و اعلم یا أباذر أن الله عز و جل جعل أهل بیتی فی أمتی کسفینه نوح: من رکبها نجا، و من رغب عنها غرق؛ و مثل باب حطه فی بنی اسرائیل: من دخله کان ءامنا.
و بدان ای ابوذر که خداوند عالمیان اهل بیت مرا در میان امت من از باب کشتی نوح گردانیده، که هر که سوار آن کشتی شد نجات یافت، و هرکه نخواست آن را و داخل آن کشتی نشد غرق شد. همچنین اهل بیت من هر که در کشتی ولایت و محبت و متابعت ایشان مینشیند از گرداب فتنه و کفر و ضلالت نجات مییابد، و هرکه از جانب ایشان به سوی دیگر میل میکند در دریای شقاوت غرق میشود. و اهل بیت من در این امت مانند در حطهاند که در بنیاسرائیل بود که خدا امر فرمود که داخل آن در شوند، و هر که داخل آن در شد از عذاب خدا در دنیا و عقبی ایمن شد. همچنین در این امت هرکه چنگ در دامان متابعت ایشان میزند و از درگاه پیروی و متابعت ایشان خدا را طلب میکند، از جمله ایمنان است، والا طعمه شیطان و مستحق عذاب و خِذلان است. بدان که خداوند عالمیان امر فرمود بنیاسرائیل را که: أدخلوا الباب سجدا و قولوا حطه نغفر لکم خطایاکم. و جمعی از مفسرین گفتهاند که: مراد از در در قریه بیتالمقدس است، یعنی: درآیید به دری از درهای قریه بیتالمقدس از روی خضوع و شکستگی. یا: چون در کوچک است خم شوید و به رکوع داخل شوید. یا: بعد از داخل شدن، سجده کنید و استغفار کنید و بگویید: خداوندا از گناهان ما بگذر، تا بیامرزیم گناهان شما را. و بعضی گفتهاند که: در قریه اریحا مراد است. و جمعی از محققین را اعتقاد این است که: مراد در آن قبهای است که در تیه برای قبله ایشان مقرر کرده بودند و رو به آن نماز میکردند. پس بعضی ابا کردند و از درهای دیگر داخل شدند یا داخل نشدند. و بعضی که از آن در داخل شدند آن عبارت که استغفار ایشان بود تغییر دادند و به جای حطه، حنطه گفتند و گندم طلبیدند. پس خدا طاعون بر ایشان گماشت که در یک ساعت بیست و چهارهزار یا هفتادهزار کس ایشان بمرد. و بدان که مضمون این دو تشبیه بلیغ که در این حدیث وارد شده است، در احادیث سنی و شیعه متواتر است و دلالت بر این میکند که در هر باب تسلیم و انقیاد ایشان باید نمود و پا از جاده متابعت ایشان به در نباید گذاشت، و به همین اکتفا نباید کرد که نام شیعه بر خود گذارند و در اعمال و اعتقادات از طریقه ایشان به در روند. بلکه ایشاناند وسیله میان خلق و خدا، و هدایت از غیر ایشان حاصل نمیشود.
چنانچه ابن بابویه علیه الرحمه و شیخ طبرسی به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کردهاند که: حضرت فرمود که: بلیه مردم برای ما عظیم شده است. اگر ایشان را میخوانیم اجابت ما نمیکنند، و اگر ایشان را واگذاریم، به غیر ما هدایت نمییابند. و شیخ طوسی به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که: ماییم سبب و وسیله میان شما و خدا. و شیخ طبرسی در احتجاجات روایت کرده است از عبدالله بن سلیمان که: من در خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السلام بودم. شخصی از اهل بصره آمد و گفت: حسن بصری میگوید که: آن جماعتی که علم خود را کتمان میکنند، گند شکمهای ایشان اهل جهنم را متأذی خواهد کرد. حضرت فرمود که: اگر حسن راست میگوید پس هلاک شده است مؤمن آل فرعون، و خدا او را به کتمان ایمان و علم مدح کرده است. و همیشه علم مکتوم بود از آن روز که خدا را به پیغمبری مبعوث گردانید. حسن بصری اگر میخواهد به جانب راست برود، و اگر میخواهد به جانب چپ رود، که علم یافت نمیشود مگر نزد ما. و ابن بابویه رحمه الله به سند معتبر از اسحاق بن اسماعیل روایت کرده که حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه به او نوشت که: بهدرستی که خداوند عالمیان به رحمت و احسان خود بر شما فرایض را واجب گردانید نه از برای آن که خود محتاج بود به عبادت شما، بلکه از برای احسان و تفضل بر شما، تا آن که ممتاز گرداند بد را از نیک، و بدکردار را از فرمانبردار، و تا ظاهر گرداند آنچه در سینهها مخفی است، و دلها را پاکیزه گرداند از بدیها، و از برای آن که سبقت جویید به رحمتهای او، و منزلتها و رتبههای شما در بهشت رفیع گردد. پس واجب گردانید بر شما حج و عمره و نماز و روزه و زکات و ولایت اهل بیت رسول صلی الله علیهم را، و از برای شما دری مقرر ساخت که به آن در درهای فرایض بر شما گشوده میشود، که آن ولایت و متابعت اهل بیت است. و از برای شما کلیدی از برای گشودن درهای قرب و راههای معرفت قرار داده است پیروی ایشان است. اگر نه محمد و اوصیای او صلوات الله علیهم میبودند، شما حیران میبودید از باب بهایم و حیوانات، که هیچ فریضهای از فرایض خدا را نمیدانستید. و آیا داخل شهر میتوان شد از غیر راهش؟ پس چون خدا بر شما منت گذاشت به نصب امامان بعد از پیغمبر شما، فرمود که: امروز دین شما را کامل گردانید و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم. و از طرق سنی و شیعه متواتر است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود که: من شهرستان علمم و تو در آن شهرستانی. و داخل شهر نمیتوان شد مگر از درش. و اخبار در این باب زیاده از حد و حصر است. و چنانچه از احادیث معتبره ظاهر میشود ایشان نه همین سفینه نجات این امتاند، بلکه جمیع ملائکه و پیغمبران به برکت ولایت ایشان به سعادات فایز گردیدهاند و در جمیع شداید به انوار ایشان پناه بردهاند. و ایشاناند علت غایی ایجاد جمیع آسمانها و زمین، و عرش و کرسی، و ملک و جن و انس، چنانچه در احادیث بسیار وارد شده است که خطاب به محمد و علی فرمودند که: لولا کما لما خلقت الأفلاک: اگر نه شما میبودید من افلاک را خلق نمیکردم. و بیان سر این اخبار موقوف بر تبیین رمزی است که موجب انکشاف این معنی میشود: بدان که خداوند عالمیان فیاض مطلق است و ذات مقدسش مقتضی فیض وجود است. اما قابلیت ماده از جانب ممکنات شرط است تا افاضه آن فیض عقلا قبیح نباشد. و کسی که قابل آن باشد که چنین بنایی مثل عالم امکان را برای او بنا کنند و چنین مهمانخانهای را برای او مرتب سازند و در میدان وسیع عرصه ایجاد، چنین سقفهای رفیع و بناهای منیع برپا کنند و چندین هزار سُرادق رفعت و حُجُب جلال را به اوتاد قدرت و اطناب عزت استوار گردانند، و این عرصه ظلمانی را به چراغهای نورانی از آفتاب و ماه و ستارگان روشن سازند، و صفایح افلاک و لوح خاک را به انواع زینتها و الوان نقشها بیارایند، و مایده احسانی که تمام عالم فراگرفته برای او بکشند، و الوان نعمتها و میوهها و گلها و ریاحین برای او حاضر سازند، و نشئه دنیا نمونه حقیری است از آن، یعنی بهشت اعلا را به انواع حور و قصور بیارایند، و غیر متناهی از ملائکه مقربین و جن و طیور و وحوش و بهایم را خادم او گردانند، بزرگواری میباید باشد که این کرامتها را سزاوار باشد و این نوازشها را لایق باشد.
پس اگر دیگران به طفیل او از این خوان بهرهای برند، نزد عقلا پسندیده است، و اگر نه، امثال ماها لایق این کرامتها نیستیم، و برای ما به تنهایی این قسم تشریفات نزد عقلا قیبح است. چنانچه اگر بالفرض لری یا کردی یا روستایی ناقص جاهلی نزد پادشاه عظیمالشأنی بیاید و پادشاه بفرماید که میدان را چراغان کنند و انواع فرشها گسترده الوان نعمتهای پادشاهانه برای او حاضر گردانند و جمیع امرای خود را به خدمت او باز دارد، جمیع عقلا او را مذمت میکنند که این ادا پادشاهانه نبود، و این مرد قابل این کرامت نبود. نهایت اکرام این مرد این بود که ده تومان زر یا کمتر به او بدهند و او را در مجلس حضور هم راه ندهند. و اگر مرد کامل قابل بزرگ عظیمالشأنی بیاید و این تهیهها برای او بکنند و به طفیل او چندین هزار کرد و روستایی سیر کنند و بخورند، بدنما نیست و جمیع عقلا مدح میکنند. و همچنین در این ماده چون جناب مقدس نبوی و اهل بیت او صلوات الله علیهم اشرف مُکَونات و زبده ممکناتاند، و نهایت آنچه رتبه امکانی از کمالات و استعدادات گنجایش داشته باشد در ایشان مجمتع است، ایشان ماده قابله جمیع فیوض و رحمتهایند و هر فیضی و رحمتی اول بر ایشان فایض میگردد و به طفیل ایشان به مواد قابله دیگر سرایت میکند در خور استعدادات ایشان. چنانچه نعمت ایجاد که اول نعمتهاست اول بر آن حضرت فایض گردید و بعد از آن بر دیگران. چنانچه فرمود که: أول ما خلق الله نوری. و همچنین معنی نبوت، اول از برای آن جناب حاصل شد و به برکت او به دیگران رسید، چنانچه فرمود که: کنت نبیا و ءادم بین الماء و الطین: من پیغمبر بودم و آدم در میان آب و گل بود. و فرمود که: ماییم آخران سابقان که بعد از همه ظاهر شدیم و پیش از همه جمیع کمالات را داشتیم. و این است معنی شفاعت کبری که از روز اول تا ابد آباد، جمیع خیرات و کمالات به وسیله ایشان به جمیع خلق فایض گردیده و میگردد. و این است سر صلوات بر ایشان که در جمیع مطالب باید اول بر ایشان صلوات فرستاد و بعد از آن حاجت خود را طلبید تا برآورده شود. زیرا که یک علت ناروایی حاجت، عدم قابلیت توست. پس چون صلوات فرستادی و برای آن مادههای قابله، رحمت طلبیدی، مانعی نیست در حق آن حضرت و اهل بیتش؛ البته مستجاب میشود. و همین که آب به سرچشمه آمد، هر کس در خور قابلیت او از سرچشمه به او بهرهای میرسد در خور راهی که به آن سرچشمه دارد. کسی باشد که نهری عظیم از راه ولایت و اخلاص و توسل از آن منبع خیرات و سعادت به سوی خود کنده باشد، از هر رحمتی که به آنجا میرسد در خور آن نهر و گنجایش آن بهرهای میبرد؛ و کسی که جوی ضعیفی داشته باشد همان قدر حصه مییابد. پس معلوم شد که انتفاع انبیا و مقربان از انوار مقدسه ایشان زیاده از دیگران است و منت نعمت ایشان بر پیغمبران و اوصیا و دوستان خدا زیاده بر عوام ناس است. چون سخن به اینجا کشیدن این مطلب را از این نازکتر بیان میتوان کرد. بدان که این معلوم است که چندان که مناسبت میان فاعل و قابل، و مُفیض و مُستفیض بیشتر است افاضه بیشتر میشود. بلکه جمعی را اعتقاد این است که تا یک قدر مناسبتی نباشد افاضه نمیتواند شد. پس این ناقصان که در نهایت مرتبه نقصاند، در استفاضه ایشان از کامل من جمیعالوجوه ناچار است از واسطهای که از جهات کمال با جناب ذیالجلال یک نوع ارتباطی داشته باشد، و از جهت امکان و عوارض آن، مناسبتی با ممکنات ناقصه داشته باشد که افاضه و استفاضه به این دو جهت به عمل آید. چنانچه در هدایت و ایصال احکام و حکم و حقایق به خلق، این دو جهت ضرور است. و اشاره مجملی به این معنی در ابواب نبوت شد، و در بیان معنی قرب نیز اشاره شد.
و بدان که چون ایشان مظهر صفات کمالیه الهیاند، و به نمونهای از صفات جلال و جمال او متصف گردیدهاند، ایشان را کلماتالله و اسماءالله میگویند. و احادیث در این باب بسیار است. و چنانچه اسمای الهی دلالت بر کمالات او میکنند، ایشان نیز از این حیثیت که به پرتوی از صفات او متصف گردیدهاند دلالت بر صفات او میکنند، مثل اسم رحمان که دلالت بر اتصاف الهی به صفت رحمت میکند. چون رحمت و شفقت رسول خدا صلی الله علیه و آله را مشاهده میکنی تو را دلالت میکند بر کمال رحمت خداوندی که این رحمت با این بسیاری، قطرهای از دریای رحمت اوست؛ و همچنین در جمیع کمالات. بلکه دلالت ایشان بر آن کمالات زیاده از دلالت اسماست. و اسمای مقدس الهی از این جهت تأثیرات بر ایشان مترتب است که دلالت بر آن مُسَمی میکند. لهذا بر ایشان نیز آثار عجیبه در عالم ظاهر میگردد که اسمای مقدس الهیاند و مظهر قدرت و کمالات اویند. و چنانچه پیش دانستی، کُنه ذات و صفات را دانستن محال است، ولیکن در انحای وجوهات صفات و تعبیرات از آن، عارفان را درجات مختلفه میباشد، و در هر اسمی صاحب هر معرفتی در خور معرفت خود از آن اسم بهرهای مییابد. مثلا بلاتشبیه مراتب مردم در معرفت پادشاه مختلف میباشد. یک مرد کردی میباشد که از عظمت پادشاه همین تصور کرده است که هر وقت که خواهد اردهدوشاب، او را میسر است، و اگر خواهد هزار دینار بیزحمت به کسی میتواند داد. این مرد پادشاه را به صفات استاد حلوایی و استاد بزاز شناخته. اگر پادشاه به او احسانی کند، در خور شناخت او احسان خواهد کرد. و همچنین تا به مرتبه آن شخصی که از عظمت پادشاه آن قدر دانسته که او قادر بر عطای حکومتهای عظیم هست و منصبی میتواند بخشید که در سالی آلاف الوف تحصیل میتواند کرد. پادشاه به چنین شخصی در خور معرفت او میدهد. و همچنین عارفان را در مراتب معرفت، بلاتشبیه این تفاوت هست. یک لفظ رحمان را هر عارفی به معنیی میفهمد و در خور آن معنی فایده میبرد، تا آن عارف کامل که نهایت وجوه ممکنه را یافته، به رحمان، فیض ازل و ابد را برای ممکنات میطلبد و میرساند. و همچنین در مراتب معرفت رسول خدا و ائمه معصومین صلوات الله علیهم که اسمای مقدس الهیاند، در خور شناخت و معرفت ایشان، از توسل به ایشان منتفع میتواند شد.
یک شخص علی را مردی شناخته است که هر مسئله که میپرسی میداند. او علی را در مرتبه علامه شناخته، بلکه علی را وسلیه نکرده؛ علامه را وسیله کرده. و دیگری علی را چنین شناخته که شبی پانصد کس را میتواند کشت. او علی را نشناخته؛ مالک اشتر را شناخته. و یکی علی را چنین شناخته که اگر شفاعت کند خدا هزار تومان به او میدهد. تا به مرتبه آن بزرگی که علی را در مرتبه کمال شناخته؛ اگر نام علی را بر آسمان بخواند از یکدیگر میپاشد، و اگر بر زمین بخواند میگدازد. چنانچه در احادیث بسیار هست که نامهای ایشان را بر عرش نوشتند، عرش قرار گرفت؛ و بر کرسی نوشتند، برپا ایستاد؛ و بر آسمانها نوشتند، بلند شدند؛ و بر زمین نوشتند، قرار گرفت؛ و بر کوهها نوشتند، ثابت گردیدند و دوستان ایشان را به تجربه معلوم است که در وقت دعا در خور آن ربط و معرفت و توسلی که به ایشان حاصل میشود همان قدر استشفاع به ایشان نفع میکند. و اگر این معنی را از این نازکتر ذکر کنیم سخن دقیق میشود و مطلب مخفیتر میشود.
بعضی تمثیلی ذکر کردهاند از برای وضوح این معنی که: یک فیلی را بردند به شهر کوران. چون شنیدند که چنین خلق عظیم به شهر ایشان آمده، همگی به سیر آن جمع شدند و دست بر آن میمالیدند. یکی از ایشان دست بر گوش آن مالید، و یکی دست بر خرطوم آن مالید، و یکی دندانش را لمس کرد و یکی بدنش را و یکی دُمش را. و چون فیل را بردند اینها با یکدیگر نشستند و به وصف آن شروع کردند و در میان ایشان نزاع شد. آن که گوشش را لمس کرده بود گفت: فیل یک چیز پهنی است از باب گلیم. دیگری که خرطومش را یافته بود گفت: غلط کردی؛ از بابت ناو، دراز است و میان تهی. و هریک به آنچه از آن یافته بودند تعبیر کردند و نزاع ایشان به طول انجامید. مرد بینایی که فیل را درست دیده بود در میان ایشان حکم شد و گفت: هیچ یک آن را نشناختهاید اما هر یک راهی به آن بردهاید بلاتشبیه کوران عالم امکان و جهالت را در معرفت واجب الوجود و دوستان او که مُتَخَلِق به اخلاق او شدهاند چنین حالتی هست. و در این مقام گنجایش زیاده از این سخن نیست.
و این مضامین در اخبار بسیار ظاهر میشود. چنانچه ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام رضا صلوات الله علیه روایت کرده است که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: خدا خلق نکرده است خلقی را که از من بهتر و گرامیتر باشد نزد او. گفتم: یا رسول الله تو افضلی یا جبرئیل؟ فرمود که: یا علی، خدا انبیای مرسل را افضل گردانیده است از ملائکه مقرب، و مرا بر جمیع پیغمبران تفضیل داده است. و بعد از من تو را و ائمه بعد از تو را بر همه تفضیل و زیادتی داده و ملائکه خدمتکاران ما و خدمتکاران دوستان مایند. یا علی آنهایی که حاملان عرشاند و بر دور عرش میباشند، تسبیح و تحمید خداوند خود میکنند و استغفار میکنند برای آن جماعتی که ایمان به ولایت ما آوردهاند. یا علی اگرنه ماها بودیم، خدا نه آدم را خلق میکرد و نه حوا را، و نه بهشت را و نه دوزخ را، و نه آسمان را و نه زمین را. و چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم و حال آن که ما پیش از ایشان خدا را شناختیم و تسبیح و تقدیس و تنزیه خدا کردیم. زیرا که اول چیزی را که خدا خلق کرد ارواح ما بود. پس ما را گویا گردانید به توحید و تحمید خود که او را به یگانگی یاد کنیم و حمد او بکنیم؛ بعد از آن ملائکه را خلق کرد. و ارواح ما یک نور بود. چون ارواح ما را ملائکه دیدند، بسیار عظیم نمود در نظر ایشان. پس گفتیم: سبحانالله تا آن که بدانند که ما خلق آفریده خداییم و خدا منزه است از این که به ما شباهتی داشته باشد یا آن که صفات ممکنات در او باشد. پس چون ملائکه تسبیح ما را شنیدند خدا را تسبیح کردند و خدا را منزه از صفات ما دانستند. و چون بزرگواری شأن ما را مشاهده نمودند لا اله الا الله گفتیم تا بدانند ملائکه که خدا شریک در بزرگواری و عظمت ندارد و ما بندگان خداییم و در عظمت و خداوندی او شریک نیستیم. پس ایشان گفتند: لا اله الا الله. پس چون رفعت محل و درجه ما را دیدند ما گفتیم: الله أکبر تا بدانند ملائکه که خدای از آن عظیمتر است که کسی بدون توفیق و تأیید او نزد او رتبه و منزلت تواند به هم رسانید. آنگاه گفتند: الله أکبر. پس چون قوت و قدرت و غلبه ما را مشاهده کردند گفتیم: لا حول و لا قوه الا بالله تا بدانند که قوت و قدرت و توانایی ما از خداوند ماست. پس چون دانستند که خدا چه نعمتها به ما کرامت فرموده و اطاعت ما را بر جمیع خلق لازم گردانیده، ما گفتیم: الحمدلله تا بدانند ملائکه که خدا از جانب ما مستحق حمد و ثناست بر این نعمتهای عظیم که به ما انعام فرموده. پس ملائکه گفتند: الحمدلله. پس به برکت ما هدایت یافتند ملائکه به تسبیح و تهلیل و تحمید و توحید و تمجید خدا. پس حق تعالی حضرت آدم را خلق فرمود و ما را در صُلب او به ودیعه سپرده و امر فرمود ملائکه را که حضرت آدم را سجده کنند از برای تعظیم و تکریم ما که در صلب آدم بودیم. و سجود ایشان سجده بندگی خدا بود، و سجده تکریم و اطاعت آدم بود چون ما در صلب وی بودیم. پس چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم و حال آن که جمیع ملائکه سجده آدم از برای تکریم ما کردند. و به درستی که چون مرا به آسمانها عروج فرمودند جبرئیل اذان و اقامه گفت و گفت: یا محمد پیش بایست تا با تو نماز کنیم. من گفتم که: یا جبرئیل من بر تو تقدیم بجویم؟ گفت: آری؛ زیرا که خدا پیغمبرانش را بر جمیع ملائکه تفضیل داده است و تو را به خصوص بر جمیع خلق تفضیل داده است. پس من مقدم شدم و با من نماز گزاردند و فخر نمیکنم. پس چون به حجابهای نور رسیدم جبرئیل گفت که: پیش برو یا محمد که من در اینجا میمانم. گفتم: در چنین جایی مرا تنها میگذاری؟ جبرئیل گفت که: یا محمد این نهایت اندازهای است که خدا برای من مقرر ساخته است و اگر از این حد درگذرم بالهای من میسوزد. پس فرو رفتم در دریاهای نور و رسیدم به آنجایی که خدا میخواست از اعلای درجات ملکوت و مُلک. پس ندا به من رسید که: یا محمد. گفتم: لبیک ربی و سعدیک. تبارکت و تعالیت. پس ندا رسید که: ای محمد تو بنده منی و من پروردگار توام. مرا عبادت کن و بس، و بر من توکل کن در جمیع امور. به درستی که نور منی در میان بندگان من، و فرستاده منی به سوی خلق، و حجت منی بر جمیع خلایق. از برای تو و متابعان تو بهشت را خلق کردهام، و از برای مخالفان تو جهنم را خلق کردهام، و از برای اوصیای تو کرامت خود را واجب گردانیدهام، و از برای شیعیان ایشان ثواب خود را لازم ساختهام. گفتم: خداوندا اوصیای من کیستند؟ ندا رسید که: ای محمد اوصیای تو آنهایند که بر ساق عرش نام ایشان نوشته است. چون نظر به ساق عرش کردم دوازده نور دیدم، بر هر نوری سطری سبز بود که بر او نام وصیی از اوصیای من نوشته بود؛ اول ایشان علی بن ابیطالب و آخر ایشان مهدی امت من. گفتم: خداوندا اینها اوصیای مناند بعد از من؟ ندا رسید که: یا محمد اینها اولیا و دوستان و اوصیا و برگزیدگان مناند، و حجتهای مناند بعد از تو بر جمیع خلایق. و ایشان اوصیا و خلیفههای تواند و بهترین خلق مناند بعد از تو. به عزت و جلال خودم سوگند که به ایشان دین خود را ظاهر گردانم، و کلمه حق را به ایشان بلند گردانم، و به آخرین ایشان زمین را از دشمنان خود پاک گردانم، و او را بر مشرق و مغرب زمین مسلط گردانم، و بادها را مسخر او کنم، و ابرهای صعب را ذلیل او گردانم، و او را بر آسمانها بالا برم، و او را به لشکرهای خود یاری کنم، و ملائکه را مددکار او گردانم، تا آن که دین حق بلند شود و جمیع خلق به یگانگی من اقرار کنند. پس ملک و پادشاهی او را دایم گردانم و دولت حق تا روز قیامت از دوستان من به در نرود.
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: چون جبرئیل به نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله میآمد در خدمت آن حضرت مانند بندگان مینشست و تا رخصت نمیفرمود آن حضرت، او داخل نمیشد.
و از حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه روایت کرده است که: از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله پرسیدند که: علی بن ابیطالب افضل است یا ملائکه؟ حضرت فرمود که: ملائکه شرف نیافتند مگر به محبت محمد و علی و قبول ولایت ایشان. و هر کس از محبان علی که دل خود را از غش و دغل و کینه و حسد و گناهان پاک کند او افضل است از ملائکه و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: یهودیی به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد و گفت: تو افضلی یا موسی بن عمران؟ حضرت فرمود که: خوب نیست که آدمی تعریف خود کند. ولیکن مرا ضرور است، میگویم: چون حضرت آدم خطیئهای از او صادر شد توبهاش این بود که: خداوندا از تو سؤال میکنم به حق محمد و آل محمد که مرا بیامرزی. پس خدا توبهاش را قبول فرمود. و نوح چون به کشتی نشست و از غرق ترسید گفت: خداوندا از تو سؤال میکنم به حق محمد و آل محمد که مرا از غرق نجات دهی. پس خدا او را نجات داد. و ابراهیم را چون به آتش افکندند گفت: خداوندا از تو سؤال میکنم به حق محمد و آل محمد که مرا از آتش نجات دهی. پس خدا آتش را بر او سرد و سلامت گردانید. و موسی چون عصایش را انداخت و ترسید گفت: خداوندا سؤال میکنم به حق محمد و آل محمد که مرا ایمن گردانی. پس خدا فرمود که: مترس که تو بر ایشان غالبی. ای یهودی اگر موسی مرا درمییافت و ایمان به پیغمبری من نمیآورد، ایمان او هیچ نفع نمیداد او را، و پیغمبری، او را فایده نمیکرد. ای یهودی یکی از فرزندان من مهدی است که چون بیرون آید، عیسی بن مریم از آسمان برای یاری او فرود آید و او را مقدم دارد و در پی او نماز گزارد. و ایضا به سند معتبر روایت کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام گفت که: یا علی حق تعالی مرا از میان جمیع مردان عالمیان برگزید و بعد از من تو را از جمیع مردان عالم اختیار کرد، پس ائمه فرزندان تو را از جمیع مردان عالم اختیار کرد، پس فاطمه را از جمیع زنان عالم اختیار کرد. و در احادیث معتبره وارد شده است که: در روزی که از ذریت آدم پیمان میگرفتند، از جمیع ملائکه و پیغمبران و سایر خلق به این نحو پیمان گرفتند که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و محمد پیغمبر شما نیست؟ و علی امام شما نیست؟ و امامان هادیان از فرزندان او امامان شما نیستند؟ همه گفتند: بلی. و هر که سبقت گرفت به این اقرار، و عزم بر نگاه داشتن این پیمان بیشتر داشت، از پیغمبران اولوالعزم شدند و هر ملکی که قبول ولایت بیشتر کرد مقرب شد.
در اینکه اهل بیت علیهم السلام کشتی نجات و باب آمرزش اند
منتشرشده در
مطالعه کتاب عین الحیات
آخرینها از مدیر سایت
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.