیستی؟ چه بسیار مهیب و عجیبی! گوید: منم مالک خازن جهنم. و این است کلیدهای جهنم. جناب ربالعزه برای تو فرستاده. بگیر. گویم: قبول کردم. و او را حمد میکنم بر این کرامت. بده به برادرم علیبن ابیطالب. پس مالک برمیگردد و علی متوجه میشود و با کلیدهای بهشت و کلیدهای جهنم میآید بر کنار جهنم میایستد در حالتی که شررهای آن در پرواز است و فریاد میکند و میخروشد و زبانهاش بلند گردیده. علی مهارش را به دست میگیرد. جهنم میگوید که: بگذر - یا علی - که نور تو آتش مرا خاموش کرد. علی میگوید که: قرار بگیر ای جهنم، و آنچه میگویم بشنو. این را بگیر که دشمن من است، و این را بگذار که دوست من است.
پس حضرت رسول فرمود که: والله که جهنم در آن روز اطاعت علی زیاده میکند از غلامان شما نسبت به شما. اگر خواهد جهنم را به جانب راست میفرستد. و اگر خواهد به جانب چپ میفرستد. و جهنم اطاعت و فرمانبرداری او زیاده از جمیع خلق خواهد کرد در آنچه او را فرماید.