زهد در كلام مجلسى رحمه الله‏

زهد در كلام مجلسى رحمه الله‏
مجلسى بزرگ رحمه الله در شرح صفاى قلب مى‏گويد:
دل و روح انسانى چون از عالم ملكوت است و به اين جهان پست فرود آورده شده و به تعلقات بدن گرفتار گرديده، براى تحصيل كمالات و به دست آوردن سعادات چون جامه چركى كه براى سپيد شدن مى‏شويند، بايد با زهد و ساير صفات حسنه شستشو داده شود.
روح با گرويدن به شقاوت بر اثر علايق جسمانيه و شهوات دنيويه ظلمانيه به‏ جمع حيوانات بپيوندد، بلكه از آنان پست‏تر و بدبخت‏تر گردد، اين روح به شريعت حقه متصل گردد و عمل به نواميس الهيه كند و رياضات بدنيه كشد تا چشم عين اليقين او بازگردد و با آن چشم به نحو حقيقت به اين دنيا و مظاهر ظاهرش بنگرد، ببيند كه تنگ و تاريك و فانى و هراس‏آور و نيرنگ‏باز و فريبنده است و به انواع آلودگى‏ها، ملوّث و اوصاف پر نكوهشى دارد، از اين جهت از آن وحشت گرفته و به ياد وطن اصلى افتد و به آن مشتاق شود، به آن عالم در آويزد و از اهل اين عالم بگريزد و با اهل ملأ أعلى مأنوس شده به آن‏ها بپيوندد و زمين بر او تنگ شود «1».
در هر صورت، حقيقت زهد در آيات و روايات باب زهد و عمل زاهدان واقعى متحلّى در انجام فرايض و اجتناب از محرمات و عشق پر شور به حق و قناعت به حلال دنيا و بى‏رغبتى و عدم دلبستگى به امور زائد و غصه نخوردن بر از دست دادن مواد فانى و خوشحال نشدن بر به دست آوردن امور لازم زندگى مادى است.
زاهد، به خاطر زهدش از علائق غلط، آزاد و از گناه و معصيت در امان و حالش از روى آوردن دنيا يا پشت كردن آن مساوى و آنچه كه وجه همت اوست خدا و اوامر و نواهى جناب اوست.

             كسى را كه سر حقيقت عيان شد             مجاز صفات وى از وى نهان شد
             نشان آن بود بر وجود حقيقت             كه نام وى از نيستى بى‏نشان شد
             كسى كاو چنين شد كه من وصف كردم             يقين دان كه او پادشاه جهان شد
             ملك شد زمين و زمان را پس آنگه             چو عيسى كه او ساكن آسمان شد
             خليل از سر نيستى كرد دعوى             كه سوزنده آتش برو بوستان شد

            هم از نيستى بُد كه با خاك مشتى             محمد به جنگ سپاه گران شد

             چو در نيستى زد دم چند عيسى             تن بى‏روان از دمش با روان شد
             بسا كس كه در نيستى كسب كردند             گمان‏ها يقين شد يقين‏ها گمان شد
             كسى كاو ز حلّ رموز است عاجز             بيان سنايى ورا ترجمان شد

پی نوشت:

(1)- بحار الأنوار: 70/ 58، باب 122.
منابع:

استاد انصاریان: عرفان اسلامى، ج‏8، ص: 182

خواندن 3778 دفعه

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.