اشاره
یا أباذر ان الله تبارک و تعالی لم یوح الی أن أجمع المال، و لکن أوحی الی أن: سبح بحمد ربک و کن من الساجدین. و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین.
یا أباذر انی ألبس الغلیظ، و أجلس علی الأرض، و ألعق أصابعی، و أرکب الحمار بغیر سرج، و أردف خلفی. فمن رغب عن سنتی فلیس منی. یا أباذر حب المال و الشرف أذهب لدین الرجل من ذئبین ضاریین فی زرب الغنم، فأغارا فیها حتی أصبحا. فماذا أبقیا منها؟
ای ابوذر حق تعالی به سوی من وحی نفرستاده که من مال جمع نمایم. ولیکن به سوی من وحی فرستاد که: تسبیح کن پروردگار خود را، و او را منزه دان و به پاکی یاد کن (از هر چیز که در ذات و صفات و افعال شایسته او نیست) و تسبیح را با حمد پروردگار خود به جا آور (که او را بر جمیع نعمتها که به تو کرامت فرموده به زبان و دل و اعضا و جوارح شکر نمایی. یا آن که: چون توفیق تسبیح بیابی آن را از جانب خدا بدان و او را بر این نعمت شکر کن) و از جمله نمازگزارندگان باش (یا: از جمله سجدهکنندگان باش در نماز و غیر نماز). و عبادت پروردگار خود بکن (بر هر حالی (تا وقتی که در رسد تو را مرگ) که متیقن است رسیدن آن به هر زندهای از مخلوقات. یعنی تا زندهای ترک بندگی مکن).
ای ابوذر من جامههای گنده میپوشم و بر روی خاک مینشینم و انگشتان خود را میلیسم در هنگام طعام خوردن، و بر الاغ بیزین و پالان سوار میشوم و دیگری را با خود ردیف میکنم. پس هر که سنت مرا ترک نماید و از آن کراهت داشته باشد از من نیست.
ای ابوذر محبت مال و شرف و بزرگی دنیا دین آدمی را بیشتر تلف و ضایع میکند از تلف کردن دو گرگ بسیار گرسنه درنده که در رمه گوسفندی شب درآیند و تا صبح غارت کنند. این دو گرگ از آن گوسفندان چه چیز باقی خواهند گذاشت؟ (همچنین این دو گرگ درنده که یکی محبت مال است و یکی محبت جاه، در این شب تار غفلت و جهالت، دین آدمی را چنین به غارت میبرند. و چون پردههای غفلت را از دیده برمیگیرند بعد از مرگ، و صبح آگاهی طلوع میکند و به مقتضای الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا از خواب غفلت بیدار میشوند معلوم میشود که چه ضررها به دین رسانیدهاند.)
این کلمات شریفه مشتمل است بر بیان سه خصلت:
خصلت اول: محبت مال و جمع کردن درهم و دینار از روی حرص
و این بدترین صفات ذمیمه است و موجب ارتکاب محرمات و ظلم و طغیان و فساد میشود. و چون دل را یک محبوب بیش نمیباشد این محبت باعث این میشود که محبت الهی را از دل بیرون میکند و پیوسته در جمیع کارها منظور او همین میباشد. و همین است معنی مال پرستیدن، چنانچه در باب نیت بیان کردیم.
و علاج این خصلت به این میشود که بعد از توسل به جناب مقدس الهی، در فنا و نیستی دنیا تفکر نماید، و ملاحظه نماید که آنچه جمع میکند به کار او نمیآید و آنچه در راه خدا صرف میکند ابدالآباد به کار او خواهد آمد. و در عظمت رتبه علم و عبادت و کمالات و آثاری که در دنیا و آخرت بر آنها مترتب میشود فکر کند تا بر او معلوم شود که این امر سهل باطل را که به زودی از آدمی جدا میشود مانع تحصیل آن قسم کمالات ابدی که همیشه با این کس خواهد بود نمیتوان نمود. و تأمل نماید در عقوبتهایی که خدا برای کسب مال حرام مقرر فرموده، و در این که مال حلال را هم حساب میباید داد، و در ثواب صرف کردن در راه خدا که یک را ده و هفتصد را هفتصدهزار عوض میدهند در روزی که دست آدمی از جمیع چیزها و وسیلهها کوتاه شده است.
و بدان که حق تعالی ضامن رزق است و اعتماد بر اوست نه بر مال، و عبرت گیرد از احوال جمعی که مالهای بسیار جمع کردند و هیچ به کار ایشان نیامد و وبالش از برای ایشان ماند، و جمعی [که] متوجه عبادت و تحصیل آخرت شدند و روزگار ایشان به احسن وجوه گذشت.
چنانچه حضرت صادق علیه السلام فرمود که: کسی که یقین داند که حساب قیامت حق است جمع مال چرا میکند.
و در حدیث دیگر فرمود که: در میان بنیاسرائیل در زمانی قحط عظیم به هم رسید به حدی که قبرهای مردهها را شکافتند و گوشتهای ایشان را خوردند. در یکی از آن قبرها لوحی یافتند که بر آن نوشته بود که: من فلان پیغمبرم، و قبر مرا فلان حبشی نبش خواهد کرد. بدانید که آنچه را پیش فرستاده بودیم، یافتیم؛ و آنچه را صرف کرده بودیم بر وجه طاعت، سود بردیم؛ و آنچه از عقب خود گذاشتیم زیان کردیم و به ما نفعی نداد.
و از عبدالله عباس منقول است که: اول درهم و دیناری را که بر وری زمین سکه زدند شیطان را بر آنها نظر افتاد. پس برداشت و بر دیده گذاشت و بر سنیه خود گرفت و از شادی فریادی زد و آنها را در بر گرفت و گفت: شماها باعث روشنی چشم منید و میوه دل منید، و بنیآدم که شما را دوست دارند دیگر پروا ندارم از این که بت نپرستند. و مرا از ایشان همین کافی است که شما را دوست دارند. و از حضرت امام رضا صلوات الله علیه منقول است که: جمع نمیشود مال مگر به چند خصلت زشت: به بخل بسیار، و امل دور و دراز، و حرصی که بر آدمی غالب باشد، و قطع کردن رحم، و اختیار کردن دنیا بر آخرت. و منقول است به سند معتبر از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله که به صحابه فرمودند که: کدام یک از شما مال وارث را از مال خود دوستتر میدارید؟ گفتند: یا رسولالله هیچ یک از ما چنین نیستیم. فرمود که: بلکه همه این حال دارید. بعد از آن فرمود که: فرزند آدم میگوید که: مال من و مال من. آیا از مال، بغیر این از تو هست که طعامی را بخوری و فانی کنی، و جامهای را بپوشی و کهنه کنی، یا مالی را تصدق کنی و از برای خود ذخیره کنی؟ و آنچه غیر اینهاست مال وارث است.
و در حدیث دیگر فرمود که: هیچ تکلیفی بر بندگان دشوارتر نیست از بیرون کردن حقوق اموال.
و فرمود که: دینار و درهم هلاک کرد جمعی را که پیش از شما بودند، و شما را نیز هلاک خواهد کرد.
و فرمود که: هر که محبت این دو سنگ را بر محبت خدا ترجیح دهد با اینها محشور خواهد شد.
و از حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه منقول است که فرمود که: سه چیز است که باعث فتنه و ضلالت مردم میشود: اول محبت زنان است، و آن شمشیر شیطان است؛ دویم شراب خوردن است، و آن تله شیطان است؛ سیم محبت دینار و درهم است، و آن تیر شیطان است. پس کسی که زنان را دوست دارد به باطل، از زندگانی خود منتفع نمیشود؛ و کسی که شراب را دوست دارد بهشت بر او حرام است؛ و کسی که دینار و درهم را دوست دارد بنده دنیاست.
و فرمود که: حضرت عیسی میفرمود که: دینار درد دین است، و عالم طبیب دردهای دین است. پس چون ببینید که طبیب، درد را به سوی خود میکشد او را متهم دارید، و بر عالمی که محبت دینار و درهم داشته باشد اعتماد مکنید و بدانید که هرگاه او خیر خود را نخواهد خیرخواه دیگران نخواهد بود.
خصلت دویم: محبت جاه و اعتبارات باطل دنیاست
و این ضررش نسبت به خواص زیاده از محبت دینار و درهم است، و در نفس مخفی میباشد. و بسیار کسی باشد که گمان کند که این معنی را از نفس خود زایل کرده، و بعد از مجاهده بسیار بر او ظاهر شود که در نفس او این معنی کامل است، و این نیز از امهات صفات ذمیمه است، و اخلاص در اعمال را باطل میکند، و آدمی را مردم پرست میکند و به مهالک عظیمه میاندازد و مرتکب مناصب باطل میگرداند، و دین حق را و خدا را در نظر سهل میکند، و اعتبارات دنیا را در نفس قوی میکند، و به تدریج آدمی را به کفر میرساند.
و علاج این نیز بعد از توسل به جناب مقدس ایزدی، آن است که در بطالت مردم تفکر نماید و به تفکر صحیح بیابد که ایشان مالک ضرر و نفع او نیستند و در دنیا و آخرت کار او با پروردگار اوست، و بداند که اعتبارات دنیا فانی است و به زودی زایل میشود، و عبرت گیرد از احوال جمعی که دنیا دو روز ایشان را برمیدارد و به زودی بر خاک مذلت میاندازد و بعد از مردن، آن اعتبارات وبال ایشان خواهد بود. و اعتبارات واقعی که از علم و عمل به هم میرسد هرگز زوال ندارد و پیوسته باقی است. و در احادیث اهل بیت علیهم السلام که در این باب وارد شده است تفکر نماید و از پندهای ایشان متعظ گردد.
چنانچه منقول است که از حضرت امام زینالعابدین صلوات الله علیه پرسیدند که: کدام عمل نزد حق تعالی افضل است؟ فرمود که: هیچ عملی بعد از معرفت خدا و رسول و ائمه صلوات الله علیهم بهتر از دشمنی دنیا نیست. و به درستی که دنیا را شعبههای بسیار هست و گناهان را نیز شعبههای بسیار هست.
پس اول معصیتی که خدا را کردند تکبر بود در هنگامی که شیطان از سجده حضرت آدم ابا نمود و تکبر کرد و از جمله کافران شد.
دیگر حرص بود که آدم و حوا را باعث شد که با این که حق تعالی به ایشان فرمود که از هر چه خواهید از میوههای بهشت بخورید و به نزدیک شجره منهیه مروید که از جمله ستمکاران بر خود خواهید بود اگر از آن تناول نمایید. پس با آن که احتیاج به میوه آن درخت نداشتند خوردند، و این معنی در میان فرزندان ایشان به هم رسید تا روز قیامت.
چنانچه میبینی که اکثر آن چیزهایی که فرزندان آدم مرتکب آنها میشوند چیزی چند است که به آنها احتیاج ندارند.
دیگر حسد بود که از فرزند آدم - قابیل - صادر شد که برادر خود را کشت از روی حسد و رشک.
پس، از اینها شعبهها به هم رسید از محبت زنان، و محبت دنیا، و محبت ریاست و بزرگی، و محبت راحت، و محبت سخن گفتن باطل، و محبت رفعت و تفوق بر مردم، و محبت بسیاری اموال و اسباب. پس اینها هفت خصلت بدند و همگی جمع شدهاند در محبت دنیا. پس چون پیغمبران و علما این را دانستند گفتند که: محبت دنیا سر همه بدیها و گناهان است. و دنیا دو دنیاست: یکی دنیایی که آدمی را کافی باشد، و زیاده بر آن ملعون است.
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: هر که طلب نماید ریاست و سرکرده بودن را، هلاک میشود.
و در حدیث دیگر فرمود که: زینهار که بپرهیزید از جماعتی که ریاست میطلبند و بزرگی را بر خود میبندند. والله که صدای کفش بر پشت کسی بلند نمیشود به باطل مگر این که خودش هلاک میشود و دیگران را هلاک میکند.
بلند شدن صدای کفش در پشت سر نشانه این است که شخصی از مقامات باشد و هر جا که رود، گروهی در پشت سر او حرکت کنند.
اهمیت این روایات از اینجا بیشتر مشخص میشود که بدانیم شیعه به عنوان یک گروه مخالف و منتقد از حکومت ظلم مطرح بوده است و حاکمان میکوشیدهاند تا با سپردن مقام و منصب، فقیهان، عالمان، کاردانان و نخبگان شیعه را به خود جذب کنند تا از این راه، هم آنان را از آرمانهای خویش دور سازند، هم پشتوانه فکری و مدیریتی نظام خود را بیشتر و پایههای آن را مستحکمتر سازند و هم توجیهی بر این اساس برای مشروعیت خویش داشته باشند. در این میان برخی از یاران ائمه و شیعیان شایسته پذیرش منصبهای حکومتی نیز به خاطر پرهیز از فسادهای زمانه و دوری از مراکز قدرت، در تنگدستی به سر میبردهاند.
و به سند صحیح منقول است که: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام شخصی را نام بردند و فرمودند که او ریاست را دوست میدارد. بعد از آن فرمودند که: دو گرگ درنده که در گله گوسفندی بیفتند که شبانشان حاضر نباشد، ضرر به آن گله نمیرسانند آن مقدار که طلب ریاست ضرر به دین مسلمانان میرساند.
و به سند معتبر منقول است که حضرت صادق علیه السلام فرمود که: هر که سرداری و ریاست مردم کند ملعون است، و هر که طلب آن نماید ملعون است، و هر که در خاطر خود آن را داشته باشد و محبت آن در دلش باشد ملعون است.
و به سند صحیح از محمد بن مسلم منقول است که حضرت صادق علیه السلام فرمود که:
گمان میکنید که من نیکان و بدان شما را نمیشناسم؟ والله که بدترین شما کسی است که دوست دارد مردم از پی او راه روند و سرکرده ایشان باشد. به درستی که چنین کسی یا دروغگوست یا بیعقل است.
و به سند معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: اول چیزی که خدا را به آن معصیت کردند شش خصلت بود: محبت دنیا، و محبت ریاست، و محبت طعام، و محبت زنان، و محبت خواب، و محبت راحت.
و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که به سفیان بن خالد فرمود که: زینهار که طلب ریاست مکن، که هیچ کس آن را طلب نکرد مگر آن که هلاک شد. او گفت: فدای تو گردم! پس ما همه هلاک شدهایم، زیرا که هیچ یک از ما نیست مگر آن که میخواهد که نامش مذکور شود و مردم نزد او بیایند و حدیث از او اخذ نمایند. حضرت فرمود که: آن مراد نیست که فهمیدی. آنچه بد است آن است که شخصی را بغیر از امام به حق از برای خود پیشوا قرار دهی، و آنچه از پیش خود گوید تصدیقش نمایی، و مردم را به متابعت گفته او بخوانی.
خصلت سیم: تواضع و فروتنی و شکستگی است نزد خدا و خلق، و رفع تکبر از خود نمودن
و این از بهترین صفات کمال است زیرا که ممکن، ناچیز و فانی و ذلیل است و عزت و رفعت و بزرگواری مخصوص خداوند عالمیان است و چندان که آدمی شکستگی بیشتر میکند خدا او را بلندتر میکند و قابل کمالات بیشتر میشود. چنانچه خاک به اعتبار پستی و شکستگی که دارد معدن صدهزار الوان معادن و نباتات و میوهها و گلها و شقایق گردیده و از آن انسان به ظهور آمده که گلستان انواع کمالات و معارف و حقایق است و مسجود ملائکه سماوات گردیده و اشرف مخلوقات در میان ایشان به هم رسید. و آتش که کار آن سرکشی و رفعت و نخوت بود از آن، شیطان به هم رسید و مردود ازل و ابد شد.
پس آدمی میباید که در جمیع امور، از پوشیدن و خوردن و آشامیدن و نشستن و برخاستن و با مردم معاشرت کردن و بندگی پروردگار خود کردن، در مقام تواضع و شکستگی باشد و در امری رفعت طلب نباشد و تفوق در آن امر را نطلبد و نظر به اصل و نسب و حسب خود بکند و ملاحظه نماید که اصلش منی گندیده بوده و در مدتی، غذایش خون حیض بوده، و بعد از آن تا زنده است حامل انواع کثافات و نجاسات است از خون و بلغم و صفرا و سودا و بول و غایط، که هر یک از آنها که از او جدا میشود خود از آنها نفرت میکند، و آخر کارش آن است که جیفه گندیده میشود که هیچ چیز از آن متعفنتر نمیباشد، و تمام بدنش چرک و ریم و کرم میشود. اینها کثافتهای بدن آدمی است، و کثافت روح به سبب اخلاق ذمیمه و جهل و نادانی به صدهزار مرتبه از اینها بدتر است.
پس چنین کسی را کمال آن است که به نقص و عجز و شکستگی خود همیشه اعتراف داشته باشد. و چندان که آدمی کاملتر میشود علم او به پستی و زبونی و بیچارگی او بیشتر میشود و تواضع و فروتنی او بیشتر میشود چنانچه از اطوار انبیا و اوصیا علیهم السلام معلوم است. و چون شکستگی کار بنده است و رفعت و بلندی کار خداوند است، چندان که بنده در کار خود بیشتر میافزاید خداوند کار خود را فزوتنر میکند و او را بلندتر میکند. و اگر خود خواهد که خود را بلند کند، چون کار او نیست، چندان که سعی میکند پستتر میشود.
چنانچه در خبر صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: حق تعالی دو ملک موکل گردانیده که هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند او را بلند کنند، و هر که تکبر کند او را پست و ذلیل کنند.
و در حدیث دیگر فرمود که: حق تعالی به حضرت داوود وحی نمود که: ای داوود چنانچه نزدیکترین مردم نزد من تواضع کنندگاناند، همچنین دورترین مردم از من متکبراناند.
و در حدیث دیگر فرمود که: حق تعالی وحی فرمود به حضرت موسی علیه السلام که: ای موسی میدانی که چرا تو را از میان سایر مردم برگزیدم و کلیم خود گردانیدم؟ موسی فرمود که: به چه سبب؟ حق تعالی وحی فرمود که: در میان مردمان نظر کردم، نیافتم کسی را که مذلت و شکستگی او نزد من زیاده از تو باشد. ای موسی وقتی که نماز میکنی پهلوی روی خود را نزد من بر خاک میگذاری.
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: از جمله تواضع آن است که در مجالس به پستتر از مکان خود راضی شوی؛ و به هر که برخوری بر او سلام کنی؛ و ترک جدل کنی هر چند مُحق باشی؛ و نخواهی که مردم تو را ستایش کنند بر پرهیزکاری خدا.
و به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که: تواضع آن است که از حق مردم ادا کنی آنقدر که میخواهی از حق تو ادا کنند.
و در حدیث دیگر منقول است که از آن حضرت پرسیدند که: کدام است اندازه تواضع که بنده هرگاه به آن متصف گردد او را متواضع گویند؟ فرمود که: تواضع را درجات بسیار هست. از جمله آنها آن است که آدمی قدر خود را بشناسد و خود را بلندتر از مرتبه خود قرار ندهد؛ و دل خود را از کبر و عجب سالم دارد؛ و نخواهد که به کسی برساند مگر چیزی را که خواهد که مردم به او برسانند؛ و اگر بدی از مردم ببیند تدارک آن به نیکی و احسان بکند؛ و خشم خود را از مردم فرو خورد، و از بدیهای مردم عفو کند. و خدا نیکوکاران را دوست میدارد.
و در حدیث معتبر منقول است که حضرت صادق علیه السلام نظر فرمود به شخصی از اهل مدینه که از برای خود چیزی خریده بود و خود برداشته به خانه میبرد. چون آن شخص حضرت را دید شرم کرد. حضرت فرمود که: برای عیال خود خریدهای و از برای ایشان برداشتهای که به خانه برسانی. والله که اگر من از زبان اهل مدینه نمیترسیدم دوست میداشتم که خود چیزی بخرم و از برای ایشان ببرم.
و به سند معتبر از آن حضرت منقول است که: روزی حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه گذشتند بر جماعتی که مبتلا به خوره بودند. و حضرت بر الاغی سوار بودند و ایشان مشغول چاشت خوردن بودند. حضرت را تکلیف کردند به طعام خود. حضرت فرمود که: اگر من روزه نبودم اجابت شما مینمودم. چون حضرت به خانه تشریف آوردند فرمودند که طعام نیکویی برای ایشان مهیا کردند و ایشان را طلبیدند و با ایشان طعام تناول فرمودند.
و منقول است که حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه حضرت امام حسن علیه السلام را وصیت فرمودند که: بر تو باد به تواضع و فروتنی که از بهترین عبادات است.
و به اسانید بسیار از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: هیچ کس تواضع و شکستگی نکرد مگر این که خدا او را بلندمرتبه گردانید.
و حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه فرمود که: حسبی نیست هیچ قُرشی و عربی را مگر به تواضع.
و به سند معتبر منقول است از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام که: چون حضرت نوح به کشتی نشستند و آنچه در کار بود در آنجا جا دادند، کشتی مأمور شد که به هر جا که خدا فرماید برود. پس به نزد خانه کعبه رفت و هفت شوط طواف کرد - و آن طواف نساء بود - و دیگر روان شد. پس حق تعالی وحی فرمود به کوهها که من کشتی بنده خالص خود نوح را بر یکی از شماها قرار خواهم داد. پس همه سربلندی و گردنفرازی کردند، و هر یک را گمان این بود که کشتی بر روی آن خواهد نشست. و جودی - که تل نجف اشرف است و نزد شماست - تواضع و شکستگی کرد و گفت: من با این پستی کی قابل آنم که کشتی بر روی من قرار گیرد! پس کشتی به امر الهی آمد و سینه خود را بر جودی گذاشت. پس در آن وقت حضرت نوح به خدا استغاثه نمود به زبان سُریانی که: یا ماری أتقن یعنی: ای پروردگار! ما را به اصلاح آور.
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: در هنگامی که حضرت جعفر بن ابیطالب در حبشه بود نجاشی پادشاه حبشه روزی جعفر و یارانش را طلب نمود.
چون به نزد او آمدند دیدند که بر روی خاک نشسته و جامههای کهنه پوشیده است. جعفر فرمود که: چون او را بر آن حال مشاهده نمودیم، ترسیدیم. پس چون دید که رنگهای ما از خوف متغیر شد گفت که: شکر و سپاس میکنم خداوندی را که حضرت پیغمبر را بر دشمنان نصرت داده و دیده او را روشن گردانیده. میخواهید شماها را بشارت دهم؟ گفتیم: بلی ای پادشاه. گفت که: در این ساعت یکی از جاسوسان من از جانب ولایت شما آمد و خبر آورد که حق تعالی پیغمبرش را بر دشمنان یاری داد و دشمنان او را هلاک کرد و فلان و فلان و جمعی از اسیران بدر را نام برد که اسیر گشتند. و ملاقات ایشان در وادیی واقع شده بوده است که آن را بدر مینامند، و درخت اراک بسیار در آنجا هست. و گویا آن موضع الحال در نظر من است که آقایی داشتم از بنی ضَمره، و گوسفندان او را در آن وادی میچرانیدم.
پس جعفر گفت که: ای پادشاه پس چرا بر خاک نشستهای و این جامههای کهنه را پوشیدهای؟ گفت: ای جعفر از جمله آدابی که حق تعالی به حضرت عیسی علیه السلام فرستاده آن است که: به درستی که از جمله حقوق الهی بر بندگان آن است که چون خدا به ایشان نعمتی تازه کرامت فرماید ایشان تواضع و شکستگی به درگاه او ببرند. پس چون حق تعالی چنین نعمتی به پیغمبر ما کرامت فرموده، من این فروتنی و شکستگی نزد خدا اظهار مینمایم.
پس چون این خبر به حضرت رسول صلی الله علیه و آله رسید به اصحاب خود فرمود که:
به درستی که صدقه باعث زیادتی و کثرت مال میشود. پس بسیار تصدق کنید تا خدا شما را رحم فرماید. و تواضع موجب زیادتی رفعت میگردد. پس تواضع و شکستگی پیشه خود کنید تا خدا در دنیا و آخرت شما را بلند مرتبه گرداند. و از مردم عفو کردن سبب زیادتی عزت است. پس، از جرمهای مردم عفو نمایید تا خدا شما را عزیز و غالب گرداند.
و از حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه منقول است که: شأن و منزلت آن کس نزد خدا عظیمتر است که حق برادران مؤمن خود را بیشتر شناسد و حرمت ایشان را بیشتر دارد. و کسی که در دنیا فروتنی و تواضع کند برای برادران خود، او نزد حق تعالی از جمله صدیقان است و از شیعه خاص حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه است. و به درستی که پدری و پسری از مؤمنان به خانه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام وارد شدند. پس حضرت برخاستند و ایشان را گرامی داشتند و در صدر مجلس ایشان را جا دادند و نزد ایشان نشستند و طعامی فرمودند که برای ایشان حاضر کردند. و چون ایشان تناول کردند قنبر تشت و ابریق چوبی آورد و دستمالی که دست را خشک کنند. پس حضرت برخاستند و ابریق را گرفتند که آب بر دست پدر بریزند. او بر خاک افتاد و گفت: یا امیر المؤمنین من چون راضی شوم که خدا ببیند که تو آب بر دست من ریزی؟ حضرت فرمود که: بنشین و دست بشو که میخواهم که خدا ببیند که برادر مؤمن تو خدمت میکند تو را، تا حق تعالی او را در بهشت کرامت فرماید مثل ده برابر اهل دنیا از خدمتکاران و غلامان. پس آن مرد نشست. حضرت فرمود که: قسم میدهم تو را به حق عظیمی که بر تو دارم که با اطمینان خاطر دست بشویی، چنانچه اگر قنبر دست تو را میشست مطمئن میبودی.
پس چون حضرت فارغ شدند ابریق را به محمد بن حنفیه دادند و فرمودند که: ای فرزند اگر این پسر با پدرش همراه نمیبود آب بر دست او میریختم ولیکن خدا راضی نیست که پدر و پسر را در حرمت مساوی گردانند چون با یکدیگر باشند. پس چون پدر آب بر دست پدر ریخت باید که پسر آب بر دست پسر بریزد. پس محمد بن حنفیه آب بر دست پسر ریخت.
پس حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود که: هر که متابعت امیر المؤمنین کند در این باب، شیعه اوست حقا.
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: جامه حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله کهنه شده بود. شخصی دوازده درهم به خدمت آن حضرت آورد به هدیه. حضرت فرمودند که: یا علی این دراهم را بگیر و برای من جامهای بخر که بپوشم.
حضرت به بازار رفتند و به آن دوازده درهم پیراهنی خریدند و به نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله آوردند. حضرت فرمودند که: یا علی جامهای از این پستتر مرا خوشتر میآید.
گمان داری که صاحبش پس گیرد؟ حضرت امیر المؤمنین فرمود که: ببینم شاید راضی شود.
و به بازار رفتند و گفتند که: حضرت رسول این جامه را نپسندیدند و جامهای از این کم قیمتتر میخواهند. اگر راضی هستی جامه را بگیر و زر را بده. آن مرد راضی شد و زر را داد.
حضرت آن را به خدمت حضرت رسول آوردند و جناب مقدس نبوی با آن حضرت به اتفاق متوجه بازار شدند. در عرض راه کنیزکی را دیدند که نشسته است و گریه میکند.
حضرت رسول از او پرسیدند که: سبب گریه تو چیست؟ گفت: یا رسولالله صاحب من چهار درهم به من داد که برای او چیزی بخرم و گم کردم و اکنون از ترس به خانه نمیتوانم رفت. حضرت چهار درهم را به او دادند و فرمودند که: به خانه خود برگرد. و به بازار تشریف بردند و پیراهنی به چهار درهم خریدند و پوشیدند و حمد الهی فرمودند.
و چون از بازار بیرون آمدند مرد عریانی را دیدند که میگوید که: هر که بر من جامهای بپوشاند حق تعالی از جامههای بهشت بر او بپوشاند. حضرت آن پیراهن را کندند و به سائل دادند و به بازار برگشتند و پیراهن دیگر به چهار درهم خریدند و پوشیدند و حمد الهی فرمودند و به جانب منزل روان شدند. در عرض راه دیدند که همان کنیزک نشسته است. از او پرسیدند که: چرا به خانه نرفتهای؟ گفت: یا رسولالله دیر کردهام و میترسم که مرا بزنند. حضرت فرمودند که: پیش باش و راه خانه را به من بنما تا بیایم و تو را شفاعت کنم. و حضرت رفتند تا بر در خانه ایشان ایستادند و فرمودند: السلام علیکم ای اهل خانه. ایشان جواب نگفتند. بار دیگر فرمودند. باز جواب نگفتند. در بار سیم گفتند: علیک السلام یا رسول الله و رحمه الله و برکاته.
حضرت فرمود که: چرا در مرتبه اول و دویم جواب من نگفتید؟ گفتند: چون سلام تو را شنیدیم از برای برکت خواستیم که سلام تو بر ما زیاده گردد. پس حضرت فرمود که: این کنیزک دیر به خانه آمده است؛ او را آزار مکنید. ایشان گفتند: یا رسول الله از برای قدم تو او را آزاد کردیم. حضرت فرمود که: الحمدالله. من هیچ دوازده درهمی ندیدم که برکتش از این دوازده درهم بیشتر باشد: خدا به این زر دو مؤمن را پوشانید و یک بنده را آزاد گردانید.
و به سند معتبر منقول است از محمد بن مسلم که: روزی به خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السلام رفتم. حضرت طعام تناول میفرمودند. مرا تکلیف نمودند و بعد از آن فرمودند که: مگر گمان داری که حضرت رسول صلی الله علیه و آله از روزی که مبعوث شدند تا روزی که از دنیا رفتند هرگز تکیه زده چیزی تناول فرمودهاند؟ نه والله؛ که هرگز چشمی ندید آن حضرت را که در حال طعام خوردن تکیه فرموده باشند. بعد از آن فرمود که: گمان داری که آن حضرت از نان گندم سه روز پیدرپی سیر تناول فرموده باشد؟ نه والله؛ که سه روز متوالی از نان گندم سیر نشدند از روزی که مبعوث به رسالت شدند تا وقتی که به رحمت ایزدی پیوستند. من نمیگویم که حضرت را این مقدور نبود؛ بلکه گاه بود که به یک کس صد شتر عطا میفرمودند. اگر میخواستند که سیر بخورند و طعامهای لذیذ تناول فرمایند میتوانستند. و به درستی که جبرئیل کلید گنجهای زمین را برای آن حضرت آورد سه مرتبه، و مخیر گردانید آن حضرت را در قبول و رد. و گفت که: اگر قبول کنی خدا از درجه تو در قیامت چیزی کم نخواهد کرد. و در هر مرتبه آن حضرت تواضع و شکستگی نزد خدا را اختیار فرمود. و هرگز از آن حضرت چیزی سؤال نکردند که بفرماید نه. بلکه اگر بود عطا میفرمود، و اگر نبود میفرمود که: چون به هم رسد خواهیم داد. و هرگز چیزی را از جانب حق تعالی عطا نفرمود که عطای او را امضا نکند. و گاه بود که بهشت را ضامن میشدند و عطا میفرمودند، و حق تعالی برای او تسلیم مینمود.
محمد بن مسلم میگوید که: بعد از آن، حضرت دست مرا گرفتند و فرمودند که: امام شما حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه به روش بندگان مینشستند و به روش بندگان طعام تناول میفرمودند، و به مردم نان گندم و گوشت اطعام میفرمودند، و به خانه میرفتند و خود نان و زیت تناول میفرمودند، و دو پیراهن گُنده سُنبلانی میخریدند و بهترین را به غلام خود میپوشانیدند و زبونتر را خود میپوشیدند. و اگر آستینها از انگشتان میگذشت میبریدند، و اگر پیراهن از کعب بلندتر بود کوتاه میکردند. و هرگز دو امر بر آن حضرت وارد نشد مگر آن که آنچه بر بدن دشوارتر بود اختیار میفرمودند. و از برای خود آجری بر روی آجری و خشتی بر بالای خشتی نگذاشتند، و هرگز زمینی را به اقطاع خود نگرفتند. و سرخ و سفیدی از آن حضرت به میراث نماند مگر هفتصد درهم که از عطاهای آن حضرت زیاده مانده بود که میخواستند برای اهل خود کنیزکی بخرد. و هیچ کس طاقت عبادت آن حضرت نیاورد. و حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه میفرمود کتاب احوال حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه را، و بر زمین میگذاشت و میفرمود: کی طاقت این عمل دارد!
و به سند دیگر منقول است که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه روزی به نزد بزازی رفتند و فرمودند که: دو جامه به من بفروش. آن مرد گفت که: یا امیر المؤمنین آنچه شما میخواهید من دارم. چون دیدند که آن شخص حضرت را شناخت به دکان دیگر رفتند که پسری در آن دکان بود و حضرت را نمیشناخت؛ و دو جامه خریدند، یکی را به سه درهم (که به حساب این زمان صد و هفتاد و چهار دینار میشود) و یکی را به دو درهم. پس به قنبر فرمودند که: آن را که به سه درهم خریدهایم تو بردار و آن را که به دو درهم خریدهایم من میپوشم. قنبر گفت که: یا امیر المؤمنین آن که بهتر است تو به آن سزاوارتری که بر منبر میروی و در حضور مردم خطبه میخوانی. حضرت فرمود که: تو جوانی و جوانان را خواهش این امور میباشد. و من از خدا شرم میدارم که در پوشش، خود را بر تو زیادتی دهم. و از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود که: از آنچه میپوشید به غلامان خود بپوشانید و از آنچه میخورید به ایشان بخورانید. چون پیراهن را پوشیدند آستینش را کشیدند، دراز بود. بریدند و فرمودند که کلاهی برای فقرا از آن بدوزند. پس چون پدر آن پسر به دکان آمد یافت که حضرت به آن دکان تشریف آورده بودهاند و جامهای خریدهاند. دو درهم را برداشت و به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد که: پسر من شما را نشناخته بود و دو درهم را از شما نفع گرفته است. حضرت فرمود که: به قیمتی راضی شدیم و خریدیم. دیگر چیزی را پس نمیگیریم.
و منقول است که: روزی عمرو بن حُریث در هنگام چاشت به خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آمد. دید که فضه انبانی آورد که مهر مبارک حضرت بر آن بود. و چون گشود از آنجا نان خشک پُرسَبوسی بیرون آورد. عمرو گفت که: ای فضه چرا این آرد را نپختهای و پاکیزه نکردهای؟ گفت: پیشتر میکردم، مرا نهی فرمود. و گاهی طعام لذیذی در این همیان داخل میکردم. برای همین اکنون مهر بر آن میزند. پس حضرت آن نان خشک را گرفتند و در کاسهای ریزه کردند و آب بر آن ریختند و نمک بر آن پاشیدند و تناول فرمودند. بعد از آن فرمودند که: ای عمرو اجل نزدیک شده است. و دست بر محاسن مبارک کشیدند و فرمودند که: این محاسن را برای خوردن، به آتش جهنم آشنا نمیکنم و این مرا کافی است.
و در حدیث دیگر منقول است که: سُوید بن غَفَله در روز عیدی به خدمت حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه آمد. دید که نان خشکی و آردی با شیر پخته نزد حضرت گذاشته است. گفت: یا امیر المؤمنین در روز عید چنین چیزی را نزد خود گذاشتهای؟ فرمود که: این عید است برای کسی که از گناه آمرزیده باشد.
و حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه هیزم و آب به دوش خود به خانه میآوردند و خانه را جاروب میکردند، و حضرت فاطمه آسیا میکردند و خمیر میکردند و نان میپختند.
و به سند دیگر مروی است که: حضرت در کوفه خرمایی خریده بودند و بر کنار ردا کرده بودند و به خانه میبردند. اصحاب چون دیدند مبادرت نمودند که از آن حضرت بگیرند و به خانه رسانند. حضرت فرمود که: صاحب عیال سزاوارتر است به بار ایشان برداشتن، از دیگران.
و به روایت دیگر فرمود که: از کمال کامل چیزی که نمیشود که نفعی خود به عیال خود برساند.
و در روایت دیگر وارد شده است که: حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه در پنج وقت پای برهنه میرفتند و نعلین را به دست چپ میگرفتند: در عید فطر و اضحی که به مصلا میرفتند؛ و در روز جمعه که به نماز میرفتند؛ و در هنگامی که به عیادت بیماری یا تشییع جنازهای میرفتند. و میفرمودند که: چون برای خدا میروم میخواهم که پابرهنه باشم.
و منقول است که: پیاده و تنها در بازارها راه میرفتند، و اگر کسی راه گم کرده بود بر سر راهش میرسانیدند، و اگر ضعیفی برمیخورد اعانتش میفرمودند، و اگر از مردم بازار کسی قرآن را غلط میخواند میایستادند تا تعلیمش میفرمودند. و این آیه را میخواندند که مضمونش این است که: ما خانه آخرت را برای جماعتی مقرر فرمودهایم که بلندی و فساد در زمین نطلبند. و عاقبت نیکو برای پرهیزکاری است.
و منقول است که ابراهیم بنالعباس گفت که: ندیدم و نشنیدم کسی را که افضل از حضرت امام رضا علیه السلام باشد. هرگز با کسی به خلاف آداب، معاشرت نفرمود؛ و هرگز سخن کسی را قطع نمیفرمود که در میان سخن او سخن گوید؛ و هرگز حاجت سائلی را رد نمینمود؛ و هرگز در حضور کسی پا دراز نفرمود و در مجلس تکیه نمیفرمود؛ و هرگز خدمتکاران و غلامان خود را دشنام نمیداد؛ و هرگز در خنده آن حضرت صدا ظاهر نمیشد؛ و غلامان و مهتران و دربانان و خدمتکاران خود را پیوسته بر سر خوان خود مینشانید؛ و خواب بسیار کم میفرمود؛ و اکثر شبها را تمام به عبادت احیا میفرمود؛ و روزه بسیار میداشت؛ و تصدق بسیار مینمود؛ و اکثر تصدقات آن حضرت در شبهای تار بود.
و از محمد بن [ابی]عباد منقول است که: حضرت امام رضا صلوات الله علیه در تابستانها بر روی حصیر مینشستند و در زمستانها بر روی پلاس ؛ و جامههای گنده میپوشیدند و چون به مجلس مردم میآمدند زینت میفرمودند.
و روایت کردهاند که: روزی حضرت امام رضا صلوات الله علیه داخل حمام شدند.
شخصی در حمام بود که آن حضرت را نمیشناخت. به حضرت خطاب کرد که: بیا مرا کیسه بکش. حضرت مبادرت فرمودند و مشغول کیسه کشیدن او شدند. بعد از زمانی مردم درآمدند و حضرت را شناخت و مشغول معذرت شد. حضرت دلداری او فرمودند و مشغول بودند تا کیسه او را تمام کشیدند.
و اخبار در بیان تواضع ایشان زیاده از آن است که در این کتاب احصا توان نمود.